رمان تارگت پارت 211 - رمان دونی

 

سخت بود.. خیلی سخت بود.. شاید حتی از زاویه دید من.. نشدنی به نظر می رسید ولی.. تا جایی که توان داشتم تلاش می کردم تا از پسش بربیام.. شاید.. شاید نتیجه داد و منم.. این روزای جهنمی رو راحت تر گذروندم!
*
احساس تهوع داشتم.. یه تهوعی که می دونستم به خاطر پر بودن حجم معده نیست و قراره فقط با عق زدن های بی نتیجه.. لحظات و دقایق عذاب آوری که سپری کردم و بالا بیارم.
لحظاتی که انگار هنوز تموم نشده بود.. نه تا وقتی که گرمای نفس های اون ملعون و از پشت روی گردنم حس می کردم و یه دست و یه پاش و روی بدن لمس شده و بی حرکت مونده ام!
با همه اینا ولی.. از پسش براومدم. از پس نقش بازی کردن براومدم. هیچ لذتی نبود.. هیچ حس خوبی نبود.. هیچ کیفی نبود ولی.. خوب تونستم نقشش و بازی کنم.
انقدری که به محض تموم شدن و آروم گرفتن اون عوضی که امشب از قصد.. این رابطه رو بیشتر از همیشه کش داد و طولانیش کرد.. با صدای دو رگه شده اش کنار گوشم لب زد:
«آفرین خانومم! همیشه همینجوری باش.. بذار جفتمون حال کنیم. زندگی تو همین خلاصه می شه پس.. بیخودی سخت نگیر!»
با همه اینا.. مطمئن بودم که آستانه تحملم تا همینجا بود و.. دیگه بیشتر از این نمی تونستم تظاهر کنم هیچ اتفاقی نیفتاده و ما همون دوست دختر و دوست پسری هستیم که فقط قبل از ازدواج تصمیم گرفتن رابطه اشون و به این مرحله برسونن چون معتقدن تا آخر عمر مال همن!
دعای هر روز و هر شب من.. خلاص شدن هرچه زودتر از شر این کثافت بود بعد.. چه جوری می تونستم تظاهر کنم که دلم دائمی شدن این رابطه به لجن کشیده شده رو می خواد!
مطمئناً نمی تونستم اون وضعیت و تا صبح تحمل کنم.. واسه همین به محض حس کردن نفس های سنگین شده اش که نشونه به خواب رفتنش بود.. آروم دست و پاش و از روی بدنم کنار زدم و از تخت رفتم پایین.
درحالیکه نگاه ترسیده ام و ثانیه ای از صورت غرق خوابش نمی گرفتم تا یه وقت بیدار نشه.. یکی یکی لباسایی که پخش و پلا رو زمین افتاده بود و به زور تونستم قانعش کنم که دوباره وحشی نشه و پاره اشون نکنه.. جمع کردم و بعد از برداشتن کیفم.. بی سر و صدا از اتاق رفتم بیرون..

ساعت از دوازده گذشته بود و من عجیب بود که هیچ ترسی تو وجودم حس نمی کردم واسه این ساعت بیرون رفتن از خونه.
موقع اومدن دیدم که دیگه در و قفل نکرد و حالا.. فقط دلم می خواست برم و دیگه شب و اینجا نباشم.. فوقش یه گوشه ای تو کوچه وایمیستادم و به آفرین می گفتم بیاد دنبالم.
بعداً می نشستم دنبال یه بهونه برای میران می گشتم که چرا مجبور شدم نصف شب از خونه اش برم بیرون.. صد در صد باور نمی کرد ولی.. به خلاص شدن موقت از دستش.. می ارزید!
ولی همه اینا فقط خیالات خامی بود که ته نداشت.. چون هنوز پام و روی اولین پله نذاشته بودم که اول صدای باز شدن در اتاق قدم هام و از حرکت انداخت و بعد صدای نحس خودش که پرسید:
– کجا؟
سریع سرم و به سمتش برگردوندم.. درست مثل خودم هیچی تنش نبود و همونطور که قدم به قدم نزدیک تر می شد.. همه تلاشم و می کردم تا فقط به صورتش زل بزنم.. بلکه این حس تهوع مزخرفم.. با دیدن تن و بدنش.. از این شدیدتر نشه.
– می رم.. آب بخورم!
با ابروهای بالا رفته نگاهی به لباسای مچاله شده توی دستم انداخت و با دو تا انگشت بند کیفی که از تو دستم آویزون مونده بود و بالا کشید..
– واسه آب خوردن.. بار و بندیلت و جمع کردی؟
نفس سنگین شده ام و با بدبختی بیرون فرستادم و گفتم:
– نه.. بعدش.. بعدش می خواستم.. دوش بگیرم! گفتم دیگه لباسامم بپوشم. اتاق تاریک بود.. هرچی.. دستم اومد برداشتم!
– چرا تو حموم اتاق دوش نگرفتی؟!
– ترسیدم با صدای آب بیدار بشی!
با حالت متفکر و البته پر تمسخری سرش و به تایید تکون داد:
– فکر نمی کردم بیدار نشدنم انقدر برات مهم باشه!
دیگه چیزی نگفتم.. فایده ای هم نداشت.. وقتی هر حرفی می زدم پشت سرش یه سوالی می پرسید.. یا یه چیزی می گفت که بهم بفهمونه حرفم و جدی نگرفته و مثل بازجو داره از زیر زبونم چیزی که می خواد و بیرون می کشه ولی من.. نمی دونم با چه امیدی.. هنوز داشتم به این نقش مسخره.. ادامه می دادم.
– نمی خواد دوش بگیری!
نگاه پرسشگرم و به چشماش دوختم که چشمکی زد و گفت:
– شاید تا صبح بخوام چند تریپ دیگه با هم بریم.. بخوای هربار بعدش دوش بگیری و خودت و بشوری که دیگه چیزی ازت باقی نمی مونه.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

