رمان خان زاده جلد سوم پارت 26 - رمان دونی

رمان خان زاده جلد سوم پارت 26

 

اونم یه ادم بود اونم قلب داشت اونم اگر می‌خواست میتونست کمکم کنه اما خودش نمیخواست پس حرفاش و نشنیده گرفتم
برام ذره ای حرفاش مهم نبود

وقتی کارشو تموم کرد از اتاق بیرون رفت و من روی تخت نشستم به در و دیوار خیر شدم
صداشون می اومد که با هم حرف میزدن و سعی می‌کردم نشنوم چی میگن اما نمیشد بیتا داشت از حال من براش می گفت و اینکه استرس برای من مثل سم میمونه ترس نگرانی برای من خطرناک و شاهو توی سکوت به حرفهاش گوش می‌کرد .

در خونه که بسته شد مطمئن شدم از اینجا رفت و بعد از چند لحظه در اتاق باز شد و شاهو وارد اتاق شد نمیخواستم نگاهش کنم نمیخواستم چشمام بهش بیفته چون تمام اشتباهاتم جلوی روم رنده میشد

پس دراز کشیدم و پشت بهش به پنجره خیره شدم

تخت و دور زد و کنار پنجره درست رو به روی نگاه من نشست و گفت

_ از من چشماتو میدزدی مثلا میخوای بگی از من بدت میاد ؟یا دوسم نداری؟
میخوای همین الان بهت نشون بدم چقدر منو دوست داری و این کارات همش یه بازی مسخره است یه نمایش که سر خود تو شیر بمالی که خیال خودتونو راحت کنی و بگی من دوسش ندارم؟

از شنیدن این حرف‌ها بدنم میلرزید حالم بد میشد صندلیش نزدیکتر کشید دست زیر چونش گذاشت و متفکر بهم نگاه کرد و گفت

_بهم گفتن استرس برات بده و نباید نگران بشی برای بچه من خطرناکه
حالا من چطوری وقتی این تو روی تخت خوابم خوابیدی از تو بگذرم ؟

فکر نمی کنم بتونم این کارو بکنم…

وحشت‌زده روی تخت نشستم و عقب رفتم نمی خواستم دوباره اون تجربه‌ها را نمی خواستم اون با صدای بلند خندید و گفت

_ الان که وقت کارا نیست من ترجیح میدم هوا که تاریک شد از این کار را بکنم
بیشتر بهم میچسبه پس نترس می خوام غذا سفارش بدم قراره این یک ماهی که اینجا هستی صبح تا شب فقط چیزهای مقوی بخوری که پسر من بزرگ و بزرگتر بشه می خوام یه مرد واقعی به دنیا بیاری
می خوام یکی عین خودم به دنیا بیاد…

درست میگی یکی عینه خودت به دنیا بیاد که خون یکی عین منو تو شیشه کنه و بشه عذاب جونش!
یه نامرد درست مثل خودت

ابروهاشو توی هم کشید و گفت

_من فقط دارم تقاص میگیرم وگرنه پسر من اگر کسی بهش بدی نکنه هرگز آسیبی به کسی نمیزنه

با پشت دست چشمای خیسم رو پاک کردم و گفتم
یادم نمیاد من به تو آسیب زده باشم تنها اشتباهم این بود که عاشقت شدم همین

روی تخت نشست و خودشو بهم نزدیکتر کرد بازوی منو کشید و مجبورم کرد توی بغلش بخوابم بغلم کرد و گفت
_ تو کاری نکردی تو داری تقاص پدر و مادر تو میدی
اگر یک روز این انتقامی که شروع کردم تموم بشه و همه چیز اون طور که من می خوام پیش بره برای تک تک این اشکایی که ریختی از تو معذرت می خوام
اما الان نه

محکم روی سینش کوبیدم و گفتم میخوای پدر و مادرم عذاب بدی بعد بیای به من بگی ببخشید مونس متاسفن که این کارو با تو کردم؟
خجالت نمیکشی اصلا نمیفهمم چی میگی!

موهای روی گوشم و کنار زد و لاله گوشم و بین دندوناش گرفت و محکم فشار داد و گفت
_ فکر آینده نباش فکر الانی باش که توی بغل عشقت خوابی و بچه من توی شکمته
حس خوبیه مگه نه؟
این که جزئی از وجود من و تو وجودت داری بزرگ می کنی حس قشنگیه خوب میدونم !

