رمان جزر و مد پارت 63 - رمان دونی

 

 

_اونو…ولش کن…..کثافت

 

تمام صورتش خون بود حتی سفیدی چشماش و من انگار آروم ترین نفس عمرم کشیدم….

 

_چشــــــم بچه حاجی….

 

پرتم کرد و کف دستم سابیده شد رو زمین

 

باهاشون فرق داشت….خیلی….برعکس بقیشون که هیکلی و تیپ لش داشتن اون اسپورت پوش و مرتب بود

 

_خب…..ببین کی اینجاس؟!

 

رفت رو پای محمد طاهایی که به زور خودشو نیم خیز نگه داشته بود سمت من نشست و با یه فشار هلش داد

 

هیچ وقت اینطوری ندیده بودمش…انقدر ناتوان…..

بغض تو گلوم با اون همه جیغ و داد هی بزرگتر میشد

 

_محمد…طاهاااا……پاشو….

 

سرش یه ذره سمتم چرخید

 

دستشو گرفت و صورتشو چرخوند طرف خودش و با خنده ای که انگار به صورتش چسبیده بود داد زد

 

_خیلیییی عوض شدی….بزررررگ شدی…..

مشتاق دیدار جناب شمس….

 

این دیگه کیه؟

 

یکی از دستاش که میلرزید و بالا آورد تا جلوشو بگیره…..ولی اون به یکی از آدماش اشاره زد

اونم با پا دستشو صاف کرد و پاهاش و گذاشت رو دستش

داشت لهش میکرد….

 

بلند شدم و از بین دوتاشون رفتم کنارش

دستمو گذاشتم رو پاهای اون حیوون که بلندش کنم

 

_ولـــــــش کن…..

 

#جزرومد

#پارت۲۴۰

 

 

صدای هر و کر همشون میومد

انگار تو جهنم بودی و بقیه تماشاچی

 

و محمد طاهایی که داد نمیزد فقط چشماشو رو هم فشار میداد تا صداش در نیاد

 

_باید گوششونو بپیچونم…..خوب بهم آمار نداده بودن که خاطرخواه داره..‌‌…

 

کثافت یه سانتم تکون نمیخورد که با التماس برگشتم به اونی که با تفریح داشت بهم نگاه میکرد و اون حرفو زد با هق هق گفتم

 

_ترو خداا….. بگو ولش کن….تروخدااا…..

 

روانی بود که خنده ش عمیق تر شد دیگه نه؟!

 

ولی بالاخره با سر اشاره کرد و اونم پاشو برداشت و من سریع به محمد طاها نگاه کردم که چشماش اون یه ذره سویی ام که داشت پریده بود و من اسمشو صدا زدم

 

_این هندی بازیا رو جمع کنید….ما کارای مهتری داریم….

 

خواستم دوباره التماس کنم که یه نفر از بازوم کشید و بلندم کرد

 

دستشو گذاشت رو پیراهن محمد طاها و از دو طرف کشیدش که پاره ش کرد

 

اصلا نمیفهمیدم

هیچی…..

این آدما…کاراشون….وحشی بازیاشون….ذهنم انگار تو یه بن بست گیر کرده بدود

 

_مثلا تسویه حساب ۲۲ سال پیش….

 

یه چاقو از جیبش در اورد

 

میخواد بزنه به محمد طاها؟؟

 

دست و پا زدنم همانا

جیغ دادام برای ول کردنش و کمک خواستن همانا

 

_اَاَه یکی اونو خفه کنه….

 

_ببخشید آقا…

 

دستای کثیفش و گذاشت رو دهنم

مزه ی چرک میداد

 

#جزرومد

#پارت۲۴۱

 

 

با چاقو یه جوری بازی میکرد انگار اسباب بازیه…..

 

صاف گرفتش سمت شکم محمد طاها و خندش عمیق تر شد

و همین طور که داشت رو شکمش چاقو رو تکون میداد داد میزد

 

_کیوان بهت خیلی سلام رسوند پسر حاجی….گفت با اینکه دیر شده ولی باید طلبمونو باهات صاف کنیم چون ما آدم بدهکار موندم نیستیم….

 

جیغای خفه م زیر دستش بیشتر شد

 

فقط تو دلم التماس خدا رو میکردم که صدای نعره ی یه نفر حواس همشونو کشوند اون سمت

 

_تنها گیر آوردین؟!

 

دونه دونه میرفتن سمتش و نمیدونم چطوری همه رو میزد

 

بالاخره اونی که دستش رو دهنم بودم ولم کرد و رفت سمتش

منم از فرصت استفاده کردم رفتم پیش محمدطاها

 

چشماش بسته بود که دستای لرزونم و گرفتم رو صورتش و با ترس صداش کردم

 

_محــ….محمد طاها……

 

پلکاش یه ذره از هم باز شد

 

هق هقم بلندتر شد

 

_محمد طاها…..

 

_چی…زی….نیست…..

 

دوباره پلکاشو بست که داد زدم

سرشو بلند کردم و گذاشتم رو پاهام

 

_محمدطاها…..بلند شو…..تروخدا…..خدایااا غلط کردم….الان من جواب …..مامان بزرگ و چی بدم….جواب…..ماه گل و چی بدم….محمد طاها….بلند شو دیگه…..دیگه به حرفت گوش میدم…..تو فقط بیدار شــــــو…..

 

هی تکونش میدادم ولی بی فایده.‌…‌خدایاا من چیکار کنم؟

 

***

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 118

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x