رمان تارگت پارت 372 - رمان دونی

 

 

 

 

 

– این که من از مشکلاتم و تنهایی هام گفتم.. معنیش این نیست که دارم دنبال دوست می گردم.

– من به تو کاری ندارم. ولی من دارم دنبال دوست می گردم!

زل زدم بهش و ساکت موندم که گفت:

– شاید چون خانواده دارم فکر کنی بلوف می زنم.. یا ناشکری می کنم. ولی فقط خودم می دونم که بعضی وقتا درست مثل تو تنهام. تنهایی فقط این نیست که هیچ آدمی دور و برت نباشه.. بعضی وقتا همین که یه هم صحبت نداشته باشی.. یا هیچ کس نباشه که خط فکریش به تو نزدیک باشه.. هیچ کس نباشه که با هم حرف های مشترک داشته باشید.. هیچ کس نباشه که بتونید همدیگه رو درک کنید.. از هر آدمی تنها تری.

نفسی گرفتم و دستام و مشت کردم تا متوجه لرزشش نشه. خواسته نامعقولی ازم نداشت ولی.. تجربه های تلخی که از سر گذروندم.. وادارم می کرد با همین تنهایی خو بگیرم و دیگه کسی و وارد محیط تقریباً امنی که برای خودم ساختم نکنم..

– خب.. از کجا می دونید من.. همون آدمم؟ که درکتون کنه و خط فکریش با شما یکی باشه؟

– این چند وقته فرصت خوبی بود که بفهمم همون آدمی.

– چه جوری فهمیدید.. شما این چند وقته.. هیچ حرفی از خودتون و شرایط الآن زندگیتون به من نزدید.. که بخواد جنبه درد دل بگیره.

– چون به خودم این اجازه رو نمی دادم که تو رو درگیر مشکلاتم کنم. ولی اگه پیشنهاد دوستیم و قبول کنی.. راحت تر می تونم حرفام و بزنم.

کلافه شدم از این که بعد از هر حرفم یه چیزی آماده داشت تا تحویلم بده و من و هر بار خلع سلاح می کرد. نمی دونم.. شایدم پیشنهاد بدی نبود.. تو این شرایطی که حتی با آفرین هم نمی تونستم از هر دری که دلم می خواد حرف بزنم و خودم و سبک کنم.

واسه همین یه کم نرم شدم.. هرچند که هنوز دلایلی برای مخالفت داشتم و با این امید که یه وقت.. سوالم براش باعث سوء تفاهم نشه.. به زبون آوردمش:

– شما از کجا می دونید.. اون کسی که قراره باهاش ازدواج کنید هم مثل شما فکر می کنه و.. از این که یه دوست و هم صحبت مونث داشته باشید راضیه؟

 

 

 

 

 

– کسی که قراره باهاش ازدواج کنم کیه دیگه؟

– خودتون گفتید! که.. خانواده اتون یکی و براتون مد نظر دارن و همین روزا قراره ازدواج کنید!

یه کم فکر کرد تا یادش بیاد کی این حرف و زده و بعد تکیه داد به مبل و نفسش و بیرون فرستاد..

– من قطعی کسی و یا زمان خاصی رو مشخص نکردم. فقط گفتم دیر یا زود این اتفاق می افته و منم قرار نیست سر این مسئله باهاشون مخالفت کنم.. همین!

– خب.. به هر حال.. یه روزی.. یه کسی وارد زندگیتون می شه که…

– مطمئناً کسی وارد زندگیم می شه که با این قضیه مشکلی نداشته باشه. در غیر این صورت من و اون می شیم دو تا آدمی که هیچ درکی از عقاید هم ندارن و زندگیمون با جنگ و دعوا سپری می شه که اگه این جوری باشه.. تنهایی رو به ازدواج کردن ترجیح می دم.

حرف هاش خیلی برای من قانع کننده نبود.. مطمئناً اگه خودشم توی موقعیت قرار می گرفت.. می فهمید که زیادی رویایی فکر کرده و هیچ زنی.. به خصوص وقتی از یه خانواده سنتی باشه.. همچین روابطی رو قبول نمی کنه.. مگه این که جزو استثناهایی باشه که همیشه به تعداد محدود هستن.

ولی خب دیگه نمی شد رو این قضیه مانور داد چون.. به من ارتباطی پیدا نمی کرد.. من فقط باید از سمت خودم یه سری حد و مرز تعیین می کردم و بهش می فهموندم که اگه قراره به من نزدیک بشه.. پاش و از این مرز فراتر نذاره.. در غیر این صورت باید دور این دوستی رو خط بکشه.

چشمام و محکم بستم و دو قطره اشکی که به خاطر سوزش زیاد چشمام رو صورتم ریخت و سریع پاک کردم و گفتم:

– من.. من خب.. برام یه چیزایی مهمه.. که دلم می خواد بهش احترام بذارید.

– صد در صد به هر چیزی که ازم بخوای احترام می ذارم.

– اولیش و مهم ترینش اینه که.. دلم نمی خواد رابطه امون از دوستی و همصحبتی فراتر بره. تحت هیچ شرایطی..

– بذار همین الآن یه قولی بهت بدم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

خوب اگر امر لیرد خوبی باشه چه اشکالی داره با هاش اوکیبشه

black girl
black girl
1 سال قبل

من نمی فهمم چرا هیچکس درینو درک نمیکنه😐😐
این بدبخت هیچکس نیست دو کلمه باهاش بحرفه چن ماهه تنها و سوت و کور زندگی می کنه دانشگاه که با کسی حرف نمیزد سرکارم نمیره دوست که خیلی نداره آفرینم نیست خانواده ام نداره کسی نیست حتی باهاش دعوا کنه اینم نباشه ی کم باهاش کل کل کنه که حرف زدنشو یادش می‌ره😐

Ghazal
Ghazal
1 سال قبل

درین به میران هم همینارو گفت ولی کسی که واسه رابطه پیش قدم شد خودش بود😏

black girl
black girl
1 سال قبل
پاسخ به  Ghazal

کجا ب میران اینا و گفت اصلا درین با قصد ب میران نزدیک شد چرا باید نخواد باهاش بریزه رو هم و بگه نیا جلو وقتی هدفش این بود😐xddd

ZiZi
ZiZi
1 سال قبل

تصورات غیر قابل درک یه نویسنده فضایی!

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

دختره حال بهم زن آره تو راست میگی دوستیمون از همصحبتی فراتر نمیره نامرد مطمئنم تو خودت شروع کننده میشی برای فراتر رفتن این رابطه از همصحبتی. برو بمیر بابا.

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل
پاسخ به  Bahareh

فک کنم اگه درین کنارت بود کتکش میزدی 😂😂

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂

از بس که فک میزنه خیلی رو مخمه با خوندن این رمان و رمان حورا فقط خودمو شکنجه میدم.😂😂

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x