تقلام برای اینکه از بغلش بیرون بیام جواب نمی داد چنان سفت و محکم منو گرفته بود که نمیتونستم حتی یک ذره تکون بخورم صدای گریه ام که بلند شد انگشت روی لبام گذاشت و گفت
_ آروم باش صدات در نیاد این کارا چیه که می کنی تو دختر خوبی هستی نباید گریه کنی پسر من نباید انقدر صدای گربه کردن مادرش رو بشنوه !.
دیگه از این سر و صداها نباید در بیاری میخام که بخندی پسر من باید با صدای خنده بزرگ بشه نمیخوام وقتی به دنیا میاد یه عقده ای باشه

گریه ام به پوزخند تبدیل شد وگفتم

_درست گفتی یه عقده ای مقل تو
یه عقده ای هستی بچه تو هم میشه مثل خودت
دستشو بالا بردتا توی صورتم بزنه اما صدای زنگ گوشیم
مانع از این کار شد گوشیم و چنگ زدم و به اسم پدرم خیره شدم وقتی تماس و وصل کردم با کنجکاوی صدارو روی پخش گذاشت و به حرفام گوش کرد

_دختر من چطوره حالت خوبه کجایی؟ عزیز دل بابا نمیگه زنگ بزنم به بابام بگم کجام انقدر نگران من نباشه؟.
پدر مهربون من اگر میدونست من الان کجام زمین و زمان و به هم می ریخت تا نجاتم بده اما حیف که نمیشد بهش بگم..

با صدای نگران پدرم به خودم اومدم و سعی کردم نگرانیم و حال بدم و به اون منتقل نکنم
فارغ از حضور شاهو کنارم به حرف اومدم
_ همین الان میخواستم بهتون زنگ بزنم
باور کنید هنوز نرفته دل منم براتون تنگ شده
نگران نباشید من حالم خوبه بچه‌ها همه خیلی هوامو دارن
میدونن چقدر دختر لوسی هستم و بابام چقدر منو لوس بار آورده

صدای خنده پدرم که بلند شد قلبم کمی آروم گرفت این مرد باید همیشه میخندید چون بهترین پدر دنیا بود.

کمی باهاش حرف زدم و بالاخره با حرکت دست شاه روی بدنم سریع سعی کردم تماس قطع کنم که مانع پیشرفت بیش از اینش بشم.

تماس و که قطع کردم گوشی رو از دستم گرفت و کنار گذاشت به چشمام خیره شد و گفت

_ وقتی میبینم انقدر خانواده خوشبختی هستین بیشتر ازتون متنفر میشم و دلم میخواد انتقام بگیرم

میخواستم ازش فرار کنم میخواستم از شنیدن این حرف ها فرار کنم نمی خواستم بشنوم
نمی خواستم جلوی چشمام باشه پس بلند شدم و اون دست به سینه و پرسید
_کجا به سلامتی؟

به سرویس اشاره کردم و گفتم میرم دستشویی خوب فهمیده بود که دارم ازش فرار می کنم که با پوزخند منو راهی کرد و بالاخره من در دستشویی و بستم و خودم اونجا حبس کردم.

نفس نفس میزدم اینجا بودنم بدتر از جهنم بود
به اینه نگاه کردم د آبی به صورتم زدم
به دیوار تکیه دادم معطل کردم تا شاید از اتاق بیرون بره من حداقل الان دیگه نبینمش
اما هرچقدر معطل کردم نتیجه ای نداشت و وقتی دوباره به اتاق برگشتم هم اونجا نشسته بود و دست به سینه به من خیره شده بود.

با فاصله ازش اون سمت تخت نشستم و گفتم
من خیلی خوابم میاد دیشب نتونستم بخوابم
به روی تخت اشاره کرد و گفت

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fatemeh zahra
fatemeh zahra
3 سال قبل

پارت بعدی رو نمی ذارید؟؟؟ دو هفته شد

Mahshid
Mahshid
3 سال قبل

پس کی قراره پارت جدید گذاشته بشه

درضمن ادمین جان چرا سایت اینطوری شده کلا عوض آدم ازش سر در نمیاره

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x