رمان تارگت پارت 66 - رمان دونی

 

با دو کلمه آخرش کلاس رفت رو هوا.. صدای اعتراض دانشجوها از گوشه و کنار کلاس بلند شد.. بخش عمده اشون هم اعتراض نسبت به بدقولی استاد بود چون از اول ترم بهمون گفته بود که برای این درس لازم نیست تحقیق ارائه بدیم و حالا داشت می زد زیر حرفش!
با چند ضربه دستش که روی میز کوبیده شد.. بچه ها ساکت شدن و زل زدن بهش که گفت:
– خودم می دونم اول ترم چی گفتم! ولی این و می تونید به عنوان یه کمک در نظر بگیرید! چون سوالای امتحانیتون خیلی سخته!
نگاه درمونده ام و دوختم به آفرین که اونم کمتر از من دستپاچه نبود و تا چشمش به من افتاد سرش و به معنی بدبخت شدیم تکون داد!
– چه کمکی آخه استاد؟ بقیه امتحانامونم داره شروع می شه.. دیگه باید بریم تو فرجه و درسامون و بخونیم.. وقتی واسه تحقیق نمی مونه!
– نگران نباشید.. اگه انقدر درگیر مسائل حاشیه ای تون نشید.. وقت واسه خوندن همه درسا و امتحانا هست.. از این جهت میگم کمکتون می کنه که.. نمره تحقیق.. ده نمره امتحان ترمه!
با این حرف نفس همه من جمله من تو سینه حبس شد.. این هم می تونست یه خبر خوب باشه و هم یه خبرِ بد.. یا نه.. یه خبر وحشتناک!
دلیلشم خود استاد توضیح داد و گفت:
– یعنی.. اگه ده نمره تحقیق و بگیرید.. حتی اگه به یکی از سوالای امتحانتونم جواب ندید.. این درس و پاس می کنید.. ولی اگه ده نمره تحقیق و نگیرید.. تنها در صورتی پاس می شید که به تمام سوال ها.. جوری جواب بدید که حتی نیم نمره هم نتونم ازتون کم کنم! اینم بگم که نمره تحقیق یا صفره یا ده.. حد وسط نداره!
چند ثانیه همه تو بهت بودن و بعد کم کم حرف زدن ها و سوال پرسیدن ها شروع شد.. حالا دیگه همه مشتاق شده بودن واسه ارائه تحقیق اونم با هشداری که استاد درباره سخت بودن سوالات امتحان داد..
ولی من هنوز این ضربان تند و محکم قلبم آروم نشده بود و حس می کردم آدمی مثل استاد تقوی.. همینجوری الکی یهو از حرفش برنمی گرده و همچین نمره ای واسه تحقیق در نظر نمی گیره!
تا اینکه چند دقیقه بعد.. فهمیدم که حس بدم بیخود نبوده و این آدم.. قرار نیست ده نمره رو به همین راحتی بهمون تقدیم کنه!
– حالا میریم سراغ تحقیق و اینکه چه جوری یا کی باید ارائه اش بدید!
جوری دستام و مشت کرده بودم که چیزی نمونده بود کف دستم با فشار ناخونام پاره بشه.. من دیگه داشتم کم کم از این آدم می ترسیدم!

– واسه هر کدومتون.. یه جایی رو مشخص کردم! مثل کتابخونه یا نشریه یا هرجایی که بشه از مطالبش استفاده کرد.. با مسئولین تک تک این مکان ها صحبت کردم.. یعنی اگه برید اونجا کاملاً راهنماییتون می کنن و از این جهت مشکلی ندارید!
ما هنوز کنجکاو بودیم واسه فهمیدن اینکه ازمون چی می خواد.. که استاد از تو کیفش یه دسته برگه که به قطعات کوچیک بریده بودشون بیرون کشید و گفت:
– رو تک تک این برگه ها.. آدرس جایی که باید برید و موضوع تحقیقی که باید ارائه بدید نوشته شده.. من این و به صورت رندوم بر زدم و حالا رو میز تک تکتون یکیشون و می ذارم.. دیگه بستگی به شانستون داره که تحقیقتون آسونه یا سخت!
چشمام و محکم بستم.. چیزی به غش کردنم از شدت استرس نمونده بود.. بقیه بچه ها ساده گرفته بودنش و حتی داشتن سرش با همدیگه شوخی می کردن ولی.. من انگار زیادی از شانس مزخرف خودم خبر داشتم که می دونستم حتی به صورت رندوم و تصادفی.. برگه خوبی نصیبم نمی شه!
– درین خوبی؟
با صدای پچ پچ آفرین که رو صندلیش خم شده بود و داشت با نگرانی به من نگاه می کرد سرم و به سمتش چرخوندم.. صداش و شنیدم.. متوجه سوالش هم شدم ولی هیچ قدرتی برای جواب دادن نداشتم!
بازم یه حس منفی گرا یا شایدم همون قدرت توهم زدن وجودم داشت بهم می گفت.. این استاد.. فقط به خاطر حضور من بین دانشجوهای این ترمش.. داره تا این حد واسه نمره دادن سخت گیری می کنه و این مسئله هیچ ربطی به شیوه تدریسش نداره.
ولی مطمئن بودم اگه درباره این شک و تردیدم با آفرین یا هرکس دیگه ای حرف بزنم بهم می خنده و مسخره ام می کنه.
واسه همین ترجیح دادم چیزی نگم و با همون نفس تو سینه حبس مونده و دستایی که از شدت اضطراب داشتن منجمد می شدن منتظر بمونم تا استاد به من برسه و برگه ام و بهم بده!
نمی دونم چقدر گذشت.. ولی مسلماً برای من یه سال طول کشید.. سرم پایین بود ولی صدای بچه هایی که برگه هاشون و گرفته بودن به گوشم می رسید و اکثرشون راضی بودن از موضوع آسون تحقیق.. یا حتی جایی که باید می رفتن واسه گردآوری مطالب.. ولی این چیزی از استرس من کم نمی کرد!
تا اینکه بالاخره استاد به من رسید و برگه رو بدون اینکه مثل بچه های دیگه.. یه توضیح کوچیک و چند ثانیه ای بده اسمم و روش نوشت و تحویلم داد و رفت سراغ نفر بعدی!

