رمان تارگت پارت 355 - رمان دونی

 

 

 

 

 

صاف نشست و یه دستش و روی رون پاش مشت کرد و من سریع نگاهم و به انگشتای خودم دوختم تا یه بار دیگه با دیدن دستاش.. ذهنم اون دست های لعنتی و رگ های برآمده روش و به یادم نیاره..

– می شناختمش.. تو چند تا از کلاسا با هم بودیم و اونم ترم آخر بود. ولی هیچ وقت با هم حتی همکلام نشده بودیم.. به خاطر ظاهر و ریش بلندی که اون موقع می ذاشتم.. اون و دوستاش.. فکر می کردن جزو بسیج دانشگاهم و تا حد ممکن ازم دوری می کردن که مثلاً براشون دردسری درست نکنم.. ولی من دورادور خوب می دونستم که چه غلطایی توی دانشگاه می کنه و چقدر آدم رذلیه.. همون قدر رذل.. که به خیالش چون ترم آخره و دیگه قرار نیست پاش به دانشگاه باز بشه و کسی به خاطر این کار اخراجش نمی کنه.. یه دختر مظلوم و بی آزار و تو یه کوچه خلوت گیر بندازه و بخواد بهش تعرض کنه.. دیگه نفهمیدم چی شد.. چند دقیقه بعد.. با اون عوضی دست به یقه شده بودم و داشتم همه تلاشم و می کردم تا ازت دورش کنم.. منِ همیشه فراری از حاشیه و دردسر و دعوا.. حالا مشت بود که تو صورت و سر و بدن اون آشغال می کوبوندم..

نگاه ناباورم و دوختم به نیم رخ گرفته اش.. من اون آدم کثافت و خوب یادمه.. این که چه جوری سر راهم سبز شد.. چه جوری خواست سر حرف و باز کنه و همین که دید محلش نمی دم چه جوری من و بین دستاش اسیر کرد و خواست کشون کشون من و با خودش ببره و احتمالاً سوار ماشینش کنه..

اینم یادم بود که یهو معجزه شد و دستاش از دور بدنم باز شد و من انقدر وحشتزده شده بودم.. انقدر می ترسیدم از تکرار خاطره بدی که قبلاً هم تو سن کمتر تجربه اش کرده بودم.. که فقط دوییدم و دیگه برنگشتم پشت سرم و نگاه کنم تا ببینم چی باعث شد اون عوضی ازم دور بشه.

 

 

 

 

 

 

تو اون لحظه که خودم و توی چند قدمی مرگ می دیدم و همه وجودم به نبض افتاده بود و نفس هام به زور از سینه ام خارج می شد.. این مسئله اهمیتی هم برام نداشت..

همین که تونسته بودم نجات پیدا کنم و انقدر بدوئم که ازش دور بشم و دیگه دور و بر خودم نبینمش.. یعنی معجزه و من.. با چه جوری شکل گرفتنش کاری نداشتم.

حالا با این حرفا.. داشتم می فهمیدم که اون روز.. یه معجزه عجیب غریب رخ نداده و یه نفر سر رسیده که من نجات پیدا کردم. یه نفری که حالا کنارم نشسته و احتمالاً.. به خاطر اون فرار کردن.. ازم شاکیه!

– تقریباً داشتم از پا درش می آوردم.. تا این که فهمیدم تنها نیست.. دوستش احتمالاً همون نزدیکی ها داشت کشیک می داد که سریع خودش و رسوند و من دیگه نتونستم از پس جفتشون بربیام.. فقط اون لحظه حواسم به تو بود که یه موقع اسیر دوستش نشده باشی و همین که سرم و برگردوندم دیدم داری با سرعت باد می دویی و حتی برات مهم نبود که بفهمی.. کی از دست اون بی شرف نجاتت داد.. حتی مهم نبود که بدونی از پسش برمیام یا نه.. حتی مهم نبود که بخوای بری برام کمک بیاری و حالا تو من و از دستشون نجات بدی.. منم.. هنوز تو بهت همین رفتن تو بودم و ندیدم کی دست اون عوضی با قفل فرمون ماشین بالا رفت و تا بیام به خودم بجنبم.. دو بار تو سرم فرود اومد و من تو ثانیه ای پخش زمین شدم.

