بستنی را در دهانش گذاشت و دوباره خندید:
_اسمشون چی بود هومن؟
هومن با بدخلقی دنده را عوض کرد و غرید:
_غلط کردم واسه تو تعریف کردم ولم کن
دوباره خندید:
_تورو خدا بگو
_بسه دلی
_جون من
هومن کلافه پوف کشید:
_شقایق،شهروز ، شریفه
دلارای قهقه زد:
مطمئنم شریفه رو تو انتخاب کردی
هومن جواب نداد
صبح که دنبالش رفته بود تا برای گرفتن جواب آزمایش خونشان بروند
برایش تعریف کرده بود که خواب دیده است
صاحب سه قلو شده اند و از همان موقع دلارای سر به سرش میگذاشت
رو به روی آزمایشگاه ایستاد:
_بخور بستنیتو پیاده شو
دلارای سر تکان داد
لبخند روی لب هایش بود
تمام این ده روز
هومن اجازه نمیداد غمگین شود و مضطربش نمیکرد
برای اولین بار در زندگیش احساس آرامش داشت
هومن همانطور که دستش را میان دست مردانه اش گرفته بود
به زنی که پشت میز نشسته بود گفت:
_سلام، دو روز پیش آزمایش داده بودیم
زن نیم نگاهی به هر دویشان انداخت:
_خون ؟برای ازدواج ؟
اینبار دلارای با لبخند جواب داد:
_بله
اسمتون؟
هومن اسم را گفت
زن لبخند زد:
_بله اینجاست،مشکلی نداشته آزمایشتون
همکارش ریز خندید
هومن و دلارای گیج نگاهشان کردند
زن برگه ای سمتشان گرفت و لبخندش بزرگ تر شد:
_ولی خب این آزمایش رو برای این میدن که بعدا بچه هاتون مشکلی نداشته باشن
هومن اخم کرد:
_خب؟!
دلارای پوف کشید
نمی فهمید زن چه میگوید
می ترسید خونشان بهم نخورده باشد!
_یعنی چی الان خانم؟خونمون بهم نخورده؟
_نه عزیزم مشکلی نیست
_پس چی؟!
_منظورم اینه که شما باید این آزمایش رو چهار ، پنج ماه پیش میدادی نه الان!
دلارای گیج لب زد :
_چرا؟
_من ماما و دکتر زنان نیستم اما اگر اشتباه نکنم جنینتون الان حدود چهار ماهه ست!
با این وضعیت جواب این آزمایش اهمیتی نداره
چون اگه خدایی نکرده بچه مشکلی هم داشته باشه بخاطر سنش سخته بخواید مجوز سقط بگیرید!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بچه ها یه چیزی برا خودتون مینویسید دختره شکمش بالا نیومده فلان بهمان…
شاید ارسلان پول داده اونجوری بگن از کجا معلوم اخه فقط قضاوت کنید:/
ارسلان روحشم خبر نداره
آخع مگع با عقل جور در میاد
1.عادت ماهیانع نشع و نفهمع
2.خب چرا شکمش نمیاد بالا توی چهار ماهگی خداقل باید یکم برجستگی داشتع باشع
3.بعدش هم یعنی علائمی هم نداشتع تو این چهار ماع مثل.حالت تهوع.ضعف.غش.سرگیجع.سردرد.بالا پایین شدن فشار خون.
