رمان تارگت پارت 399 - رمان دونی

 

 

 

 

راضی از این که دوباره ساحل و که از شانس خوبم بیکار بود.. به عنوان منشی همراه خودم به این شرکت آوردم.. لبخندی به روش زدم و سرم و تکون دادم:

– بفرستش بیاد تو!

– چشم!

راه افتاد بره و منم بعد از بستن فولدرهای لپ تاپم.. بلند شدم تا برم تو سرویس اتاق و قبل از اومدن درین یه دستی به سر و روی آشفته ام بکشم که ساحل وسط اتاق وایستاد و دوباره برگشت سمتم..

– یه چیزی هست آقا میران که من.. یادم رفت بهتون بگم!

منتظر موندم حرفش و بزنه که تا نزدیکی میزم جلو اومد و با همون قیافه ناراحت به دستاش خیره شد و گفت:

– شما که.. شما که برای درمان رفته بودید خارج.. یه روز همین خانوم.. اومد شرکت!

با چشمای ریز شده بهش خیره موندم و کنجکاو شدم برای شنیدن ادامه حرفاش که شاید می تونست توی ادامه این رابطه و حدس این که حس درین نسبت به من چیه.. کمکم کنه.

– فقط من و مهندس صبوری تو شرکت بودیم.. خانوم محمدی ازمون خواسته بود بمونیم و حساب کتاب طلبکارا رو انجام بدیم..

– خب؟

– هیچی دیگه این خانوم اومد و.. سراغ شما رو از ما گرفت.. که منم بهش گفتم برای درمان رفتید سوییس..

با مکثش سرم و یه کم برای دیدن صورتش پایین بردم و گفتم:

– همین؟

قیافه درمونده ای به خودش گرفت و جواب دادم:

– نمی دونم.. ولی فکر کنم بعدش خراب کاری کردم.. اون خانوم که رفت منم برگشتم تو اتاق و داشتیم با مهندس صبوری دربارهِ.. درباره قطع شدن پاتون حرف می زدیم..

خیره به صورت مبهوت مونده ام تند و دستپاچه ادامه داد:

– آخه اون موقع این جوری بهمون گفته بودن و فکر می کردیم واقعاً این اتفاق براتون افتاده. بعد یه سر و صدایی از راهرو اومد.. شک دارم ولی.. ولی فکر می کنم خانوم کاشانی.. هنوز نرفته بود و حرفامون و شنید.

 

 

 

 

 

 

یه لحظه ماتم برد و ذهنم رفت سمت اون روزی که درین سوار ماشینم شد.. حالا داشتم می فهمیدم دلیل اون نگاه های خیره اش به پام چی بود.. پس صد در صد حرف های اون روز ساحل و شنیده بود و فکر می کرد پام و جدی جدی قطع کردن که حالا داشت اون جوری با دقت بهش نگاه می کرد.

کوچولوی احمق زودباور من.. دقیقاً از روی شلوار می خواست چی رو تشخیص بده؟

با لبخندی که نمی تونستم از رو صورتم جمعش کنم و دلیلش نگرانی درین برای من بود که وادارش کرده بره شرکت و از ساحل سراغم و بگیره.. گلوم و صاف کردم و گفتم:

– باشه.. مرسی که گفتی.. برو بگو بیاد!

ساحل که رفت منم رفتم تو سرویس بهداشتی اتاق و آبی به دست و صورتم زدم و حین مرتب کردن ریشای صورت و موهام که دوباره داشت بلند می شد.. سعی کردم ذهنم و آماده کنم برای این رو در رویی دوباره بعد از ده روز که زیادی سخت گذشت.

بعد از آوردن ریتا پیش خودم.. دیگه دلیلی نداشتم که سر راهش سبز بشم و دیدارمون خلاصه شده بود تو دو سه باری که جلوی در خونه اش تو ماشین منتظر موندم تا برگرده خونه که کلاً چند ثانیه بیشتر طول نمی کشید و اصلاً برای دلم.. راضی کننده نبود..

ولی می دونستم دیر یا زود شرکتشون دوباره به قطعات احتیاج پیدا می کنه و حالا اون روز رسیده بود که باید خیلی خیلی حواسم و روی مکالمه امون جمع می کردم.. تا دوباره مثل دفعه پیش و حرف هایی که بهش زدم.. پشیمونی سراغم نیاد!

بعد از نگاه کلی تو آینه و اطمینان از این که همه چیز مرتبه خواستم برم بیرون که قبل از باز کردن در.. صدایی از داخل اتاقم به گوشم رسید که وادارم کرد همون جا بمونم و به مکالمه تلفنی درین.. با کسی که نمی دونستم کیه گوش بدم..

– جدی داری می گی؟

– تو رو خدا شوخی نکن.. واقعاً برگشتی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچو بخت دلارای سیاه
همچو بخت دلارای سیاه
1 سال قبل

حداقل یه ندا میدادی گه بفهمیم امیر علی یا آفرین

ماه
ماه
1 سال قبل

خدا کنه امیرعلی باشه

black girl
black girl
1 سال قبل

شاید آفرینه:/ کاش آفرین برگرده خیلی مشاور خوبی بود

Sama
Sama
1 سال قبل

واییییی هیچی امیر علی بیاد و … ای خدا

Prm
Prm
1 سال قبل

همینو کم داشتیم

علوی
علوی
1 سال قبل

و امیرعلی پیدایش می‌شود.

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

اوه اوه رقیب عشقی میران ..امیر علی وارد میشود 😁 بسی جذاب شد

دیانا
دیانا
1 سال قبل
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂

شاید آفرین باشه

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل
پاسخ به  دیانا

ا اصن یادم نبود

ولی آفرین درگیر مریضیه شوهرشه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

بخدا مریض شدم از دست این رمان با پارتای دو خطیش

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x