دستم و ناباورانه جلوی دهنم گرفتم و به اشکایی که از شدت درموندگی توی چشمام پر شده بود اجازه دادم روی صورتم بریزه..

اونم نگاهی به صورت خیس و متعجب من کرد و احتمالاً برای اثبات حرفش.. همون رد بخیه که توی ماشین توجهم بهش جلب شده بود و نشونم داد و گفت:

– اگه خوب نگاه کنی.. جاش هنوز هست!

لبخند غمگینی زد و نگاهش و از چشمای خیسم و اشکایی که سرعت فرو ریختنشون بیشتر شده بود.. با مکث زیادی گرفت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد

  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه،

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

واویلا

علوی
علوی
1 سال قبل

فاطمه جان خوبی؟؟
نگران خودت شدم، امروز هیچ کدوم از رمان‌هایی رو که پارت می‌دادی امروز نذاشتی.
بیشتر از پارت‌ها تو فکر خودت رفتم، ان‌شاءالله خبر هرچی هست از خوشی باشه

rihoon
rihoon
1 سال قبل

پارت جدید چی شد

آدم معمولی
آدم معمولی
1 سال قبل

این رمان مال خود نویسنده است هرجوری بخواد ادامه یا تمومش می کنه پس لطفاً یکم خونسرد باشید حالا می خواد بشه جومونگ یا فیلم ترکی یا هندی وللش

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

سلام چرا پارت بعدی رو نمیزارید ؟

علوی
علوی
1 سال قبل

سلام
صبح است ساقیا!! قدحی پر شراب کن!!

پارت جدید نداریم؟ ببینیم باز از زیر کدوم بوته یه عاشق دل خسته‌ی زخمیِ بی محلی کشیده‌ی گوشه‌ای در حال کتک خوردن یا سوختن رها شده برای این درین پیدا می‌شه

Elahe
Elahe
1 سال قبل

حتا از رمان خیزرانشم مضخرف تره😐😐

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

خیلی خسته کننده شده درین

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

سلام میشه دیگه برین از زبون میران بنویسین

black girl
black girl
1 سال قبل

ب سریال ترکی شدنش کاری ندارم😐ولی شما ها خودتون از اول رمان می دونستید قراره یه داستانی بابت تقوی بشنوید و داستان جدید سرهم نکرده نویسنده:/ حتما ایده اشو از همون اول رمان که تقوی و دشمن درین کرده بود داشته و خودتون همش می‌گفتید پس تقوی چی😐😐و منتظر داستان جدید بودید پس فاز غر زدنتون دیگ چیع://

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

نویسنده محترم ، آب هست ولی کم هست
تو رو خدا اینقدر آب نبند به این رمان

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

حالا خب که چی ؟؟؟؟؟؟

رویا
رویا
1 سال قبل

این درین همه عمر موجود رو اعصاب و ضعیفی بوده

دُرینِ میران
دُرینِ میران
1 سال قبل

عاححح بعد یه هفته رسیدم ب اخرین پارت

ZiZi
ZiZi
1 سال قبل

واقعا. برای نویسنده متاسفم
مارو چی فرض کردی؟
هر دفعه یه داستان چرتی سر هم میکنی
خودت هم نمیدونی میخوای چی بنویسی فقط چرت و پرت سر هم میکنی
فقط متاسفم برات نویسنده دوهزاری

:///
:///
1 سال قبل

خب تا شنبه…ایشالله حرفاشون تا شنبه تموم شه دیگه
:)))))

Ftm
Ftm
1 سال قبل

کاش همینجا با این استاده ازدواج کنه و رمان بره پی کارش:/

*****
*****
1 سال قبل

درین از اولشم بی چشم رو بوده در نتیجه اگه تا ارنجتم عسلی کنی و بزاری توی دهنش باز اون گاز میگیره🤷‍♀️، نتیجه اخلاقی این پارت و کل رمان

بی نام
بی نام
1 سال قبل

والا مونیکا بلوچی. جنیفرلوپز. انجیلینا جولی و… غلط کنن اندازه درین خواهان داشته باشن

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

😂😂

ماه
ماه
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

حق گفتی😂😂😂

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  ماه

والا. از اول هر کی اومد عاشق این بود..خسته شدیم

دسته‌ها
22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x