رمان جرئت و شهامت پارت ۷ - رمان دونی

 

* * * *

 

با صدای آلارم تلفن خواب از چشمانم پرید.
کش و قوسی به بدنم دادم و بلند شدم.

 

و از اتاق بیرون آمدم ،مادر در حال قرآن خواندن بود‌.

 

مرا دید سرش را به جهت مخالف برد.
گویا آن حرفی که به او زدم خیلی او را ناراحت کرده بود.

 

در صندلی نشستم و برای خودم لقمه ی نان و پنیر درست کردم.

 

و آن را با لذت در دهانم گذاشتم.طعم آن پنیر که مادر درست کرده بود زیر زبانم جا خوش کرده بود.. با شوق مشغول چشیدن آن بودم.

 

که ناگهان مادر قرآن را به سمت اوپن گذاشت و پچ زد:

 

_داییت به من زنگ زده گفت ،فرید چیزی گفته که سریع اومدی و گفتی نه‌.؟

 

باز موضوع فرید،،باز موضوع فیروزه خانم،،باز موضوع دایی ابراهیم..

 

از صندلی بلند شدم و سریع لباس فرم مدرسه ام را پوشیدم.. حرف زدن مادر هم برای منافع خودش بود.

 

جوابش را ندادم و به سمت حياط حرکت کردم ،صدا زدن مادر مرا عصبانیتم کرده بود.

 

_ترنم ….چرا چیزی نمیگی؟؟مگه….

 

 

_مامان میشه ولم کنی؟وقتی گفتم نه یعنی نه

 

و از خانه خارج شدم و با قدم های بلند به سمت مدرسه حرکت کردم..با هر قدم های بلند و تندی که برمی‌داشتم پا هایم درد می گرفت

 

و قدم هایم را کوتاه می رفتم. تا با دیدن مدرسه سریع وارد آن شدم.

 

وارد کلاس شدم همه یا داشتند شلوغ کاری می کردن یا داشتن باهم دیگه حرف میزدن

 

من میز اول روی صندلی نشستم و کتاب تاریخم را روی میز گذاشتم و مشغول درس خواندن شدم.

 

این مادر من هم آنقدر مشغول ازدواج من بود که من هم ذهنم درگیر شد و نتوانستم یک صفحه از درسم را بخوانم.

 

تا یک دستی شانه هایم را لمس کرد.
سرم را بلند کردم‌ و راحله را دیدم.

 

_سلام،ترنم خانم دیگه به ما محل نمیدی!

 

کنارم نشست و من هم نگاهی به او کردم و خنده ای مصنوعی به لب زدم و گفتم:

 

_خیلی کار داشتم راحله برامم خاستگار اومده بود نتونستم تلفناتو جواب بدم!

 

دوباره مشغول درس خواندن شدم متوجه شدم راحله دیگر با من صحبت نمی کند و نگاه سنگینش مرا اذیت می کرد.

 

نگاهی به او کردم دیدم بهت زده به من نگاه می کند.

 

_جان من؟ دیگه داری میری؟
ازدواج کردی ؟

 

دستم را به میز کوبیدم و گفتم:

 

_هر خاستگاری که میاد لزومی نمیبینم بهش بگم بله‌‌ تو هم خواهشن تمومش کن.

 

_این یعنی ازدواج نکردی؟

 

_بله.

 

اخمی در بین ابروهایش جا افتاد و لب هایش را با زبانش خیس کرد و گفت:

 

_چرا توضیح نمیدی تو؟
کی بود اصلا؟؟تر..

 

با اومدن معلم همه ی ما به احترامش بلند شدیم . و دستم را به علامت سکوت بلند کردم‌ و گفتم:

 

_خواهشن بس کن راحله .یه مکان دیگه بهت توضیح میدم اوکی؟

 

و با سری که تکان داد .و من هم نشستم.

 

‌⊱⋅—————⋅ 𔘓 ⋅—————⋅⊰

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x