وقتی چشم باز کردم سرم سنگین بود، خواستم دستم را بردارم تا پیشانی‌ام را بگیرم اما دستم گیر کرده بود، نگاه به پایین دادم، با دیدن قباد که دستم را گرفته و چشمانش بسته بود اخم کردم.

 

به یکباره دستم را بیرون کشیدم که چشم باز کرد، بیدار شدنم انگار برایش معجزه بود که با ان چشمان سرخش نزدیک امد و موهایم را پشت گوش داد:

 

_ خوبی تو؟ ترسوندیمون…

 

با یادآوری حرکت کیمیا غر زدم:

 

_ اول که شما ترسوندین منو…الحق خواهر برادر کپی همید…بکش دستتو!

 

خندید، نوازش انگشتانش از شقیقه تا گونه و چانه‌ام امتداد یافت، انرژی و توان کنار زدنش را نداشتم خصوصا با سردرد و سنگینی بدنم.

 

_ برو اونور قباد… حوصله ندارم!

 

زیرلب گفت:

 

_ منم حوصله ندارم حورا…اما تحمل میکنم!

 

خم شد و بوسه‌ای بر پیشانی‌ام نشاند، قلبم را نشانه گرفت، بوسه‌اش تا خود قلبم فرو رفت و عقلم نهیب زد. این آدم همانی‌ است که توهین و تهمت‌هایش را ماه‌ها تحمل کردم!

 

رو گرفتم و به در خیره شدم، به انتظار اینکه شاید کسی بیاید. اما هیچکس نبود، در همان حالت، خمیده روی تنم کمی ماند و دوباره بوسه‌اش به شقیقه‌ام نشست، در نهایت عقب کشید و با گفتن«میرم دکترو خبر کنم» بیرون رفت.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۲ / ۵. شمارش آرا ۱۶۵

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو

    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟   به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
17 روز قبل

نگا. این چیزی بود که ما سه روز منتظرش بودیم
من نویسنده بودم روم نمیشد اینو بدم دست ادمین یا اگه ادمین بودم بقرآن روم نمیشد اینو بزارمش اینجا..شرم جز فطرت آدمه مگه میشه در شماها نباشه

...
...
17 روز قبل

وقتی چشم باز کردم سرم سنگین بود، خواستم دستم را بردارم تا پیشانی‌ام را بگیرم اما دستم گیر کرده بود، نگاه به پایین دادم، با دیدن قباد که دستم را گرفته و چشمانش بسته بود اخم کردم به یکباره دستم را بیرون کشیدم که چشم باز کرد، بیدار شدنم انگار برایش معجزه بود که با ان چشمان سرخش نزدیک امد و موهایم را پشت گوش داد:_ خوبی تو؟ ترسوندیمون…با یادآوری حرکت کیمیا غر زدم:_ اول که شما ترسوندین منو…الحق خواهر برادر کپی همید…بکش دستتوخندید، نوازش انگشتانش از شقیقه تا گونه و چانه‌ام امتداد یافت، انرژی و توان کنار زدنش را نداشتم خصوصا با سردرد و سنگینی بدنم._ برو اونور قباد… حوصله ندارم!زیرلب گفت:_ منم حوصله ندارم حورا…اما تحمل میکنم!خم شد و بوسه‌ای بر پیشانی‌ام نشاند، قلبم را نشانه گرفت، بوسه‌اش تا خود قلبم فرو رفت و عقلم نهیب زد. این آدم همانی‌ است که توهین و تهمت‌هایش را ماه‌ها تحمل کردم!رو گرفتم و به در خیره شدم، به انتظار اینکه شاید کسی بیاید. اما هیچکس نبود، در همان حالت، خمیده روی تنم کمی ماند و دوباره بوسه‌اش به شقیقه‌ام نشست، در نهایت عقب کشید و با گفتن«میرم دکترو خبر کنم» بیرون رفت.

Aramesh
Aramesh
پاسخ به  ...
17 روز قبل

خدایی چیزی که تو نوشتی از پارت بیشتره 😂🤣
نویسنده احمق نمیتونه یکم مثل ادم پارت بده

...
...
17 روز قبل

من نمیدونم تقصیر کیه که این رمان انقد اذیت میکنه
ولی مقصر هرکی که هست از خدا میخوام هررررر روزت اندازه مجموع حرص و عصبانیتی که توی این یه سال به همه ما مخاطبا دادی حرص بخوریییی، هر روزت
بقرآن هرکاری جنبه و توان میخواد، نویسنده بودن یا ادمین یا مدیر یه سایت بودنم ظرفیت خودشو میخواد، ایشالله هر جاییی میرید کارتون دیر بگیره، دکتر میرید ۵ ساعت منتظر باشید، نونوایی میرید، تاکسی میگیرید، کار اداری دارید، منتظر جواب کسی هستید تماااااام زندگیتون پر بشه از انتظار انتظار انتظار…

خواننده رمان
خواننده رمان
18 روز قبل

وقتی میدونم اعتراضمون بخاطر کوتاهی پارت تاثیر نداره،دلم نمیخواد اصلا نظر بدم ولی واقعا نمیشه سکوت کرد🫥🫥🫥🫥

Sara
Sara
18 روز قبل

خداییش یکم فقط اندازه ی ۵ خط متن رمانو بیشتر کنین

علوی
علوی
18 روز قبل

شوخی می‌کنی!!!
اسکرول موس رو چرخوندم که ادامه متن رو بخونم، دیدم تموم شد!

یکی که میگه این رمان خیلی کمه
یکی که میگه این رمان خیلی کمه
18 روز قبل

وای خدااا
چقد طولانی بود
چشام خسته شد

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x