رمان تارگت پارت 329 - رمان دونی

 

 

 

 

مکثی کردم و شاید فقط برای این که نشون بدم قرار نیست از این به بعد آدم بده قصه من باشم و حتی اگه طرف مقابلم دشمن مسلمم باشه.. هنوز می تونم نسبت بهش دلرحم باشم گفتم:

– درباره ریتا هم.. اگه تو مشکلی نداشته باشی و.. نخوای که بیارمش و به عمه ات تحویلش بدم.. می تونه پیش من بمونه!

اینبار منتظر شدم تا یه چیزی بگه.. نمی دونم.. شایدم از قصد بحث ریتا رو پیش کشیدم که بالاخره زبونش به حرف زدن باز بشه و من.. تو این دیدار آخر صداش هم بشنوم..

اما بازم سکوت مطلق بود که ناچارم کرد نگاهم و به چشماش بدوزم و اونم وقتی نگاه من و دید چشماش و به نشونه تایید حرفم رو هم گذاشت و دوباره سریع بازشون کرد..

انگار که می ترسید تو فاصله بسته بودن چشماش من برم و دلش نمی خواست این زمان و که حتماً اونم فهمیده بود دیگه هیچ وقت قرار نیست تکرار بشه.. از دست بده!

سرم و به تایید تکون دادم و نفسم و لرزون بیرون فرستادم..

– اوکی.. پس خیالت از بابت ریتا راحت باشه.. پیش من جاش امنه.. تو هم…

لبام و محکم به هم چفت کردم و حرفم و ادامه ندادم.. نتونستم بگم تو هم هر موقع حالت بهتر شد و تونستی خودت و جمع و جور کنی بیا و امانتیت و پس بگیر..

دوست نداشتم حرفام یه جورایی جنبه چراغ سبز نشون دادن داشته باشه و میران هم مثل کوروش.. فکر کنه که ریتا.. یه بهونه اس تا.. یه روزی در آینده.. دوباره ببینمش..

حتی اگه همچین چیزی بود.. فقط مربوط به خودم و دلم می شد و دوست نداشتم کس دیگه ای.. ازش با خبر بشه.. هیچ وقتم نمی شد..

یه قدم دیگه به سمت در اتاق برداشتم و حرف آخرم و زدم:

– دیگه چیزی ندارم بگم.. خودتم می دونی که حتی معذرت خواهی هم نمی تونم بکنم.. من برای به آتیش کشیدن اون خونه و اون اتاق شکنجه.. کاملاً به خودم حق می دم.. انتقامی که با همدستی کوروش ازت گرفتیم.. مربوط به کار پدرت می شد که خون برادرم رو دستاش بود.. ولی آتیش زدن خونه ات.. به خاطر خودم بود و.. غرور و عزت نفسم و همه آرزوها و باورهایی که ازم گرفتی و.. جاش و با حسرت پر کردی.. حسرت داشتن یه زندگی نرمال.. که تا آخر عمر ازش محروم شدم..

زل زدم تو چشماش که مثل چشمای من خیس بودن و سعی کردم با بی احساس ترین لحن ممکن بگم:

– حالا دیگه بی حساب شدیم!

 

 

 

 

روم و برگردوندم بدون مکث و تعلل از اتاق زدم بیرون.. حتی خداحافظی هم نکردم و امیدوار بودم که این حرکت.. نه برای میران معنی خاصی داشته باشه.. نه برای خودم!

*

نرسیده به خونه کوروش.. از ماشین پیاده شدم و مسیرم و به جای خونه اش.. به سمت پارک دو تا کوچه پایین تر که موقع رفتن دیده بودمش.. تغییر دادم.

می دونستم الآن کوروش خونه اس.. چون هنوز داشت یه سره بهم زنگ می زد و پیام می فرستاد.. تو پیام های آخریشم گفت که فهمیدم رفتی پیش میران..

واسه همین می دونستم وقتی پام و بذارم تو خونه شروع می کنه به حرف زدن و نصیحت و بزرگتری کردن.. کارایی که اصلاً بهش نمی اومد و حرف هایی که اصلاً حوصله شنیدنشون و نداشتم..

رو همین حساب رفت سمت اون پارک که قبلِ رسیدنم به خونه.. پاکتی که میران توسط عمه اش بهم داده بود و باز کنم و محتویاتش و ببینم.

حالا که دیگه خودش و دیده بودم و خیلی از حرفاش و.. توی همون نگاهش خوندم.. دیگه ترسی بابت این پاکت نداشتم و می دونستم هرچی که توش هست.. قرار نیست بازم بهم آسیب بزنه..