آب دهنم و قورت دادم و با دستایی که حالا علناً می لرزید نگاهی بهش انداختم و تو یه لحظه.. دنیا پیش چشمم تیره و تار شد!
اینی که من داشتم می دیدم.. هیچ اثری از شانس خوب توش به چشم نمی خورد!
«ترجمه تحلیل کتاب های متون برگزیده نثر ادبی نوشته دکتر هوشنگ هنرور و کتاب سیری در ادبیات انگلیس نوشته دکتر امرالله ابجدیان.. چاپ شده توسط نشریه عصر فرهنگ در تاریخ شش آبان هزار و سیصد نود و یک!»
زیرشم آدرس نشریه عصر فرهنگ و نوشته بود و من.. هنوز با اینکه چه جوری باید همچین غلطی بکنم کنار نیومده بودم که صدای استاد.. بعد از پخش کردن همه برگه ها مثل پتک تو سرم کوبیده شد:
– تاریخ تحویل تحقیقتون هم فردا از ده تا یازده صبح تو همین دانشگاهه!
با این حرف ناباورانه سرم و بلند کردم و زل زدم بهش.. بقیه بچه ها دوباره شروع کردن به سر و صدا کردن.. ولی حتماً از سر تنبلی صداشون در اومده بود.. وگرنه باید مثل من.. انقدر تو بهت و ناباوری فرو می رفتن که یه کلمه هم نتونن صحب کنن..
استاد تقوی دوباره با چند ضربه روی میزش بقیه رو ساکت کرد و گفت:
– چقدر غر می زنید! یعنی واسه دانشجوهای رشته مترجمی زبان.. پیدا کردن مطالبی که حتی آدرسشم بهتون دادم و ترجمه کردنش در عرض یه روز انقدر سخته؟ ناامیدم نکنید!
– سخت نیست استاد.. ولی کاش زودتر می گفتید.. خیلیا سرکار میرن و وقتشون آزاد نیست که بتونن…
استاد پرید وسط حرف آفرین که بدون شک به خاطر من به زبون آوردش و پرسید:
– شما سرکار میری؟
از اونجایی که آشنای پدر آفرین بود و بدون شک می دونست آفرین از نظر مالی انقدر تامینه که احتیاجی به سرکار رفتن نداره.. آفرین نمی تونست بهش دروغ بگه واسه همین آروم گفت:
– من نه.. ولی بچه های دیگه…
– بچه های دیگه به اندازه کافی زبون دارن! می تونن از خودشون دفاع کنن! در ضمن.. این تحقیق اجباری نیست.. اگه کارشون از پاس کردن درس من واجب تره.. به کارشون برسن و در عوض.. تلاش کنن تا تو امتحان پایان ترم نمره کامل و بگیرن! اگرم در هر صورت براشون سخت و طاقت فرساست.. این درس و حذف کنن و ترم بعد با هوش و حواس بهتری سر کلاس حاضر بشن!
با این حرف دیگه کسی چیزی گفت.. استاد فکر همه جاش و کرده بود و واسه هر اعتراض و بهونه ای یه جواب منطقی تو آستینش داشت.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
2 سال قبل

الان دوست دارم بدونم این استاده مرگش چیه!!؟
بلکه فرجی شد فهمیدم مرگ استادای خودم چیه!!!

hani
hani
2 سال قبل

والا میران کمکش میکنه

مهشید
مهشید
پاسخ به  hani
2 سال قبل

میرانم ک از خدا خواسته میخاد فقط ب این خدا زدع نزدیک بشه
اخ ک دلم براش میسوزهه

رز راد
رز راد
پاسخ به  مهشید
2 سال قبل

دلت برای میران بسوزه اونه که توی دام عشق درین میفته هر چند با انتقام

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x