رمان تاوان دل پارت 34 - رمان دونی

 

هی روی تخت اینور و‌اونور میشدم
اصلا خوابمم نمی برد
فکرم مشغول بود
مشغول اینکه چه اتفاقی افتاده اون صدا ها برای چیه

از این همه فضولی داشتم
می مردم اما خودم رو کنترل کردم..
تا به حرف سمانه گوش بدم
اهی از گلوم خارج شد…

نگاهی به در انداختم تا جایی که از جام بلند شدم ‌.
نمی تونستم تحمل کنم
باید می رفتم بیرون
به در که رسیدم اروم در رو باز کردم و وارد راهرو شدم
قبلش سرکی کشیدم هیشکی نبود

اروم در رو بستم و شروع کردم به قدم برداشتن
همینطور داشتم می رفتم که در اتاقی باز شد
از حرکت ایستادم
برگشتم سمت چپ..
ستاره بود

با چشم های ترسیده بهم زل زده بود
اومد بیرون
با چشم های ترسون گفت :
چی شده!؟؟
صدای چی بود!؟؟شلیک بود!!؟
اونگ…

چند قدم برداشت ‌‌….نگران بود..
یهو برگشت ‌‌.

-تو برو تو اتاق مواظب ارش باش من برم ببینم چخبره..
بعد راهش رو کشید رفت
حالت زاری به خودم دادم

من می خواستم بدونم چخبره..
با کنجکاوی خودم رو به در رسوندم‌..
گفت ارش!؟
ارش اینجا بود

در رو باز کردم و نگاهی به داخل اتاق انداختم…
اتاق نیمه تاریک بود
کامل وارد شدم

تا اینکه ارش رو روی تخت پیدا کردم..

بهش نزدیک شدم و نگاهی بهش انداختم

خواب بود
صورتش کبود شده بود

صورتش کبود شده بود حتما از نریمان کتک خورده بود.این مرد
از وقتی اومده بود خونه این مرد همیشه بهم کمک کرده بود
باهام مهربون بود…

دوبار بخاطر من جلوی خانواده اش وایساده بود
لبخند عمیقی زدم
نمی دونم چرا اما حس خوبی داشتم نفس عمیقی کشیدم..
رفتم سمتش بی اراده..
دستی جلو بردم گذاشتم روی پیشونیش
تب داشت..
هل شدم..

نگاهی به اطراف انداختم لبم رو زیر دندون فرستادم..
نفس عمیقی کشیدم…
باید تبش رو پایین می اوردم
پایین پام یه تشت با یه دستمال بود‌‌..

خم شدم تشت رو برداشتم و رفتم سمت سرویس..
در رو باز کردم و خودم رو کشیدم داخل‌..
سریع اب ولرم درست کردم و اومدم بیرون
حالا نوبت من بود که جبران کنم..

اومدم بیرون قدم برداشتم سمت ارش..
بالا سرش ایستادم..
دستمال رو گذاشتم داخل اب و فشار دادم..
بعد رفتم دستمال رو گذاشتم روی پیشونیش…

****

نریمان

دکتر سری به عنوان منفی تکون داد..

-متاسفم پدر شما فوت شده غم اخرتون باشه..
چند قدم عقب رفت..
ناباور شدم داشت قلبم می اومد توی دهنم..
بابام مرده بود باورم نمیشد
اشکم همینطور اومد
شروع کردم به خندیدن..

با صدای بلند می خندیدم..
ناباور بودم..
توی شک بدی فرو رفته بودم

دکتر اومد سمتم نگاهی بهم انداخت
با چشم های گفتم :
این امکان نداره بابام زنده اس..

اهی کشید ‌.

-متاسفم پسرم اروم باش

اما من آروم شدم سرم نمیشد بابام مرده بود کشته شده بود و مقصر خودم بودم با چشمای اشکی برگشتم سمت دکتر میخواست ازم که آروم باشم در حالیکه بابا مرده بود..

