رمان حورا پارت 34 - رمان دونی

 

 

خدای من!

تمام هفته ی گذشته را زیر شوهر من، قباد من خوابیده بود و حالا باید فکر میکرد…

 

کاش میشد همه چیز را توی صورتش بکوبم، آه…

 

_ فکر کن عزیزم، خیلی فرصت داری.

 

با افسوس و تمسخر خندیدم و چشم در حدقه چرخاندم.

 

_ فقط من یه شرط دارم!

شاید روی فکر کردنت تاثیر بذاره پس همین اول کاری گفته بشه بهتره.

زن صیغه ای قباد میشی تا موقعی که بتونی حامله شی.

اگه حامله شدی…

 

مکث کردم و در دل دعا کردم این اگر هیچگاه به حقیقت نپیوندد.

 

زبانی روی لبهایم کشیدم و با صدایی لرزان ادامه دادم:

 

_ میتونی زن رسمیش بشی و من هم…

 

بشکنی که زد حواسم را پرت کرد.

 

جمله ام نیمه کاره ماند و سرم را سمتش چرخاندم.

سوالی نگاهش کردم که ابرو بالا انداخت و گفت:

 

_ جوابم مثبته، فکرامو کردم!

شرطت هم قبول.

 

مانند خودم خندید و دندان های نیشش را به نمایش گذاشت.

 

_ توام میتونی زن قباد بمونی، بهش میگم طلاقت نده که بیشتر از اینی که هستی بدبخت نشی!

 

پیشانی اش را خاراند و تکخند تحقیرآمیزی زد.

 

 

 

تمام مدت که مشغول حرص دادنم بود من بی نفس تر میشدم. هیچ بوی خوبی به مشامم نمیرسید.

 

_ فقط منم یه شرط دارم، دلم میخواد سفره ی عقد و حجلمون به دست تو برپا شه!

 

نفسم رفت. این دیگر نامردی بود… چه از من میخواست؟

 

این دختر قلب هم داشت؟ یا به جای قلب یه تکه سنگ در سینه اش گذاشته بودند؟

 

اینهمه خون به دلم کرده بود برایش کافی نبود؟

 

همین که زندگی اش را روی زندگی ام بنا کرد، بس نبود؟

 

من حق داشتم برای آرام گرفتن قلب سوخته ام او را بچزانم اما او نه، او حق نداشت.

 

به اندازه ی کافی مرا زخم زده بود این دخترک نا به کار…

 

با پریشان حالی بلند شدم و تکخند ناباور و هیستریکی زدم.

 

_ هیچ معلوم هست چی داری میگی؟

 

بلند شد و دست به سینه مقابلم ایستاد. نگاه عاری از احساسی را به سر تا پایم انداخت و شانه بالا انداخت.

 

_ چطور تو میتونی برای دختر مجردی که ممکنه هزار تا آرزو داشته باشه، شرط صیغه شدن بذاری!

ولی من نمیتونم برای زنی که دامنش سبز نمیشه و همه طردش کردن شرط بذارم؟!

 

وحشت زده قدمی عقب رفتم.

 

من نمیتوانستم این کار را بکنم… حجله ی شوهرم را علم کنم؟

 

این دیگر فراتر از حد تحملم است…

 

 

 

همین خواستگاری به اندازه ی کافی جانم را گرفته بود، من دیگر رمقی برای باقی چیزها نداشتم.

 

_ نمیتونم…

 

با عجله سمت در دویدم که صدای بلند شده و پر از تمسخرش را شنیدم.

 

_ دفعه ی بعد که اومدی خواستگاری آدابشو رعایت کن. گل و شیرینی، لباس رنگ روشن، لبخند!

 

او هم میدانست راهی جز این ندارم.

 

هر چه شود باز هم قرار بود به این خانه بازگردم، آن هم دوشادوش قباد و برای مراسم رسمی خواستگاری…

 

ساعتی در خیابانها چرخیدم و باز هم سر خانه ی اولم بازگشتم.

 

راه های زیادی پیش رویم نبود که بتوانم از میانشان انتخاب کنم…

مجبور بودم…

 

باشد… حجله ی شوهرم را هم خودم میچینم… بالاتر از سیاهی که رنگی نیست.

 

*

 

با صدای برخورد گلدان شیشه ای به دیوار،

چشم بستم و بغضم را پس زدم.

 

_ تو گوه خوردی جای من تصمیم گرفتی.

مگه من اسباب بازیتم حورا؟ هان؟

شب بخوابی صبح پاشی برام یه تصمیم جدید بگیری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.Bhzadkashavarz@gmail
.Bhzadkashavarz@gmail
1 سال قبل

امشب باید پارت میومد 😑

....
....
1 سال قبل

متاسفانه لاله که باهاش ازدواج می‌کنه هیچ این وسط یه قضیه ی خیانتم اضافه میشه.

.Bhzadkashavarz@gmail
.Bhzadkashavarz@gmail
1 سال قبل

پس کو پارت

sahar
sahar
1 سال قبل

سلام فاطمه جون میشه رمان دنیای ناآرام و عموزاده رو بزاری؟!
فکر کنم آنلاین هستن میشه پارت گذاری کنی

Zahra
Zahra
1 سال قبل

یه پارت دیگه لطفااااااا

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

یه پارت هدیه دیگه هم بذار دیگه به مناسبت ولادت امام حسن
خدا کنه با لاله ازدواج نکنه🥺

Bhzadkashavarz@gmail .
Bhzadkashavarz@gmail .
1 سال قبل
پاسخ به  هکر قلبشم

وای خدانکنه با لاله ازدواج کنه دارم دق میکنم یه پارت دیگه هدیه لطفا 🥲😔

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Bhzadkashavarz@gmail .
بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  هکر قلبشم

اون نویسنده طلوع به حرفامون گوش میده. این نویسنده آسمون زمین بیاد. زمین بره آسمون. نه دوخط بیشتر مینویسه و نه پارت بیشتر میره. اصول تاکتیتکیش دق دادن

Fateme
Fateme
1 سال قبل

واقعا جالب و خفن شده

Bhzadkashavarz@gmail .
Bhzadkashavarz@gmail .
1 سال قبل

وای ترو خدا یه پارت دیگه خواهش میکنم تازه رفت پیش قباد

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x