3 دیدگاه

رمان خان زاده جلد سوم پارت 26

3.5
(2)

 

اونم یه ادم بود اونم قلب داشت اونم اگر می‌خواست میتونست کمکم کنه اما خودش نمیخواست پس حرفاش و نشنیده گرفتم
برام ذره ای حرفاش مهم نبود

وقتی کارشو تموم کرد از اتاق بیرون رفت و من روی تخت نشستم به در و دیوار خیر شدم
صداشون می اومد که با هم حرف میزدن و سعی می‌کردم نشنوم چی میگن اما نمیشد بیتا داشت از حال من براش می گفت و اینکه استرس برای من مثل سم میمونه ترس نگرانی برای من خطرناک و شاهو توی سکوت به حرفهاش گوش می‌کرد .

در خونه که بسته شد مطمئن شدم از اینجا رفت و بعد از چند لحظه در اتاق باز شد و شاهو وارد اتاق شد نمیخواستم نگاهش کنم نمیخواستم چشمام بهش بیفته چون تمام اشتباهاتم جلوی روم رنده میشد

پس دراز کشیدم و پشت بهش به پنجره خیره شدم

تخت و دور زد و کنار پنجره درست رو به روی نگاه من نشست و گفت

_ از من چشماتو میدزدی مثلا میخوای بگی از من بدت میاد ؟یا دوسم نداری؟
میخوای همین الان بهت نشون بدم چقدر منو دوست داری و این کارات همش یه بازی مسخره است یه نمایش که سر خود تو شیر بمالی که خیال خودتونو راحت کنی و بگی من دوسش ندارم؟

از شنیدن این حرف‌ها بدنم میلرزید حالم بد میشد صندلیش نزدیکتر کشید دست زیر چونش گذاشت و متفکر بهم نگاه کرد و گفت

_بهم گفتن استرس برات بده و نباید نگران بشی برای بچه من خطرناکه
حالا من چطوری وقتی این تو روی تخت خوابم خوابیدی از تو بگذرم ؟

فکر نمی کنم بتونم این کارو بکنم…

وحشت‌زده روی تخت نشستم و عقب رفتم نمی خواستم دوباره اون تجربه‌ها را نمی خواستم اون با صدای بلند خندید و گفت

_ الان که وقت کارا نیست من ترجیح میدم هوا که تاریک شد از این کار را بکنم
بیشتر بهم میچسبه پس نترس می خوام غذا سفارش بدم قراره این یک ماهی که اینجا هستی صبح تا شب فقط چیزهای مقوی بخوری که پسر من بزرگ و بزرگتر بشه می خوام یه مرد واقعی به دنیا بیاری
می خوام یکی عین خودم به دنیا بیاد…

درست میگی یکی عینه خودت به دنیا بیاد که خون یکی عین منو تو شیشه کنه و بشه عذاب جونش!
یه نامرد درست مثل خودت

ابروهاشو توی هم کشید و گفت

_من فقط دارم تقاص میگیرم وگرنه پسر من اگر کسی بهش بدی نکنه هرگز آسیبی به کسی نمیزنه

با پشت دست چشمای خیسم رو پاک کردم و گفتم
یادم نمیاد من به تو آسیب زده باشم تنها اشتباهم این بود که عاشقت شدم همین

روی تخت نشست و خودشو بهم نزدیکتر کرد بازوی منو کشید و مجبورم کرد توی بغلش بخوابم بغلم کرد و گفت
_ تو کاری نکردی تو داری تقاص پدر و مادر تو میدی
اگر یک روز این انتقامی که شروع کردم تموم بشه و همه چیز اون طور که من می خوام پیش بره برای تک تک این اشکایی که ریختی از تو معذرت می خوام
اما الان نه

محکم روی سینش کوبیدم و گفتم میخوای پدر و مادرم عذاب بدی بعد بیای به من بگی ببخشید مونس متاسفن که این کارو با تو کردم؟
خجالت نمیکشی اصلا نمیفهمم چی میگی!

موهای روی گوشم و کنار زد و لاله گوشم و بین دندوناش گرفت و محکم فشار داد و گفت
_ فکر آینده نباش فکر الانی باش که توی بغل عشقت خوابی و بچه من توی شکمته
حس خوبیه مگه نه؟
این که جزئی از وجود من و تو وجودت داری بزرگ می کنی حس قشنگیه خوب میدونم !

