رمان دلارای پارت 115 - رمان دونی

 

 

دست دخترک را گرفت و بالا کشیدش

بدن هر دویشان از شدت ترس می لرزید

دلارای به سختی نفس می کشید

هومن صورتش را میان دستانش گرفت

_حالت خوبه ؟

خواست جمله بعدی را بگوید که چشمش به دست های دلارای افتاد

هر دو دستش روی شکمش گذاشته شده بود

دلارای مسیر نگاهش را دنبال کرد و به سرعت دست هایش را از روی شکمش جدا کرد

با همان زبان بند آمده سعی کرد توضیح دهد

_به خدا…به خدا من نفهمیدم ،ناخواسته بود

هومن توجهی نکرد

سعی کرد این بحث را شروع نشده تمام کند

چانه‌اش را میان دستش گرفت و با خشم فشرد

صدایش بالا رفت

_دیگه هرگز ، هرگز همچین غلطی نمیکنی دلارای

دلارای سکوت کرد

هومن دوباره گفت :

_قول بده دلارای بهم قول بده

دلارای با صداقت سر تکان داد

_نمی تونم

هومن وا رفته نگاهش کرد

نمی توانست ؟!

_چرا؟

دلارای خیره‌اش شد

چشمانش خیس اشک بود

_چون نمیخوام دوباره بهت دروغ بگم

هومن عصبی سر تکان داد و دلارای ادامه داد :

_هر کسی به جای تو بود قول میدادم تا دست از سرم بر داره اما تو نه

هومن زمزمه کرد :

_تمومش کن

_داشتم همین کار رو میکردم اما نذاشتی ، نتونستم

هومن ناخواسته گفت:

_باید فکر کنم

_به چی ؟

هومن ایستاد

_بیا

دستش را سمت در کشید

از تراس که خارج شدند ادامه داد :

_همینجا بمون ،بر میگردم

در را قفل کرد و به اطراف خیره شد

وسیله خطرناک دیگری نبود

آرام گفت :

_اینجا چیزی نیست ولی اگر کسی بخواد جون خودشو بگیره راهشو پیدا میکنه دلی

دلارای زیر چشمی نگاهش کرد

دستش را کنترل کرد تا سمت شکمش نرود

اگر خودش را می کشت ، قاتل او هم میشد ؟ قاتل فرزند بی گناهش !

لعنت به دستش که به اختیار خودش نبود

هومن پوزخند زد :

_در تراس رو قفل کردم ولی با چند تا لگد باز میشه

نشد پنجره هست

نشد پله ها هست

نشد احتمالا بتونی توی کابینت چاقو پیدا کنی

اگر اونم نشد کارت با یک تیکه از این شیشه شکسته های روی زمین راه میوفته

ولی بدون اگر این کارو کردی تو باختی

میری و تا همیشه توی خاطر دیگران یک دختر کثیف میمونی که چند روز قبل از عقدش با شکم بالا اومده از معشوقه اش خودشو می کشه

ولی اگر موندی ، اگر جنگیدی شاید یک روزی برسه که شبیه تصوراتت نباشه
نه به بدی چیزی که فکر میکنی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
asd
asd
2 سال قبل

به نام خدا….یه خط میخونی…..بعدش پایان 😑 

فاطی 85
فاطی 85
2 سال قبل

مگه اون روز که تو خونه ارسلان بود و ارسلان دکتر خبر کرد(همسایه هنگامه بود)، دکتر نگفت خونریزی به احتمال سقط جنینه؟!
پس الان چرا بچه زندس؟!!!!!!!!!!!!!
شبیه سریال های ایرانی چرت شده😑

شقایق
شقایق
2 سال قبل
پاسخ به  فاطی 85

ععععع راست میگیااا این بچهه انگار زنده اس..
عجب …بوق…جونیه.
سر باباش رفته😂😂

شقایق
شقایق
2 سال قبل

یکی هومنو بگه بیاد پایین!

