دلارای نالید
_از دردش نمی ترسم
_از اینکه هومن بفهمه میترسی؟
دلارای سکوت کرد و مانیا ادامه داد
_هیچی نمی فهمه
اونقدر بهت اعتماد داره که حتی شک هم نمیکنه قول میدم
فکر میکرد با این حمله حال دلارای بهتر میشود
غافل از اینکه دخترک را بدتر ناراحت می کند
دلارای کم مانده بود به هق هق بیوفتد
حق با مانیا بود
هومن به او اعتماد کامل داشت
و او قرار بود بزرگترین کلاه زندگی اش را سرش بگذارد
اویی که باید همراه و همسفر زندگی اش باشد
بالاخره ماشین مقابل ساختمان قدیمی متوقف شد…
دلارای پرسید:
_همین جاست؟
مانیا به آدرسی که یکی برایش پیامک کرده بود نگاه کرد
_آره همین جاست
دلارای نفس عمیقی کشید و پیاده شد
زنگ در را زدند و بعد از چند ثانیه
صدای زنی در گوشش پیچید
_بله؟
دلارای به مانیا خیره شد
مانیا سرش را جلو برد:
_سلام آیناز باهاتون هماهنگ کرده بود
_بیاین طبقه آخر
پله ها را با پاهای لرزان بالا رفتند
هیچ کدامشان تا بحال پایشان به چنین جایی باز نشده بود
زنی حدوداً ۳۵ ساله در را باز کرد و نگاهی به هر دویشان انداخت
_بیاین تو
مانیا اول وارد شد و دست دلارای را هم کشید
زن بی حوصله سمت اتاق دیگری رفت
_بیا اینجا
با دیدن مانیا و دلارای که هر دو سمت اتاق راه افتادند ایستاد:
_هر دوتون میخواید ترمیم کنید؟!
دلارای آرام نالید:
_من
_فقط تو بیا
مانیا گفت:
_میترسه،نمیشه منم بیام؟
_قبلا باید میترسید نه الان!
مانیا خواست حرفی بزند که دلارای اجازه نداد
تنها وارد اتاق شد
تخت سفید و میز سبز رنگی که چند وسیله پزشکی روی آن به چشم میخورد
_قراره ازدواج کنی؟!
دلارای بغض کرده به اطراف خیره بود
احساس میکرد با این کار خیانت بزرگتری به هومن میکند
اصلا شاید روزی جرات میکرد و حقیقت را به او می گفت
تا اگر قرار بود زندگیشان کنار هم ادامه پیدا کند رازی نمی ماند
آن زمان چطور امروز را برایش توضیح میداد؟
توضیح رابطه اش با ارسلان راحت تر از امروز بود
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
لطفا هر پارت رو بیشتر بنویسین حداقل دوتا صحنه رو بنویسین
فک کنم به خاطر روابطش با ارسلان نتونه ترمیم کنه و بخواد یه جوری از زیر ازدواج در بره که این یه موضوع جدیده وتا ماه بعد از مطب شاید بیرون بیاد که اون موقع معلوم میشه
چقد کم
من تا می خواستم بفهمم چی به چیه تموم شد
تا فردا دوباره یادم میره😂
بچه ها دلارای اومده ایتجا چیکار کنه؟ اخه اصن پرده بکارت وجود نداره هایمن وجود داره. یکی توضیح بده
خواهرم توضیح این بحث اینجا نمی گنجه😂
ولی بدون هست و تو بعضی شرایط قابل ترمیم
و هیچ….😑
فاطی بجز این چ رمانایی میزاری
همهی رمانای اینجا
البته بجز خلسه و غزال گریز پا
اهم اهم
السلام علیکم والرحمته الله و البرکاته
بسم الله الرحمن الرحیم
(( اهدنا الصراط المستقیم 😐الفاطمه😐انعمت 😂النویسنده😂 العنتر))
سوره دلارای آیه ی ۱۰۳
انشالله آیه های بعدی رو هم میزاریم😒😪
😂😂😂
صدق الله علی و الحدیث.😂
انالله و انا اله راجعون 😂😂😂
هییییی
واقعا خیلیی مسخرس
دهن مارو صاف کردی ده روزی هم صبر کنیم خانوم ترمیم کنه🔪🙄😂😔♥️
چقدددد کمممم
به نام خدا زیر سه ثانیه تموم شد…
خیلی زیاد و تاثیر گذار بود😑