رمان تارگت پارت 331 - رمان دونی

 

 

 

 

 

اما بعد از اتفاق اون شب.. بعد از تعریف کردن ماجرا.. اینبار از زبون من.. بعد از این که فهمید با کوروش همدست شدم تو زمین زدنش.. چرا بازم نامه رو بین این وسایل گذاشته بود تا به دستم برسه؟

من که حتی.. قسمت های اولشم دیگه می دونستم لزومی به تکرارش نبود.. می تونست از بین اینا برش داره و بندازتش دور..

مگه این که.. هدفش همین باشه که حرف های آخر نامه اش و… به گوشم برسونه و بهم بفهمونه که.. هیچ کدوم از این جریانا.. تغییری توی این حس ترسناکش.. ایجاد نکرده!

یه لحظه فکر کردم نکنه اصلاً خودش یادش نبوده که توی این پاکت چی گذاشته و فقط از عمه اش خواسته بدون کم و کاست به دست من برسوندش..

ولی چشمم که به تاریخ اون برگه چکی که مال یه هفته دیگه بود و به اسم دایی نوشته شده بود افتاد.. فهمیدم همچین چیزی نیست..

میرانی که حواسش به تاریخ این چک بوده.. پس صد در صد اون نامه هم دیده و از قصد گذاشتتش اینجا که من بخونم..

پس بیخود نبود که توی بیمارستان.. فقط خیره خیره نگاهم کرد و با این که فهمیدم تو همین شرایط با عمه اش یا با پلیس حرف زده.. یه کلمه هم به زبون نیاورد.. چون حرفاش و توی همون نامه زده بود..

همین دیروز بود که با خودم گفتم خیلی مسخره اس بخوام بقیه زندگیم و با یه چشم منتظر به در بگذرونم و روزام و شب کنم..

حالا میران توی این نامه اش.. با هزار و یک زبون مختلف بهم فهموند فکر فراموش کردن من و از سرت بیرون کن و هر روز و هر لحظه منتظر رسیدن خودم.. یا خبرم باش!

این نامه برای وقتی بود که فکر می کرد قراره بمیره.. الآن حتی نمرده بود و انگار بازم فرقی به حالش نداشت.. فقط می تونستم امیدوار باشم که تو پروسه سخت درمان و جراحی هایی که در پیش داره.. خودش من و فراموش کنه و حتی دیگه یادش نیاد.. توی این نامه چه حرفایی به من زده..

وسایل و برگردوندم توی پاکت و پاکتم گذاشتم تو کیفم و بعد از پاک کردن صورتم که دوباره و دوباره خیس شده بود از جام بلند شدم..

 

 

 

 

 

 

دیگه بس بود گریه و زاری و ناراحتی و زانوی غم بغل کردن.. از حالا به بعد باید برای خودم یه زندگی جدید می ساختم.. باید خودم و دوباره پیدا می کردم و اول به خودم.. بعد به کوروش یا شاید حتی در آینده به میران می فهموندم برای ادامه زندگیم به هیچ کدومشون احتیاج ندارم.

منی که از پونزده شونزده سالگی یاد گفتم رو پای خودم وایستم و از کسی توقع نداشته باشم.. بازم می تونستم همین راه و ادامه بدم..

حالا درسته این وسط.. مهربونی های بیش از حد میران باعث شد خوشی بزنه زیر دلم و یادم بره من تا ابد محکومم به این تنهایی.. ولی از این به بعد دوباره همه چیز و به یاد می آوردم..

با تلاش برای فراموش کردن.. یا فرار از گذشته تلخم.. چیزی عوض نمی شد.. باید یاد می گرفتم که تو همین شرایط.. با همین اتفاقاتی که افتاده کنار بیام و زندگیم و بر طبق اون پیش ببرم..

باید خودم و به جایی می رسوندم که اگه.. یه روزی هم میران.. خواست به حرفای توی این نامه عمل کنه و باز بیاد سراغم.. درین واقعی رو ببینه.. نه یه موجود بی دست و پا و خجالتی و تشنه محبت.. که با کوچکترین نوازشی نرم می شه و دلش می لرزه!

پام که تو خونه کوروش گذاشتم.. نگاهم به چهره قرمز و عصبیش افتاد.. همونطور که رو مبل نشسته بود و چشمای آتیشیش و بهم دوخته بود.. یه پاش و تند تند تکون می داد…

منی که منتظر داد و بیدادش بودم آروم در و بستم و جلو رفتم که برعکس تصورم صداش.. هیچ تناسبی با حجم عصبانیت چهره اش نداشت..

– نمی تونی من و جزو فک و فامیلت حساب کنی.. اصلاً نمی تونی قبول کنی که عموتم.. بزرگترتم و یه نیمچه نسبت خونی باهات دارم قبول.. ولی آدم که هستم.. نیستم؟ احساس ندارم؟ نگران نمی شم؟ نمی تونستی جواب یکی از اون تماسایی که باهات گرفتم و بدی تا جر نخورم از نگرانی؟

سرم و انداختم پایین و هیچی نگفتم.. حق داشت و من حالا که لحن پر از دلخوریش و می شنیدم بابت کارم پشیمون شدم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی

  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده است مگسی گرد شیرینی‌ام… او که می‌دانست گذران شب و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
:///
:///
1 سال قبل

جای اینه که تو پرسه درمان کنارش باشی و کمکش باشی ؟؟؟؟
اخه بابا درسته عذابت داد ولی تو هم تلافی کردی برای نجات تو این شکلی شد نامردیه که بذاری بری وقتی میتونی کمک احوالش باشی
خدایی چ ریختی با وجدانش کنار میاد؟!
همون بهتر به هم نرسن زن و شوهر یکی از یکی عوضی تر تو مواقعی که باید خوب باشن ، یکی از یکی خل تر تو مواقعی که باید درست فکر کنن … خو بچه مچل میشه دیگه :////

ZiZi
ZiZi
1 سال قبل

انقد مسخره شده که هر وقت پارت میزاره سرسری میخونم که تموم شده فقط

Anya
Anya
1 سال قبل

اینم داره الکی کش میده بهتره زودتر تموم شه

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

از این که درین تصمیم گرفت محکم باشه خوشم اومد

Elahe
Elahe
1 سال قبل

درین پارتا بدی با یکی دیگ ازدواج میکنه🗿🗿

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  Elahe

وای خاک توسرش اگه اینکاروکنه

:///
:///
1 سال قبل
پاسخ به  Elahe

داری شوخی میکنی دیگهههههه؟؟؟؟؟؟
واقعاااا خاااااککککک تو سرش

Elahe
Elahe
1 سال قبل

خدایا کصخل تر از درین ندیدممممم

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x