قلبم داشت میومد تو دهنم باورش برام سخت بود قلبم کند میزد رو به سکته بودم…

دستی روی قلبم گذاشتم…
و فشار دادم دکتر نگران تر شد شونه هام رو گرفت و فشاری داد

-خوبی پسر جان آروم باش پسرم

بغض داشت خفم میکرد کاش سرباز می‌کرد و می تونستم با صدای بلند داد بکشم و هوا ر سر بدم…

پاهام خم شده روی زمین…

اشک دونه شروع کرد به ریختن تا جایی که دیگه
به هق هق مردونه تبدیل شد
دندونام روی هم ساییده شد
میخواستم بالا بیارمم..
بابام نه…

رو کردم سمت اسمون و از ته دل شروع کردم به جیغ کشیدن
چشم هام رو گذاشتم روی هم و از ته دل جیغ و هوار کشیدم ‌‌

-بابااااا…بابااااا
داد می زدم و بابا رو صدا می زدم
تا حدی که
بازوم گرفته شد و منو به عقب کشوند..
توی بغلی فرو رفتم..
اون بغل کسی نبود
جز بدترین دشمنم
اونگ…اونگ منو گرفته توی بغلش و داشت عمیق به خودش فشار دا

دستی روی شونه ام گذاشت…

-اروم باش پسرررر اروم باش خدا صبر بهت بده..
تو فقط اروم باششش…
اروم شدنی در کار نبود داغون شدن من شروع شده بود
من مقصر مرگ پدرم بودم من..

**

ارش

با لرزی که بهم وارد شد چشم هام رو باز. کردم..
دندونام رو ساییدم روی هم..
داشتم می لرزیدم
خودم روکش دادم و شروع کردم به لرزیدن

-سرده ‌‌.سرده…
دندونام رو می ساییدم روی هم و فشار میدادم..
تا اینکه حس کردم
پتویی روم قرار گرفت
سرم رو زیر انداختم و شروع کردم اطراف رو نگاه کردن..
واقعا حالم دست خودم نبود..
کجا بودم این لرزش برای چی بود!!

نگاهی بهم دوخته شد چشم هام رو باز کردم
دیدم یه دختر روبه رومه
دقت که کردم دیدم گندمه اون اینجا چکار می کرد!؟؟
دندونام رو ساییدم روی هم..

لرزشم بیشتر شد..

-سردمه…
گندم نگران از جاش بلند شد

-صبر کن الان پتو میارم بعد حتما رفت سمت کمد دیواری که زخت خواب داخلش بود
چند دقیقه بعد سر و کله اش پیدا شد
پتوی دومی رو انداخت روم..
شدت سرما کمترشد..
اما هنوز می لرزیدم نمی دونم گندم از لرزش بدنم فهمید یا یه چیز دیگه
یه پتوی دیگه انداخت
و سرانجام با اخرین پتو لرزش بدنم کم شد و تموم..

گندم کنارم نشست

تخت پایین رفته بود..

-حالت خوبه!؟؟
نفس عمیقی کشیدم نمیشد حرف بزنم
سکوت کردم..
چند دقیقه ای گذاشت
لرزشم خوب شده بود
اما حرارت بدنم می رفت بالا…

پتو رو از سرم کنار زدم نگرانی هنوز توی چشم های گندم موج می زد

-خوبی الان!!؟
خواستم حرفی بزنم
که دستش رو جلو اورد گذاشت روی پیشونیم
چشم هاش گرد شد
با چشم های گرد شده گفت :
ای بابا تو که باز تب کردی…الان تبت رو اوردم ‌پایین..

بدنم سخت شده بودو خسته
انگار کل بدنم توی درد باشه
لبام رو بهم فشردم
گندم دوباره بالا سرم نشست…
پارچه رو به اب زد و دوباره گذاشت
روی پیشونیم..

لرز خفیفی خوردم اما بعدش خوب شدم و عادت کردم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر آهو خانم

  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شده است. این کتاب جایزه بهترین رمان سال را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🫠anisa
🫠anisa
2 سال قبل

فک میکنم اونگ تا حالا داشته به خواهرش تجاوز میکرده و بعد با نریمانو سمانه ی جا میشن و خان رو برکنار میکنن و گندم هم ک همون رها و رهامن
میشن خان و خان زادعو با نریمان ازدواج میکنه

ارزو
ارزو
2 سال قبل

ارششششش …من گندمو ارشو میخوام😭😭😭❤❤

Nahar
Nahar
2 سال قبل

ب نظرتون گندم عاشق اونگ میشه یا ارش؟؟

ارزو
ارزو
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

ارش ارش😭😭❤❤من از اونگ بدم میاد😑😑😑😑

گندم
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

نمی دونم ولی خیییلی دوست دارم گندم به اونگ برسه تو همه فیلما دختر به خان روستا میرسع فکر کنم اونگ میشه خان گندمم زنش

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x