سر ظهر بود و پارک خلوت.. منم یه گوشه رو یه نیمکتی نشستم و پاکت و باز کردم.. با دیدن دو تا فلش و یه برگ چک و یه سری کاغذ امضا شده که حتی اسم داییم هم به چشمای گیج و متعجبم خورد.. یه صدایی تو گوشم پیچید و من و برد به روزی که میران.. لبه اون دره وایستاده بود و ازم می خواست پرتش کنم پایین..

همون جا بود که بهم گفت:

«تو اتاقم.. روی تخت یه کیفه.. توش یه چیزایی هست که فکر کنم به دردت بخوره.. دو تا نسخه از اون فیلمه که جاهای مختلف کپی کردم.. یه نسخه اش هم جاییه که بعد از مرگم هم کسی دستش بهش نمی رسه و فقط خودم می دونم کجاست.. پس بی خیال اون.. ولی اون دو تا مال خودت.. هر بلایی خواستی سرش بیار و نابودش کن. مدارک و قرارداد و پولای داییتم توی همون کیفه.. برشون دار و هرجور خودت صلاح می دونی ازشون استفاده کن و با هر بهونه ای که دوست داری برش گردون به داییت..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دارکوب به صورت pdf کامل از پاییز

    خلاصه رمان:   رامین مهندس قابل و باسواد که به سوزان دخترهمسایه علاقه منده. با گرفتن پیشنهاد کاری از شرکتی در استرالیا، با سوزان ازدواج می کنه، و عازم غربت میشن. ولی زندگی همیشه طبق محاسبات اولیه، پیش نمیره و….     نویسنده رمان #ستی و #شاه_خشت     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
:///
:///
1 سال قبل

من خدایی تا یه جایی به درین حق میدادم چون خودم هعی همین جا پیام میدادم ایشالله میران بره زیر ۱۸۸۸۸ چرخ ولی خدایی درین اومد به خودش برای آتیش زدن خونه میران حق داد … به خودش برای این که میران جونشو نجات داد هم حق داد ؟! به خودش برای این که میران برای نجاتش سوخت و شاید هیچ وقت سر پا نشه هم حق داد ؟ به خودش برای این که پولی هم تو بساط میران نیست که کارای درمانش رو به صورت پیشرفته یا تو خارج پیش‌بگیره هم حق داد ؟ به خودش برای این که میران بالاخره تو تمام اون زمانایی که باهاش خوب بود از مخمصه نجات داد حق داد؟
تو ک میدونستی این پسر قاتل باباته غ کردی اومدی تو زندگیش و احتمال این که بهت تجاوز بشه و این بالا ها سرت بیاد رو ندادی و الان جای این ک به میران بگی غ کردم حق میدی ب خودت
میران حیوون بازی درآورد بابت همه کار های حیوانیش
ولی درین از حیوونم پایین تره:/

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

بخدابایدتوروکشت آخه این دوتاخط کجاش هشتک حمایت داره بابا ول کن
😂 😂 😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط نازنین
🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

🤣🤣🤣🤣🤣🤣 بیاااا بوکوش دلت خنک شه😂😂😂😂😂
گلی من از آدمین طفلی حمایت موکونم نه از نویسنده کسی که داره لطف مکنه پارت میده 😍

black girl
black girl
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

محض اطلاعت نویسنده ای وجود نداره این رمان دو ساله ک پی دی افش اومده و پی دی افش فروشیه 😐و این خاله فاطیتون پی دی افش و داره احتمالا چون این رمان پارت گذاری نمیشه و مارو با این دو خط علاف می کنع

*****
*****
1 سال قبل

دیگه دارم نمی تونم ، دیگه دارم حالم بد میشه ، لعنتی ما الان یک ماهه داریم تفکرات ک۳ شعر مانند درین رو می خونیم و توی رمان یه روز بیشتر از آتیش سوزی رد نشده ، کل اتفاق هایی که بعد آتیش سوری افتاد فقط اینه :
درین میره بیمارستان با میران حرف میزنه و میران به پاکت میده بهش ، همین😑

نانا
نانا
1 سال قبل

منک دیگ هیچ ذوقی واس خوندن این رمان ندارم

Elahe
Elahe
1 سال قبل

بیچاره میرااان🥲🥲🥲

بی نام
بی نام
1 سال قبل

دیگه بی انصافیه هرروز یه پارت میدید همشم ذهن درینه بابایکم داستان روپیش ببرداره کسل کننده میشه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط نازنین
ماه
ماه
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

حق

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x