عجب زرنگه

Naji
Naji
2 سال قبل

چرا نمیگه دردش چیه میران خب بگو

شادی
شادی
2 سال قبل

میشه لطفا طبق روال همیشه پارت ها رو به اشتراک بزارید واقعا خسته کننده شده یه روز میزارید یه روز نمیزارید

Raz
Raz
2 سال قبل

به نظرم مسخره و کلیشه ای میشه اگه درین حامله بشه.
احتمالا برای ضعف بدنیشه.
از اول هم درین باید با روش میران جلو میرفت.
گفته بودم معمولا کسایی که درد میدن خودشون هم درمان میشن.
ممنون قلمتون مانا
درخواست پارت همه روزه و طولانی تر مثل همیشه ممنون

یکی
یکی
2 سال قبل

دقیقا پنچ پارت گذشته فقط تو فکرهای درین گذشت اه کم کش بده این رمان بابا فهمیدیم میخواد نقش بازی کنه اه

رویا
رویا
2 سال قبل

حامله بودن درین چرت ترین اتفاق ممکنه چون میشه عین هزاران رمان دیگه چرا باید همه رمانها به بچه ختم بشن اخه به نظر من اگه قراره بخشش وباقی موندنی تو این رابطه از درین وسط باشه به جای بچه باید میران در حد مرگ به درین التماس کنه

Raha
Raha
2 سال قبل

🥱 🥱

علوی
علوی
2 سال قبل

1- تهوع مشکوکه
2- سوتی بی‌خودی داد
3- میران بد رو اعصابه
4- می‌خواد همچین خوب و تا ته نقش بازی کنه، یه ساک لباس بیاره بذاره تو یکی از این اتاق‌های این خراب‌شده میران
5- چه گیری داده که بره، اگه این که بین میران و درین جریان داره یه جنگ باشه، حالا از نوع عجیب و غریبش، خوب تو هر جنگی اونی پیروزه که بیشتر می‌دونه. برای دونستن میران باید باهاش باشه و وقت بگذرونه، باید از خونه‌اش سر در بیاره.

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  علوی
2 سال قبل

دقیقاً چی تو سرته 😁

علوی
علوی
پاسخ به  حدیثه
2 سال قبل

آرزوی مرگ کردن میران

Mobin
Mobin
2 سال قبل

این تهوعی که درین داره واسه حاملگی نیست احیانا؟؟

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  Mobin
2 سال قبل

خدا نکنه. دیگه همین مانده حامله هم شده باشه

....
....
پاسخ به  حدیثه
2 سال قبل

بابا دو هفته هم نشدههههه ع رابطه اشون گذشته
با چ سرعتی لنتییی

&&&&&&&
&&&&&&&
پاسخ به  Mobin
2 سال قبل

خودم جفت پا میام تو رحم درین اگه حامله باشه
این میران حیوووووووووووون لیاقت بچه دار شدن نداره
بمیره ایشاللللله

دریا
دریا
2 سال قبل

سلام میشه لطفا تعداد پارت هارو زیاد کنید

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x