رمان حورا پارت 370 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

چشم که باز کردم پلک‌هایم سنگین بودند، نور از لای پرده‌های کنار رفته میتابید و گلویم میسوخت. خواستم از جا برخیزم که دستمال سفیدی از روی پیشانی‌ام سر خورد. نم داشت.

 

نگاه که چرخاندم لگن آب را پایین تخت دیدم، و پاهای برهنه‌ام که حوله‌ی صورتی‌ام‌ رویشان بود. آن هم نم داشت.

 

با یادآوری دیشب و آمدن قباد، حدس زدم قضیه از چه قرار است.

فکر نیاز که در سرم چرخ خورد خودم را لعنت کردم، خیر سرم مادر بودم و میبایست حواسم به مریض شدنم باشد.

 

حوله‌ها را کنار زدم و بی توجه به تاب و شلوارک گشادی که نقش لباس‌خوابم را داشت از اتاق بیرون رفتم.

 

کمی بهتر بودم، اما فقط لرزش پاها و سنگینی بدنم کم شده بود، همچنان گلودرد و سردردم ماندگار بود.

 

_ خوشمزس بابا؟ آروم مامان بیدار نشه…

 

کل شب را بیدار بود؟ بعد نگران بیدار شدن من؟

خود را در دیدرس که گذاشتم، دیدم نارنگی خوش‌بویی را پاک کرده و دانه‌ای از برش‌هایش را در دهان نیاز فشار می‌دهد.

 

خنده‌ام گرفت، گاهی بهانه‌ی غذاهایی که خودم میخوردم را میگرفت، انگار میدید که غذایمان فرق دارد و میخواست امتحان کند.

 

گاهی محض مزه دادن به دهنش، مایع غذا یا میوه را به لب‌هایش میزدم. دقیقا کاری که قباد میکرد.

 

نیاز طوری بانمک لب‌هایش را ولع میمکید و از مزه‌ی نارنگی لذت میبرد که من هم هوس کردم:

 

_ دیشب، اذیت شدی؟

 

سر بالا گرفت و نگاهی به سر تا پایم انداخت:

 

_ مگه میشه کنار دلیل زندگیت باشی و اذیت بشی؟ نه جانم…اذیت نشدم، تو خوبی؟ بهتری؟

 

سر به تایید تکان دادم و جلو رفتم:

 

_ میشه نیاز رو تا خوب میشم ببری پیش خودت؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 211

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی)

  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند جای نداشتن های هم را پر کنند …   به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نجما
نجما
2 روز قبل

چرا دیگه پارت نمیذارین

خسته
خسته
4 روز قبل

بعد از چهار پنج روز اومده دو سه خط بعنوان پارت داده با محتوای نارنگی چشوندن به بچه ، والسلام شد تمام ! 😏

نجما
نجما
4 روز قبل

خیلی قشنگه
میشه عکس شخصیت ها رو بذارید

نجما
نجما
4 روز قبل

چرا اینقدر کمه لطفاً پارت های بعدی رو زود تر بذارید
وای بازم عالیه واقعا عاشق این رمان هستم

Mamanarya
Mamanarya
4 روز قبل

این داستان نحوه ی نارنگی دادن ب کودک🫠

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x