رمان تارگت پارت 240 - رمان دونی

 

 

 

بعد از سلام و احوالپرسی با مهراب و زنش و تبریک بابت ازدواجشون.. همراه درین که کاملاً مثل یه عروسک کوک شده.. یا یه رباتی که بهش یه سریع برنامه از پیش تعیین شده دادن کنارم قدم برمی داشت و چند تا جمله از سر اجبار به زبون می آورد.. رفتیم یه گوشه خلوت تر سالن.

من نشستم ولی درین قبل از نشستن مانتوش و درآورد و من به خیال اینکه بازم می خواد با این کار بهم بفهمونه تبدیل به چه جور آدمی شده خواستم جلوش و بگیرم تا وسط این جماعت با لباس باز و لختی ظاهر نشه ولی.. نفس راحتی کشیدم وقتی دیدم یه پیراهن آستین بلند مشکی پوشیده و زیرشم یه جوراب شلواری کلفت.

از قصد صندلی رو به روییم و برای نشستن انتخاب کرد که مجبور نباشه کنارم بشینه.. منم چیزی نگفتم. می شد بازم از زورم استفاده کنم..

فقط یه اشاره کافی بود که هم بکشونمش کنار خودم.. هم کاری کنم این قیافه رو از روی صورتش پاک کنه و بیشتر تو نقش کسی که عاشق منه فرو بره..

ولی نخواستم زیاد اذیتش کنم.. اگه فکر می کرد با این کارا می تونه من و عصبی کنه و یه بخشی از کارام و تلافی.. آزاد بود..

فقط بعد از چند ثانیه خیره خیره زل زدن به صورتش صادقانه گفتم:

– چقدر رنگ مشکی بهت میاد!

یه کم تعجب کرد ولی همچنان سعی داشت خودش و تو همون حالت خنثی نگه داره که یه کم روی میز به سمتش خم شدم و ادامه دادم:

– با اینکه اینجوری تیپ زدی تا حرص من و دربیاری ولی محض اطلاعت خواستم بگم که دقیقاً طبق سلیقه من پیش رفتی..

نفس عمیقی کشید و باز چیزی نگفت.. تا اینکه بعد از چند دقیقه.. خودش بود که پشیمون شد از نشستن رو نقطه ای دور از من و میز و دور زد برای نشستن روی صندلی کناریم..

با نگاهم داشتم دنبالش می کردم ببینم هدفش از این کار چیه که سرش و به سمتم نزدیک کرد و درحالیکه همه نگاهش محو سن رقص وسط سالن بود جوری که صداش به گوشم برسه گفت:

– خیلی دلم می خواد بدونم…

– چیو؟

– اگه هیچ وقت تصمیم نمی گرفتی آوار شی رو زندگی منِ بدبخت.. اگه تصمیم می گرفتی مثل یه آدمیزاد زندگی کنی.. نه حیوون درنده…

حرفاش درد داشت ولی خنده ام گرفته بود.. حتی اگه می خواست هم نمی تونست خونسرد باشه و وسط حرفاش که یادش می افتاد من چه جایگاهی تو زندگیش دارم.. خشمش فوران می کرد..

– خب؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینبار روش و به سمتم چرخوند و خیره ام شد.. منم محو چشمایی شده بودم که بعد از مدت ها داشتم با این سبک آرایش نسبتاً غلیظ می دیدمشون و عجیب حس می کردم زیباییش چند برابر شده.

یعنی خودشم می دونست تاثیرش و.. که داشت اینجوری ازشون استفاده می کرد واسه غرق کردن طرف مقابل تو سیاهیشون؟

– ملاکت برای انتخاب پارتنر چی بود؟ دوست داشتی طرف مقابلت چه ویژگی هایی داشته باشه؟!

جامون عوض شده بود.. تو چند هفته گذشته من بودم که با خونسردیم درین و بهم می ریختم و حالا.. اون داشت این تاثیر و روی من می ذاشت و فقط می تونستم اون لحظه خدا رو شکر کنم که با صدای بلند موزیک.. متوجه ضربان بیش از حد تند شده قلبم و صدای بلندش نمی شه!

نگاهم بین چشما و لبش جا به جا می شد وقتی صادقانه لب زدم:

– یکی درست.. نقطه مقابل تو!

چشماش که ریز شد و با تعجب بهم زل زد توضیح دادم:

– بارها با خودم به یقین رسیدم که اگه.. قصد و نقشه از قبل چیده شده ای نداشتم.. هیچ وقت توجهم به یکی مثل تو جلب نمی شد. چون آدم هایی که قبلاً توی زندگیم بودن.. از نظر ظاهر زمین تا آسمون فرق داشتن با تو.. منم ناخودآگاه حس می کردم باید تو همون مسیر پیش برم.

نفسی گرفتم و بازم با نهایت صداقت ادامه دادم:

– ولی همون یکی دو ماهی که با هم گذروندیم.. بهم فهموند اشتباه می کردم که تا الآن چشمم فقط دنبال ظاهر طرف بود. چون خصوصیات و باطن اهمیت بیشتری توی شکل گیری یه رابطه و ادامه دار شدنش داره.

لبخندی زدم از فکر اینکه با وجود همه اتفاقات بینمون.. داشتیم مثل دو تا آدم معمولی با هم صحبت می کردیم.. نمی دونستم درین قرار بود بعد از این بحث به چه نتیجه ای برسه و چرا همچین چیزی رو مطرح کرد.. ولی حداقل مطمئن بودم که هرچی می گم از ته دلمه:

– مثلاً الآن دیگه مطمئنم.. تو تنها کسی هستی که می تونم تا آخر عمر باهاش زندگی کنم و گله و شکایتی نداشته باشم.. چون بدون اینکه متوجه باشی.. بدون اینکه نقش بازی کنی.. بدون اینکه مثل من قصد و غرضی داشته باشی.. همونی بودی که همیشه می خواستم و من.. این و خیلی زود فهمیدم. ولی دیگه.. کاریش نمی شد کرد!

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x