بازم بدون حرف ماشین و کشید کنار.. انگار تعجبش از رفتار من خیلی بالا زده بود که می خواست زودتر بفهمه دلیل این کارام چیه.. هرچند که باید تا الآن یه حدس هایی می زد..
از تو کیفم.. برگه امتحانی رو درآوردم و همونطور که یه نیم چرخ به سمتش می زدم.. برگه رو گرفتم سمتش که بدون دراز کردن دستش نیم نگاهی بهش انداخت و دوباره تو چشمای سوالیم خیره شد..
– خب؟ چیه این؟
– شما باید بگی چیه این؟
– همون امتحانیه که هفته پیش ازتون گرفتم.
– می دونم.. منظورم نمره ایه که بهم دادید!
دوباره نگاهی به برگه انداخت و به شکل نمایشی با ابروهای بالا رفته سرش و به تایید تکون داد..
– نمره کامل و گرفتید.. آفرین!
– شما مسخره کردید من و؟
با لحن تندم اخماش تو هم فرو رفت و من جدی تر ادامه دادم:
– هم من.. هم شما خوب می دونیم که من از این امتحان نمره قبولی نمی گرفتم.. حالا دلیلتون برای دادن نمره کامل و پر کردن سوال هایی که هیچ جوابی جلوش ننوشته بودم چیه؟
– جالبه! همه دانشجوها.. اعتراض می کنن که در حقشون اجحاف شده و چرا بابت فلان سوال نمره نگرفتن.. حالا شما از نمره کامل گرفتن شاکی شدی؟
– شاکی شدم چون می دونم پشت این کارتون یه هدفی هست.. چون می دونم اصلاً با همون هدف اومدید توی دانشگاه و تصمیم گرفتید استاد بشید.. اونم استاد درسی که من باید حتماً این ترم پاس می کردم.. خودتونم که دفعه پیش اعتراف کردید استاد تقوی همدستتون بوده سر تلاش برای این که من حتماً دانشجوی شما بشم..
دیگه نتونست تو همون مود خونسردیش که خوب می دونستم کاذبه بمونه.. روش و برگردوند و دستی روی صورتش کشید..
نیم رخش که سمت من قرار گرفت.. نگاهم ناخودآگاه کشیده شد روی قسمتی از سرش.. موهاش نسبت به دفعات قبل کوتاه تر شده بود و من حالا می تونستم تو این قسمت.. خیلی واضح رد یه خط باریکی که روی سرش افتاده بود و تو اون قسمت مو رشد نکرده بود و تشخیص بدم.. انگار رد بخیه بود!
هنوز داشتم بهش نگاه م کردم که سرش و به سمتم برگردوند و با کلافگی پرسید:
– الآن حرفت چیه؟
به خودم اومدم و اخمام دوباره از یادآوری کاراش تو هم فرو رفت..
– می خوام دلیل کاراتون و بدونم.. می خوام بدونم بالاخره من دشمن شما و استاد تقوی ام و باید هر لحظه بترسم از این که مثل ترم پیش یه نقشه هایی برای مشروط شدنم بکشید.. یا انقدری در نظرتون دوستم که حتی بخواید توی نمره دادن بهم تا این حد ارفاق کنید!
قبل از این که حرفی بزنه و من و با توضیحات صد در صد دروغش قانع کنه.. با حرص بیشتری ادامه دادم:
– شایدم فقط براتون یه موجود قابل ترحمم.. که چون اون روز من و تو اون وضع وسط خیابون پیدا کردید.. دلتون به حالم سوخته و خواستید از این طریق یکی از مشکلاتم و کم کنید..
– دقیقاً!
ماتم برد.. فکر می کردم بعد از این حرف.. بلافاصله شروع کنه به توضیح دادن که همچین چیزی نیست و دلایلش و برام بشکافه..
ولی این تایید سریع و فوریش دهنم و از تعجب باز کرد.. یعنی.. من جدی جدی انقدر رقت انگیز شده بودم که این آدمِ صد پشت غریبه.. اونم استاد دانشگاه که مثلاً نباید بین دانشجوهاش فرقی بذاره.. داشت این شکلی به حالم دل می سوزوند؟
هرچند که این تازه اول راه بود.. تعجب اصلی وقتی تو جونم نشست که حرفش و ادامه داد و گفت:
– حالا که انقدر مصری جواب بگیری ازم.. بهت می گم..
سرش به سمتم چرخید و من دوباره اون غم توی چشم های سیاهش و تشخیص دادم..
– قرار بود دشمن باشی.. دیدم آدم ضربه زدن به دشمنی که انگار هنوز از جنگ قبلیش خلاص نشده و نتونسته از رو زمین بلند بشه نیستم.. واسه همین ترجیح دادم به چشم همون موجود قابل ترحم بهت نگاه کنم..
«هدیه تولدم😂✨»
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یعنی چی؟چرا؟
این نویسنده هر دفعه از لپ لپ یه ماجرای جدید در میاره!!
باز اون مرده شاکی از درین تو اول داستان یه اشارهای بهش شد، اما این علی عسکری هیچ اشارهای هم بهش نبود.
🤣🤣🤣🤣🤣🤣آییی عاشقتمممم لپ لپ خداییی ابتکارت منو کشته🤣🤣🤣🤣
این پسره داداشه خود درینه
برادر درین الان اگه بود باید 17 یا 18 ساله میبود. خواهر میران هم 15 ساله باید باشه
برادر درین از خودش کوچک تر بود.
تولدت مبارککک ❤❤❤ فاطمهجون به افتخار تولدت ی پارت از دلارای هم نمیزاری معتادش شدیم به خدا 😂😭
یک ماهی میشه نخوندم حالا اومدم خوندم میبینم هیچ اتفاق مهمی نیوفتاده 😂😂😂😂 فیلم ترکی ها بهترن بخدا
والا من چند مدت بود نخونده بوده تازه اومدم
مثل خودت 😂 😂
حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤
نصف این رمان شد انتقام گرفتن شخصیت هاش🤦♀️
تعاونی حساب کردی باهاش!!
غیر از موضوع آراد و آفرین بقیهاش انتقام بوده! اونم که تو این آشفته بازار گمه!!
تولدت مبارک مرسی توله انرژی مثبت بود
رد بخیه ، اخه میران هم نمیتونه باشه چون پاش مشکل داشت ، فکر کنم برادرشه و ازش بدش میاد این فکر کنم منطقی ترین حدسه .
ممنون کاش به افتخار تولدت یه پارت ازدلارای میدادی مردیم ازخماری
تولدت مبارک!!!
بازم از این کارها بکن! 😉😉😉😉😉😉😉😉😉
نمیشه هر هفته تولدت باشه؟؟! 😅
االه بویح اوشاخ السین
تشکررررر
تولدت مبارک
فقط قضیه این علی رو روشن کنید