خبر نداشت قباد چهکا که نکرده، خبر هم نداشت که من برایش زن دوم گرفتم، درواقع اصلا خبر نداشت من قبلا باردار نمیشدم و این بلای آسمانی هم از همان بچهدار نشدن دامنم را گرفت:
_ چیزی که پیش اومد قابل حل نیست، خصوصا با قبادی که…
خواستم بگویم دل به دخترخالهاش داده و حالا به خیال خودش از او باردار است و قطعا حرف من را هم باور نکرده، خوش و خرم زندگی میکند، اما دندان روی جگر گذاشتم:
_ قبادی که چی؟
سری به طرفین تکان دادم:
_ هیچی…
_ بیا دخترم، بیا اینو بخور…
نگاهم به خاله برگشت، دستش را با ان لقمه و لیوان آب پر کرده بود.
سریع نیم خیز شده از دستش گرفتم:
_ ممنون خاله حلیمه، زحمتت شد…
_ بخور زودتر، من برم ناهارو بار بذارم…بعدش باید برم مش حسنو راهی کنم!
ابروهایم بالا پرید، رو به محمد کردم:
_ بابات جایی میره؟ تو چرا راهیش نمیکنی؟
محمد لب گزید و خندید، نگاه زیرچشمیاش به حاجیه خاتون باعث شد چیزی در مغزم جا بگیرد، با شوک دست جلوی دهانم گذاشتم که سریع با انگشت اشاره کرد حرفی نزنم.
خاله هم که کلا حواسش به ما نبود به آشپزخانه برگشت.
زمزمهوار رو به محمد گفتم:
_ شوخیه دیگه؟ بابات و خاله حلیمه؟ تو بدت نمیاد؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 210
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
آها دوروز دیگه معلوم میشه محمد برادر حوراعه ببینین کی گفتم
بچه ها من فقط میام کامنت میخونم😆😆😆😆
حدسم درست بود پس مش حسن حجیه خاتون همو میخوان فقط یه سوال داشتم چرا بعضی وقتا محمد اینقدر سرد میشه که انگار اولین باره حورا میبینه بعضی وقتا هم اینقدر گرم میگیره که انگار خیلی وقته میشناسش یهو میاد سوال های که اصلا بهش ارتباطی نداره رو از حورا میپرسه
چون دیوانه و اوسکل هست نویسنده گرام رو میگم ها
بله بله اونکه صد در صد
اینکه مشکل محمد نیست خواهرمن مشکل ازنویسندست که معلوم نیست باخودش چند چنده دوقطبی بودنش روی نقشای رومانش اثر گذاشته اونا هم مثل خودش شدن😂
نمیدونم چرا تصورم از نویسنده یه بچه ۱۲ ساله است که تاحالا هیچ رمانی نخونده و من موندم آخرش محمد چطور آدمیه
سلام روا جان
ما کلی بهت تو چت روم درمورد انتخاب رشته مشاوره دادیم و تو اصن هیچی نگفتی و نیومدی ببینی
حداقل برو بخونشون
من زحمت کشیدم آقاااا😂😂
سلام پریناز جون باور کن درگیر بودم اصلا سر به چت روم نزدم چشم دست هم درد نکنه حتما میرم میبینم
تو رمان رو از زبان حورا میخونی و احساسات حورا نسبت به رفتارش نوسانیه !
حورا کلا یه جوریه معلوم نیست خودش با خودش چند چنده
خخخ عزیزم ازبس نویسنده خودش مودی این رمان چیش ثبات داره که محمد خل وچلش ثبات داشته باشه علنا”سرکاریم