رمان حورا پارت 129 - رمان دونی

 

 

 

 

پوزخندی زدم:

_ چی میگی کیمیا؟ تجربه‌ی چیو داشتی؟ طرف هیچکاره‌ت بود، اما قباد سه سال و نیمه زنشم، این نیم سالش اینجوری گذشت!

 

لب برچید:

_ میدونم…میدونم چقدر اذیت میشی، اما حورا…من، من حامله‌م…ازون ور هم مراسم عقد نزدیکه، میدونم خواسته‌ی زیادیه اما به کمکت نیاز دارم!

 

خیره‌اش شدم، میتوانستم روی او حساب کنم، برای همان کینه‌ی قلبم:

 

_ به یه شرط!

 

چشمانش برق زد:

_ چی؟

 

لب خیس کردم:

_ یه مدت دیگه ممکنه برم…نمیخوام دیگه اینجا بمونم، یه جا و مکان میخوام…جایی که دستش بهم نرسه!

 

لبخند عمیقی زد:

 

_ تو جون بخواه حورا، هرچی بخوای انجام بدم…فقط اینبارم کنارم باش، مثل همه‌ی کمکات…هرچی بخوای هستم!

 

لبخند کمرنگی زدم، خوب بود که بعد از مدتها کسی بود که حرفم را بفهمد و کمک کند، قبل‌ها…تنها قباد بود، اما حالا که قباد ندارم، کیمیا را دارم…

 

_ اما تو هم باید زودتر به وحید بگی کیمیا…هرچی بیشتر لفتش بدی بدتر میشه!

 

پوفی کشید و پاهایش را روی تخت جمع کرد:

 

_ میترسم حورا…هنوز صبحا که حالت تهوع بهم دست میده با ترس و لرز میرم توالت که داداشم نفهمه!

 

لبخند کمرنگی زدم، زیادی نگران بود:

 

_ فکر نکنم بدش بیاد…بهرحال، زنشی…محرمشی، قباد همچین خودشم خشک و پوچ نبودا، دوران نامزدی ما هم خودش خیلی شیطونی میکرد، من بودم که کنترلش میکردم…

 

خندید، شانه‌ای بالا انداخت:

_ نمیدونم، نمیدونم چطوری به وحید بگم…

 

 

 

 

 

 

 

 

خنده‌ای کردم و برای تغییر دادن جو صحبتمان شروع کردم توصیف کردن:

 

_ ببرش پارک…به بچه‌ها زل بزن بگو فکر کن، هشت ماه دیگه، با کالسکه بچه‌مونو میاریم اینجا…بعد بخند…باور کن یجوری سوپرایز بشه که نگو و نپرس!

 

با تعجب نگاهم کرد، سپس خندید و دستش را جلوی دهانش گرفت:

 

_ عجب کلکی هستی تو حورا…ولی چه باحال، وای…فکرشم نمیکردم اصلا!

 

با لبخند خیره‌اش شدم، در فکر فرو رفته بود، ظاهرا داشت خودش را در ان لحظه تصور میکرد…

قطعا واکنش وحید دیدنی میشد!

اما طولی نکشید که دوباره چهره‌اش در هم رفت، این چند روز همین بود…

 

هرچه حرف میزدیم، ابتدا ذوق میکرد، ذوق امدن بچه‌اش را داشت اما حین صحبتش انگار گذشته را به یاد می‌آورد:

 

_ نچ، نمیشه…حورا کسی که همراهم اومد تو اون خراب شده که من سقط کنم وحید بود…من خودم یادم میاد باردارم فقط صحنه‌‌ی اون روز میاد جلو چشمام…

 

کلافه نگاهش کردم، به چه‌ها که فکر نمیکرد!

 

_ کیمیا…تو از ذهن و افکار اون خبر نداری، اون با وجود اینکه واقعیت رو فهمید بازم تو رو قبول کرد و اومد خواستگاریت…فکر کردی خبر بارداریت، اونم بچه‌ای که مال اونم هست و تو تنهایی نساختیش رو بفهمه دلخور میشه؟

 

کمی خودم را جلو کشیدم:

_ شاید بخاطر موقعیت نامزدیتون، عصبی یا نگران بشه، اونم فقط نگران واکنش بقیه…نه اینکه بچه‌رو نخواد!

 

فقط غمگین نگاهم کرد، میدانستم که هنوز هم قانع نشذه:

 

_ هرچی که باشه تو موظفی بهش بگی، این بچه اگه اشتباهه، مقصرش اونم هس!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلپر به صورت pdf کامل از نوشین سلما نوندی

    خلاصه رمان:   داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی  عطر ساز شدن داره … .. پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی می‌کنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
صدیقه
صدیقه
1 سال قبل

حالم از رمانت بهم میخوره مردشور نویسندگیتو ببرند من دیگه نمیخونمش

بهار
بهار
1 سال قبل

جایی هست که بشه فایل این رمان رو خریداری کرد

lilo
lilo
1 سال قبل

چی بگم

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

دیرین دیرین دیش دیش دیرین دیرین عقد کیمیا پس از ۱۰ پارت دیگر

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

یکم از حاشیه درش بیار رمان روووووو

مادر قباد😂
مادر قباد😂
1 سال قبل

راضی هستم‌ازت عروس😂🙌

سارا
سارا
1 سال قبل

چندپارتم حالا عقدکیمیا وتصمیم گیری که بوحیدبگه بارداره یا نه چه مسخره خخخ خداقوت نویسنده قهرمان پهلوان اخه چقدر توخودتوخسته میکنی گناهداری نگرانتم خخخخخ🤣🤣😅

Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

دیگه از این قدر تو حاشیه بودن رمان، خسته شدم

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nasrin
هیفا
هیفا
1 سال قبل

چرا‌پارت انقدر کوتاهه واقعن

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x