از چاله در میای میفتی توی چاه
اون بیچاره رو هم با خودت می کشی پایین

_ دوسش دارم مانیا
اونقدر که عاشق ارسلان بودم نه
جنس دوست داشتنم فرق داره
عاقلانست ولی دوسش دارم

_تو چشمات فقط ترس هست

دلارای کلافه بود
این بحث آزارش میداد:

_چون که وضعیتم ترستاکه!

_اینطوری نیست
وضعیت وقتی ترسناک بود که داشتی میرفتی برای اولین بار خونه ارسلان بمونی
وقتی ترسناک بود که با اون رابطتو شروع کردی
وقتی ترسناک بود که هر بار قایمکی میرفتی خونه‌اش
وضعیت الانت که از اون موقع ها ترسناک تر نیست ،هست؟!

دلارای سکوت کرد

جوابی در برابر حقیقت نداشت!

در عوض مانیا ادامه داد:

_اما من اون موقع ها توی چشمات ترس نمی دیدم،وحشت نمی دیدم
فقط عشق می دیدم،ذوق و شوق می دیدم
اضطراب می دیدم اما از نوع خوبش!
الان داری روز به روز پژمرده تر میشی

دلارای بغض کرده سر تکان داد

_ تمومش کن تو روخدا

رو به راننده آژانس پرسید:

مرد در آیینه نگاهش کرد

_ترافیکه راهم زیاده فکر نکنم ۴۰دقیقه دیگه زودتر برسیم

_خیلی دیره ما وقت دکتر داریم

مانیا زیر خنده زد

عصبی نگاهش کرد

چرا وضعیتش را درک نمیکرد!

_چرا میخندی مانی ؟!

مانیا سریع خنده‌اش را جمع کرد

_ببخشید بخدا دست خودم نبود منظوری ندارم چرا انقدر گیر میدی دلی

دلارای پوزخند زد

از شدت اضطراب حالت تهوع داشت

_بخند وضعیتم خنده داره!

مانیا کلافه چشمانش را در حدقه گرداند

_چقدر حساس شدی

_تو اگر جای من بودی حساس میشدی

_یکم خوشبین باش آخه
هنوز بیست سالتم نشده
این دغدغه ها مال این سن نیست!

_میدونی من این مدت چی کشیدم؟
تهدید های ارسلان از یک طرف
خانواده خودم از یک طرف دیگه
هومن!عذاب وجدان ولم نمیکنه
نگران آینده‌ایم که هیج جوره نمی تونم با هومن بسازمش
در حالی که اون داره برای عروسی خرید می کنه

مانیا سر تکان داد

_باشه باشه فهمیدم ،حق با توئه بی خیال

دلارای جلوی صورتش را گرفت تا مانیا نتواند اشک هایش را ببیند

مانیا با دلسوزی دستش را دور شانه اش انداخت

_داری کار درست رو می کنی

_من میترسم مانی

_من پیشتم تنهات نمیزارم
فقط چند دقیقه طول می کشه درد نداره…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار ۱۵ ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا

  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیاروازدست می دیم و چه چیزایی را بدست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تارا خلیلی
تارا خلیلی
2 سال قبل

خیلی رمانش خوبه فقط خیلی کم پارت میزاری تورو خدا لاقل روزی دوتا پارت بزار

Farzaneh
Farzaneh
2 سال قبل

😶😑😶😑😶من ی کتاب رو داخل ی روز میخونم ..این پارتا خیلی کمن آدم حرصش میگیره خب

تارا خلیلی
تارا خلیلی
پاسخ به  Farzaneh
2 سال قبل

ار دقیقا 😑

Zari
Zari
2 سال قبل

حالا که میره دکتر برا بکارتش میگه حاملس😑اونوقت کی اینو‌ جمش کنه😂البته حدس میزنم🤭

Rom Rom
Rom Rom
پاسخ به  Zari
2 سال قبل

حالت تهوعش مال استرسه :/

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

امیدوارم پارت بعدی ۴۰ دقیقه ای ک راننده گفت موندن تا برسن تموم شده باش و حداقل بعد از ۳ پارت از آژانس پیاده بشن😐

محیا
محیا
2 سال قبل

نمیدونم این پارت بلند تر از بقیه بود یا آروم آروم پایین اومدن من باعث توهمم شده؟!🤔

باران
2 سال قبل

این داره میره بکارتشو روراست کنه؟😐💔

آرام
آرام
پاسخ به  باران
2 سال قبل

یس بیب

FTM
FTM
پاسخ به  باران
2 سال قبل

😐

Elham
Elham
پاسخ به  باران
2 سال قبل

صبح عالی متعالی
سه پارتی میشه اینجا گیر افتادیم

P:z
P:z
پاسخ به  باران
2 سال قبل

اره فک کنم
شایدم حاملست و نمیدونه چون حالت تهوع داشت
شایدم میدونه و میخواد بره سقطش کنه

Rom Rom
Rom Rom
پاسخ به  P:z
2 سال قبل

دوست عزیز چن ماه ارسلان ندیده
با فکر بهش حامله شده؟🙂😂😂😂😂

Zahra
پاسخ به  Rom Rom
2 سال قبل

😂😂

ارمیتا
ارمیتا
پاسخ به  P:z
2 سال قبل

نه‌حامله‌نیست‌آخه‌اوندفعه‌ارسلان‌که‌شکنجه ش‌داد‌بچه‌ش‌سقط‌شد

P:z
P:z
پاسخ به  ارمیتا
2 سال قبل

ها؟
سقط شد؟😶
مگه اونموقع حامله بود؟

آرام
آرام
2 سال قبل

یوهووو اولین نفرم ک خوندمش

یکی
یکی
پاسخ به  آرام
2 سال قبل

خسته نباشی 😂😂
دست جمع کار سی ثانیه است😂😂

آرام
آرام
پاسخ به  یکی
2 سال قبل

یادم نبود

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x