تقلام برای اینکه از بغلش بیرون بیام جواب نمی داد چنان سفت و محکم منو گرفته بود که نمیتونستم حتی یک ذره تکون بخورم صدای گریه ام که بلند شد انگشت روی لبام گذاشت و گفت
_ آروم باش صدات در نیاد این کارا چیه که می کنی تو دختر خوبی هستی نباید گریه کنی پسر من نباید انقدر صدای گربه کردن مادرش رو بشنوه !.
دیگه از این سر و صداها نباید در بیاری میخام که بخندی پسر من باید با صدای خنده بزرگ بشه نمیخوام وقتی به دنیا میاد یه عقده ای باشه

گریه ام به پوزخند تبدیل شد وگفتم

_درست گفتی یه عقده ای مقل تو
یه عقده ای هستی بچه تو هم میشه مثل خودت
دستشو بالا بردتا توی صورتم بزنه اما صدای زنگ گوشیم
مانع از این کار شد گوشیم و چنگ زدم و به اسم پدرم خیره شدم وقتی تماس و وصل کردم با کنجکاوی صدارو روی پخش گذاشت و به حرفام گوش کرد

_دختر من چطوره حالت خوبه کجایی؟ عزیز دل بابا نمیگه زنگ بزنم به بابام بگم کجام انقدر نگران من نباشه؟.
پدر مهربون من اگر میدونست من الان کجام زمین و زمان و به هم می ریخت تا نجاتم بده اما حیف که نمیشد بهش بگم..

با صدای نگران پدرم به خودم اومدم و سعی کردم نگرانیم و حال بدم و به اون منتقل نکنم
فارغ از حضور شاهو کنارم به حرف اومدم
_ همین الان میخواستم بهتون زنگ بزنم
باور کنید هنوز نرفته دل منم براتون تنگ شده
نگران نباشید من حالم خوبه بچه‌ها همه خیلی هوامو دارن
میدونن چقدر دختر لوسی هستم و بابام چقدر منو لوس بار آورده

صدای خنده پدرم که بلند شد قلبم کمی آروم گرفت این مرد باید همیشه میخندید چون بهترین پدر دنیا بود.

کمی باهاش حرف زدم و بالاخره با حرکت دست شاه روی بدنم سریع سعی کردم تماس قطع کنم که مانع پیشرفت بیش از اینش بشم.

تماس و که قطع کردم گوشی رو از دستم گرفت و کنار گذاشت به چشمام خیره شد و گفت

_ وقتی میبینم انقدر خانواده خوشبختی هستین بیشتر ازتون متنفر میشم و دلم میخواد انتقام بگیرم

میخواستم ازش فرار کنم میخواستم از شنیدن این حرف ها فرار کنم نمی خواستم بشنوم
نمی خواستم جلوی چشمام باشه پس بلند شدم و اون دست به سینه و پرسید
_کجا به سلامتی؟

به سرویس اشاره کردم و گفتم میرم دستشویی خوب فهمیده بود که دارم ازش فرار می کنم که با پوزخند منو راهی کرد و بالاخره من در دستشویی و بستم و خودم اونجا حبس کردم.

نفس نفس میزدم اینجا بودنم بدتر از جهنم بود
به اینه نگاه کردم د آبی به صورتم زدم
به دیوار تکیه دادم معطل کردم تا شاید از اتاق بیرون بره من حداقل الان دیگه نبینمش
اما هرچقدر معطل کردم نتیجه ای نداشت و وقتی دوباره به اتاق برگشتم هم اونجا نشسته بود و دست به سینه به من خیره شده بود.

با فاصله ازش اون سمت تخت نشستم و گفتم
من خیلی خوابم میاد دیشب نتونستم بخوابم
به روی تخت اشاره کرد و گفت

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 4 (11)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fatemeh zahra
fatemeh zahra
2 سال قبل

پارت بعدی رو نمی ذارید؟؟؟ دو هفته شد

Mahshid
Mahshid
2 سال قبل

پس کی قراره پارت جدید گذاشته بشه

درضمن ادمین جان چرا سایت اینطوری شده کلا عوض آدم ازش سر در نمیاره

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x