صدای جیغ دخترک که بلند شد لبخند زد اما پیام رسیده از علیرضا دوباره حالش را گرفت
_ فردا ساعت هشت ببرش
پد بهداشتی و دستمال پارچه ای تمیز ببرید
یک لیست دارو هم داده بخر سر راه
با همین چند کلمه گند زد به روزش و طعم مرغ آلو را زهر کرد
بی اعصاب تایپ کرد
_ کلی پول داره میگیره
بگو خودش بخره من دلی رو بتونم بیارم هنر کردم
نگاهی به راهرویی که به اتاق اهورا ختم میشد انداخت و پیام دیگری فرستاد
_ دو نفرم بفرست خونهام
فردا تا برنگشتیم چندتیکه وسیله میخوام ببره پایین
بگو با وانت بیان
گوشی را کنار انداخت و پشت میز نشست
دلارای سفره رنگینی انداخته بود
به یاد روزهایی که دائم بالا میاورد یا از بوی بدن ارسلان فراری بود پوزخند زد
چطور نفهمیده بود؟
او که صفر کیلومتر و ساده نبود
با سوءظن پرسید
_ وقتی داراب افتاد به جونت مگه حامله نبودی؟ چطور سقط نشد؟
دلارای بهت زده نگاهش کرد
دستی که کفگیر را بالا گرفته بود در هوا خشک شد
_ خب … خب خدا خواست!
ارسلان تیز نگاهش کرد
_ مزخرف نباف برای من
_ بخدا آزاده گفت مثل معجزه بوده
تمام مدت دستم رو شکمم بود
ضربه جدی بهش نخورده بوده
آلپارسلان قاشق پری را وارد دهانش کرد و کلافه سر تکان داد
_ خیلاخب بشین بخور
دلارای آرام جواب داد
_ زیاد گرسنه نیستم
در حقیقت اشتهایش را کور کرده بود
_ میشینی غذاتو کامل میخوری
بعدم میوه پوست بگیر
منتظرم نه بیاری حسابتو برسم
دلارای حس بدی داشت
دلشوره ای عجیب
آلپارسلان به میوه خوردنش چه کار داشت؟
بی حال جواب داد
_ باشه
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 25
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
واقعا متاسفم ماهی یک پارت میذارن.خجالت هم خوب چیزیه
این همه ادمو علاف خودتون کردین که چی
قشنگه
اوم میشه لطفا این چند تای آخری و یکم زودتر بزارید خیلی کنجکاوم میدونم شاید سرتون شلوغ باشع ولی من خیلی این رمان و دوست دارم برام جذابه ویژگی که اون دختر دلارای داره لطفنی زود بزار🥺🥺🥺🍓❄
من دیگه عمرا این رمان مزخرفو بخونم آخه این چه رمان چرتیه که خودتونو معطلش میکنید الکی وقت میزارید واسه دو خط ولش کنید اصلا وقتی نویسنده خودش یکم به مخاطب هاش اهمیت نمیده بدرد نمیخوره.
این همه رمان خوب والا میریم اونارو میخونیم 😒🙁
من یه کانال پیدا کردم نوشته VIP این رمان رو میفروشه همیشه خدا هم قبل این سایت پارت میذاشت البته مدتیه که مرده اونم🙄
تونستم بخرم به شما هم میگم بخرید راحت بشید 😐 💔
من خریدم مث این پیش نمیرفت یهو رفتن ایران بعدشم خوب خوش تموم شد
با این همه معطلی فقط دلم میخواد دوکلمه بیشتر ننوشته باشهههههه یعنی……😠
واقعا متاسفم خب نمیتونی پارت بزاری اصلا ننویس نخواستیم بابا اگرم میخوای بخریم رمان و بزار لینک تا بخریم این اداها چیه
چرا پارت جدید نمیزاری،الان پنج روز گذشته ،یه خورده به خودت رحمت بده پارت درست و کامل بزار
بچه ها بالاخره نویسنده هم آدمه و ممکنه مشکلاتی واسش پیش بیاد و خب این قابله انکار نیس…
ولی چیزی ک منو خیلی عصبی میکنه اینه ک همیشه خدا پارت گذاری دقیق و زیاد نداشتیم ک حالا مثلا این یه هفته رو مراعات کنیم
چرا پارت جدید نمیزارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا دور به دور پارت میزاری
بار الها صبرررررر🥴
نویسنده اش هرکسی که هست اول بایدیک دوره احترام گذاشتن به مخاطب روبگذرونه وقتی عرضه اش رونداری ننویس
دیگه رمانای بعدی این نویسنده رو دنبال نکنین وقتی اینقد اذیتتون کرده
نویسنده فوت شده بیخیال رمانش بشین
VIP این لنتی چنده بخریم راحت بشیمممممممممم
نویسندهی عنتر..!😒💩
خب خداروشکر نویسنده مرده
سلام واقعاً برای نویسنده این رمان متأسف هستم . من رمان های دیگه هم از این نویسنده توی تلگرام می خونم و اونجا نسبتاً نظم بهتری هست . اما متأسفانه رمان دلارای اونجا خیلی عقب تره ولی منظم و مرتب پارت گذاری صورت میگیره . نویسنده لطفاً به مخاطب خودت توهین نکن و کمی احساس مسئولیت داشته باش . باعث تنش و ناراحتی نشو . کارت رو به خوبی به آخر برسون . بدنامی برای خودت نیار …
اونجا پارت چنده؟
شمارش پارت ها و مقدار شون فرق داره اما اون قسمتی هست که توی بیمارستان بستری شده و قرار ترخیص بشه و با آزاده منتظر هستن که آلپ ارسلان بیاد و قبول کنه که دلارای بره خونش …
اما پارت گذاری خیلی از اینجا مرتب تره خیلی
کلن حرفی نمونده بگم 😒 😑
این ک میگن ارسلان بچه رو از دلارای میگیره و دلارای میره پیش ی پیر زن زندگی میکنه راسته؟؟
توی چنل های تلگرام پارتای جلو جلوشو خوندی؟
اعتماد نکن
من خودم دو تا پارت مختلف دیدم ک چجوری دلی زایمان میکنه
دوتا سناریوی جدا بود
چرته باو