در و باز کرد ولی هنوز میل به بیرون رفتن نداشت و برای اولین بار حس کردم که داره از اون فاصله.. با دلتنگی و شایدم.. حسرت.. به منِ خشک شده وسط خونه ام نگاه می کنه.. تا بالاخره رفت بیرون و در و بست!

نمی دونم شایدم فقط حس کردم که نگاهش همچین معنی و مفهومی داشت و تو این شرایط.. که انقدر حس و پیش بینی هام غلط از آب در می اومد.. بهتر بود که دیگه هیچ وقت به میران و رفتار و حرکاتش.. فکر نکنم!

یه کم که گذشت صدای پارس کردن های پشت سر هم ریتا به گوشم رسید و با همه ناتوانی چشمام و بستم و هرچقدر سعی کردم نتونستم قدم از قدم بردارم.

فکر چشم تو چشم شدن دوباره با میران.. بعد از گندی که با رفتار احمقانه ام زدم.. انقدر وحشتناک و آزار دهنده بود.. که قید خدافظی با ریتا رو بزنم و از جام تکون نخورم!

تا این که بالاخره با صدای بسته شدن در حیاط و دور شدن پارس های پی در پی ریتا.. که شک ندارم این بار به خاطر من بود.. زانوهام دیگه توانشون و از دست داد و همون جا رو زمین فرود اومدم..

ولی اون کافی نبود.. دلم می خواست تبدیل به یه قطره آب بشم و کامل تو زمین فرو برم.. تا دیگه مجبور نشم نه چشمم به کسی بیفته و نه تو آینه خودم و با این حجم از شرمندگی و خجالت ببینم.

نمی دونستم باید دقیقاً کی و لعنت کنم.. خودم و رفتار عجولانه و بدون فکرم و که فقط باعث آبروریزیم شد؟ یا میرانی رو که انقدر تغییر کرده بود که از منِ برهنه شده رو به روش.. به راحتی آب خوردن گذشت.. بدون این که حتی بخواد چند ثانیه به بدن لختم خیره بشه.. مثل اون موقع ها که با نگاهش.. نقطه نقطه بدنم و سوراخ می کرد!

یا شایدم باید کوروش و لعنت می کردم که با حرف های اون روزش.. ذهن من و انقدر آشفته کرد که بخوام برای پیش گیری از هر اتفاقی.. همچین حرکت احمقانه ای انجام بدم.

 

 

 

 

 

 

چشمام و با درموندگی محکم بستم و دو قطره اشکی که توش حلقه زده بود بیرون ریخت.. پس.. پس همه این تعقیب و گریزا.. به خاطر ریتا بود؟

شاید اون شب به خاطر ریتا یواشکی اومد تو خونه.. ولی اون روز که سر قبر مامان.. حضورش و پشت سرم حس کردم چی؟ اون روز که جلوی شرکت مرتضوی نزدیک بود با ماشین بهم بزنه چی؟ این که به گفته کوروش.. دست رو کاری گذاشته که من مجبور بشم مدام باهاش چشم تو چشم بشم چی؟ همه اینا هم به خاطر ریتا بود؟

سرم و پایین انداختم و با نهایت عجز و بیچارگی زدم زیر گریه.. حتی اگه میران بلوف زده باشه.. کاری که من انجام دادم.. مسخره ترین حرکتی بود که از یه آدم عاقل برمی اومد!

تصور اون لحظه ای که با بالاتنه نیمه برهنه جلوی میران وایستاده بودم و اونم داشت با تعجب نگاهم می کرد.. قابلیت این و داشت که همین الآن برم تو آشپزخونه و هرچی قرص و دارو دارم و توی شکمم خالی کنم..

خدایا.. من چی کار کردم؟!

×××××

ماشین و جلوی در بزرگ ورودی خونه جدیدی که هنوز بهش عادت نکرده بودم نگه داشتم و بعد از بالا رفتن در برقی خواستم برم سمت پارکینگ..

ولی با دیدن چراغ روشن اتاقک سرایداری داخل حیاط که فکر می کردم قراره همیشه بلا استفاده بمونه و مرد میانسالی که سریع ازش بیرون اومد و داشت نزدیک می شد.. ماشین و همون جا نگه داشتم!

با تعجب شیشه رو کشیدم پایین و پرسیدم:

– شما این جا چی کار می کنید؟

– سلام آقا.. شما باید آقا میران باشید!

سرم و به تایید تکون دادم و منتظر موندم جواب سوالم و بده که گفت:

– من مجتبی رحیمی ام.. خانوم محمدی استخدامم کرده! به عنوان نگهبان! اگه اجازه بدید.. شبا هم همین جا.. تو این اتاق سرایداری می مونم. کارای باغبونی هم خودم انجام می دم.. خریدی چیزی داشتید هم.. در خدمتم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

زیباست

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

بالاخره رفت تو ذهن میران.

یه رهگذر
یه رهگذر
1 سال قبل

منظورش از خانم محمدی عمه ای میران بود ؟

بهاره
بهاره
1 سال قبل

ایشالا که اخرش به خوبی و خوشی تموم میشه

SAMA
SAMA
1 سال قبل

بالاخره نویسنده از توی درین در اومد 😂😂🤲

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  SAMA
1 سال قبل

🤣

SAMA
SAMA
پاسخ به  Maman arya
1 سال قبل

مدیونی منحرف شیییی😂😂😂☝

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x