واااااااااااااااااااااااا جلل خالق
نویسندع بلد نیستی ننویس
اصلا تو این دور و زمونع هر کی از راع میرسع با دو تا خط نوشتن میگع من نویسندم😒😒
نویسنده جان ما الان ۳ ماه و ۱۷ روزه داریم اینو میخونیم پس چرا این چهار ماهس😂😂😂ولی بچه ها اون خانومه گفت من دکتر مامایی نیستم پس نمیدونم دقیق چند ماهشه😃
مود من وقتی اخرشو میخونم: یا امام حسیننننن
و یچیز دیگ
اگ چهارماهشه
ودف خو
چرا شکمش بالا نیومدع؟/:
جوووووووووووون بابااااااااااا مرگگگگ شما تو عمرم اینقدر ذوق نکرده بودممممم هومن اسکل الاغ نشد هومن شاسکول گاو نشد اوه اوه دلی رو ول کن بپر بالا بپر پایین هو هو خاک تو سر شما شکم دختره باد نکرده دختره احمق بابا مارو خر کردین و خر کردین ماهم عر عر خر شیم میدونم چرت میگم ولی امروز یخ چی زدم😂😂😂
چقدر زشت واقعا آدم اینجوری ابروش با خاک یکسان بشه ص😬😂
نویسنده جان همه ی داستانت یه طرف و اینکه کسی ۴_۵ ماهه باشه و نفهمه باردار هست یه طرف 😁😁اونم دخترا که کلی نگران میشن پریودشون عقب بیفته
قشنگ معلومه یه چیزی مینویسی برای خودت فقط
شقایق شهروز شریفه
اگه شریفه رو هومن انتخاب کرده باشه…پس شقایق رو دلارای انتخاب کرده…فداششش شید چقد با سلیقه اس🥴🥺🤣
بچههههه ارسلانهههه؟؟؟؟
آخه این دختر احمق جز اون کجا رفته😂
یعنی چی یعنی ۵ ماه باردار بود نفهمید:/مگه ممکنه ینی این ۵ ماه پریود نشد نفهمید😐😑
اصلا پنج ماهه شکم میاد بالا یکم حداقل…
دختره احمق نفمیده حاملهس
بیچاره هومن ، دلم واسش سوخت
حالا کاری به این ک ممکن هست باردار باشه یا ن ندارم…
ولی چرا انقدر کمه و اینکه ما چرا الان باید تو خماری بمونیم ک هومن چه عکس العملی نشون میده🥲
هیچی بابا دلی گولش میزنه میگه یادت نیست پیش من خوابیده بودی و اینجور اونجور بچه رو میندازه بهش😂😂😂
پناه میبرم از شر مشکلات این رمان به بیابان😂
نویسنده اگ سنت پایین راجب اینجور مسائل اطلاعاتی نداری حداقل یه سرچ تو گوگل میکردی همچین چیزی امکان نداره ک یه دختر نفهمه باردار چون هورمون هایی ک تو بدن ترشح میشه روی بدن تاثیر میزاره حتی اگر بگیم قاعده هم میشه باز تاثیراتش میزاره 🤦♀️خیلی دیگ پارت بچه گونه ای بود
وایسا
یچیزایی این وسط با عقل سلیم جور در نمیاد
اول از همه : چطوری ممکنه چهار پنج ماه حامله باشه ولی نفهمه؟
دوم :تقریبا اون موقع دیگه جنسیت بچه هم تعیین میشه دگ حاملگی که دگ سهله
سوم: شکمش مگه جلو نیومده که نفهمه؟
چهارم : مگه تو چند پارت قبل ،بعد اون راب*طه ی وحش*یانه ای که داشتن و همسایه ی هنگامه اومد معاینه کنه دلارایو نگفت سق*ط بچه داشته بخاطر همین اینهمه خون ریزی کرده!؟ پس این چهار پنج ماه حاملگیه چی میگه؟
پر از سوتیعه رمان🚶🏻♀️🚶🏻♀️واقعا دیگه دلم نمیخواد بخونمش
تو یکی واسه خودت یه عدد بزار منم بزارم اینجور کیو بازیه 😂😂
اقااا من میگممم نویسنده از کوه پرت 😂😂
ببین من قبلا گفتم بازم میگم بعضی ها تا چند ماهگی علائم ندارن همین فامیل ما چهارماهگی فهمید حتی خودشم تعجب کرد چطور تا الان نفهمیده حاملس البته اون بنده خدا شوهر داشت اما انگار دکتر بهش گفته پیش میاد بعضی ها علائم کم داشته باشن
مهم ترین چیز تو حاملگی عادت ماهیانس اگه تو این چهار ماه نشده باشه پس حاملس اما خب منم موندم بعد اون رابطه خشنی که ارسلان باهاش داشت چطور بچه سالم مونده که اگه زنده مونده باشه واقعا بچه سگ جونی
شاید هم آزمایش جابه جا شده شاید هم واقعا حاملس
انتظار هرچیزی رو داشتم غیر از اینکه برن و جلو هومن بگن دلارای حاملس.
بعدشم بدون علائم حامله شده؟
وای خدا چه شود فکر همه چیزو میکردم الا حاملگی دلارای😲😲
ایقد نظر ندین لعنتیا ایقد نظر ندین هر کدومو ک میخونم میگم اره این راس میگه بعد بعدی ک میخونم میگم نه این بیشتر حق دارررره و ب همین روش😢😂😂😂
وااای یا خداااااااااااا
فق امیدوارم این هومن خنگول نیاد بگه دلی عزیزم عیبی نداره خودمون بزرگش مکنیم 😐🥲
🤣🤣🤣👍
احتمالا آزمایش جا به جا شده
یا هم اینکه زیر سر ارسلانه
هههه
من که میگم آبروش میره مثل همه رمانا
بعد ارسلان میاد میگه بچه برا من کسی حق نداره نگاه چپ بهش بندازه آخرم با هم ازدواج میکنن البته اکه مثل رمانای دیگه هومن فکر انتقام نیوفته 😂😂
نح