محیا
محیا
2 سال قبل

تمام مدتی که میخوندم فکرم پیش صدای افتادن دلارای بود 😐 ببین با مغز من چکا کردی نویسنده حالا طول رمان فکرم پیش صدای برخورد جسم دخترک با زمینه🥲💔

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل
پاسخ به  محیا

خوب پس زیاد بهش فکر نکردی چون از اونجایی که گفتی طول رمان————😂😂🤦

Sarina
Sarina
2 سال قبل

خیلی تاثیرگذارو پر محتوا 😘😂

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل
پاسخ به  Sarina

ای چقدرم پر محتوا چهار بار میشه ازش خلاصه نویسی کرد
مثل این میمونه :نمرود ابراهیم انداخت تو آتیش نمرد 😂😂😂😂
خلاصه داستان از یه بچه کلاس پنجمی

Sevili
Sevili
2 سال قبل

میشه یکم زیاد بنویسی خدایی دوخط هم نیس باووو ادمو دیونه مکنه یکم بیشتر بنویس
حالا ارسلان کجاگم شده
واقعا با داره😐یا این بازی ارسلان شروع کرده😐

Farzaneh
Farzaneh
2 سال قبل

تموم کن این بازی کثیف رو😑

𝐒𝐚𝐛𝐚
𝐒𝐚𝐛𝐚
2 سال قبل

ب امید روزی ک همه بچه ها بیان پایین سرمون درد نگیره..🖕💔🙂

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

آقا یه لحظه
جملات هومن حکیمانه بود اوکی
ولی چرا بچه نیوفتاد خو ، چرا نپوکید خودش؟ چرا انقد زجر بکشیم ، چرا انقد کوتاهه چرا زندگی اینجوریه چراااا چرااااا چرااااا
یکم ادامه میداد چاقو چنگال دستت که خفه کنی خودتو نمدونم کفش پا در وای بار الهییییییٰ

آوا
آوا
2 سال قبل

بچه ها کسی نامی نشونی از این نویسنده نداره
لدفن بگید

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

😂😂😂

Rata
Rata
2 سال قبل

میگماا فاطی
رمان این من بی تو رو نمیشه از جایی پیداش کرد؟؟
خیلی خوب بود لنتی
حداقل اونجا یکم حال میکردیم
البته که الفبای سکوت خیلی خوبه
ولی دیر میذاری می‌دونی ساعتش خیلی دیرع

Rata
Rata
2 سال قبل

خب
ازون جایی به شدت علاقه دارم برینم به قیافه دلارای که خودشو نکشت
و همینطور به ارسلان که گم و گور شده
میرم دیگه هم نمیام اینجا
کامنتم نمیذارم
بای تا وقتی که اینا یه گوه درست حسابی بخورن
🗿👍🏻

باران
2 سال قبل

عاشق چند تا جمله ی آخری که هومن گفت شدم🙂❤

ولی خب اینو بیخیال من هنوز موندم
این صدای برخورد جسم دلارای چی بود؟😐💔
(فاطمه جان خداییی دارم دیوونه میشم از دست این درسا💔مخم پوکیده اصلا هیچ افکاری دیگه ندارم💔😂برا همینه که جدیدا کامنتام خیلی کم شده)
ایشالله از پنجم ششم تیر خودم سایتو میترکونم😌😂

حی نم
حی نم
2 سال قبل

ی هفته س که مثیر تو خونه س و ما اسکل شدیم💔

ستایش
ستایش
2 سال قبل

باورم نمیشه امتحانام تموم شد ولی اینا هنوز دارن حرف میزنن

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل
پاسخ به  ستایش

در عجبم منم😂😂😂

فاطی 85
فاطی 85
2 سال قبل
پاسخ به  ستایش

فک کنم نمونه دولتی هم امتحان بدم اینا از خونه خارج میشن😂😑

RomRom
RomRom
2 سال قبل

چرا انقد کوتاه مینویسی؟؟؟؟؟
واقعا به نظرت اگ هرروز یه رمان بخونی ک خوندنش ۲۰ثانیه طول بکشه دوس داری ادامش بدی؟!
من هیچ هیجانی از طرف رمانت حس نمیکنم

دسته‌ها
22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x