رمان تارگت پارت 234 - رمان دونی

 

 

 

 

– به نظرت چند قدم فاصله اس تا در خونه اتون؟ چند دقیقه طول می کشه تا برم زنگشون و بزنم و داییت بیاد پایین و با من رو به رو شه.. با کسی که در نظرش سرش و کلاه گذاشته و الآن.. دوست پسر خواهرزاده اشه!

یه کم ادای فکر کردن و درآوردم و خودم جواب خودم و دادم:

– به نظرم که پنج دقیقه هم طول نمی کشه. مثل آب خوردنه..

صدای نفس های عمیق و پر از خشمش تو فضای ماشین پیچید و بعد حین باز کردن در شنیدم که زیر لب با همه حرص و نفرتش غرید:

– کثافت..

دیگه صبر نکرد تا جوابی از من بگیره.. در ماشین و کوبید و رفت.. منم تا وقتی با قدم های تندش به خونه برسه و بره تو همونجا وایستادم نگاهش کردم و بعد که اون لبخند مضحک از روی لبم پاک شد روم و برگردوندم و ماشین و به حرکت درآوردم.

ضبط ماشین و روشن کردم و صداش و بردم بالا که توی مسیر برگشت مغزم با فکر و خیال های تموم نشدنی سوراخ نشه..

روز و شب سختی رو گذرونده بودم و الآن.. فقط چند ساعت خواب و فرو رفتن تو دنیای بی خبری می تونست بهترین درمون باشه.. البته اگه.. انقدری خوش شانس باشم که مثل شبای قبل.. کابوس سراغم نیاد..

×××××

نگاهم و از گوشیم که بازم انقدر زنگ خورد تا خاموش شد گرفتم و همون جوری که رو تخت نشسته بودم خودم و با حرکات عصبی به جلو و عقب تکون می دادم.

از صبح انقدر زنگ زده بود که تعداد تماس های بی پاسخش از دستم در رفته بود و فقط پیامایی که لا به لاش می فرستاد و می خوندم که البته اونا هم بی جواب می موند.

امروز روز عروسی دوستش بود و من با اینکه اون شب به ظاهر قبول کردم که نره در خونه امون و تهدیدش و عملی نکنه.. ولی حالا هرچی به ساعتی که واسه ام تعیین کرده بود نزدیک تر می شدیم.. تمایلم برای شرکت تو این جشن مزخرف کمتر می شد.. انقدری که دیگه کاملاً به صفر رسید.

تهدیداش ترسناک بود درست.. ولی من دیگه واقعاً نمی تونستم پاشم حاضر شم و به عنوان دوست دختر میران تو اون مراسم پا بذارم و تظاهر کنم که همه چی خوبه و هیچ اتفاقی بین ما نیفتاده..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اونم بعد از آخرین دیدارمون که یکی دیگه از شکنجه های روحی و روانیش و روم پیاده کرد و باعث شد از اون روز به بعد هر لحظه افسوس بخورم که چرا دلم به رحم اومد و طبق نقشه بی نقصی که چیده بود پیش نرفتم تا هم من راحت بشم.. هم خودش.

گوشیم که یه بار دیگه زنگ خورد.. دندونام و محکم به هم فشار دادم و با حرص و عصبانیت غریدم:

– بمیری هم جوابت و نمی دم.. حالا انقدر زنگ بزن تا خسته شی.

نمی دونم چرا.. ولی انگار یه کم دل و جرات گرفتم.. حالا یا به خاطر اینکه تو این چند روز اصلاً سراغم نیومده بود و از منم نخواست برم خونه اش.. یه جورایی یادم رفته بود اگه بخواد چقدر می تونه پلید و بی رحم باشه..

یا به خاطر اینکه از اون شب به بعد.. حس کردم تهدیداش رنگ و بوی بلوف داره و من.. زیادی دارم بهشون واکنش نشون می دم.

انگار هدف میرانم همین بود.. که فقط یه جمله به زبون بیاره و من و خلع سلاح کنه و خودش راضی از اینکه بازم تونست من و بترسونه بدون اینکه هیچ کار خاصی انجام بده.. بره به ادامه زندگیش برسه.

یه حسی می گفت اگه بهش اهمیت ندم و نشون بدم که نترسیدم.. یا یه جوری رفتار کنم که انگار تهدیداش مهم نیست و بگم هر کاری دوست داری بکن.. اونم می فهمه که دیگه نمی تونه از این طریق من و تحت فشار قرار بده تا هرکاری می خواد و انجام بدم.

حس می کردم کار میران با من هنوز تموم نشده بود.. به قول خودش حیف بود همینجا همه چیز تموم بشه قبل از اینکه بفهمم چرا داره این کار و با من می کنه..

پس به خاطر همینم که شده.. هیچ وقت راضی نمی شد خودش و به خانواده داییم نشون بده و رابطه امون و تموم کنه و فقط داشت من و بازی می داد.

اینبار که گوشیم لرزید چشمم به پیامش افتاد و بازش کردم:

«من تو کوچه اتونم.. تا پنج دقیقه دیگه بیا.. وگرنه به ترافیک می خوریم.»

یه لحظه ماتم برد.. انگار نه انگار از صبح جواب هیچ کدوم از تماس هاش و ندادم و حالا خیلی ریلکس داشت بهم می فهموند که هرچقدر خودت و به در و دیوار بکوبی.. اول و آخر باید بیای پایین.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mahsa
mahsa
1 سال قبل

رمان فوق العاده ایه

mehr58
mehr58
1 سال قبل

بیچاره درین توی چه برزخیه ولی میران دوستش داره

&&&&&&&
&&&&&&&
1 سال قبل
پاسخ به  mehr58

میران فقط بره بمیره لطفا😑😑💔💔

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x