رمان دلارای پارت 124 - رمان دونی

 

 

رو به روی عمارت ملک شاهان که ایستادند

با خودش فکر کرد ارسلان اگر می فهمید

واکنشش چه بود ؟

نمی دانست و دعا کرد هرگز هم نفهمد !

دلارای از پشت شنل سرش را بالا گرفت

خدمتکار با ظرف اسفند ایستاده بود

بچه هایی که جلوی در بودند را نمی شناخت

به غیر از دختر بچه‌ای که می دانست نوه خاله ی پدرش است

حاج ملک شاهان و مروارید خانم سمت در ایستاده بودند و آن طرف تر پدر و مادرش بودند

با کمی چشم گرداندن توانست برادر هایش را هم پیدا کند

هومن کمربندش را باز کرد

دلارای لب زد

_هومن ؟

هومن نگاهش کرد

دلارای خیره به پدر و مادرش لبخند مصنوعی زد :

_یادت نره قول دادی

هومن چشمانش را روی هم گذاشت

_سر قولم هستم دختر حاجی

انگار دلش به رحم آمد

هر چه نبود بازهم لباس عروس به تن داشت

در عمرش همین یک بار عروس میشد

حتی اگر همه چیز نقشه باشد باز هم فرقی نمیکرد

هومن در را برایش باز کرد و کمکش کرد پیاده شود

دستش را میان دست هومن گذاشت و جلو رفت

صدای دست و هلهله بلند شد

پدرش اولین نفر جلو آمد و پیشانی اش را بوسید

مردانه با هومن دست داد

مادرش اما در آغوشش کشید

لحظه آخر کنار گوشش پچ زد :

_چرا شنل پوشیده تر انتخاب نکردی مادر ؟ کل گردنت معلومه

دلارای جوابی نداد

مروارید خانم برایشان آرزوی خوشبختی کرد و گونه اش را بوسید

_قربونت برم عزیزم امیدوارم تا آخر عمر
کنار هم خوشبخت باشید

تو و هومن مثل دختر و پسر خودمید

دلارای با پوزخند به حاج ملک شاهان نگاه کرد

چطور دلش آمده بود با این زن این کار را بکند

مروارید لبخند زد

_خدایا اگر ارسلانم رو هم تو لباس دامادی ببینم چی میشه ؟

دلارای مات نگاهش کرد

مروارید بی خبر از همه جا دستان سرد دلارای را میان دستانش گرفت و صمیمانه فشرد

_فدات بشم یه قولی بهم بده

دلارای بی حال زمزمه کرد :

_جانم ؟ چه قولی ؟

مروارید ، رنگ پریده و چشمان پر بغضش را به خستگی سالن و دوری از پدر و مادرش ربط داد

_قول بده سر سفره عقد برای ارسلان منم دعا کنی

دعا کن سال دیگه تو همین خونه مجلس عروسی پسرم رو بگیرم

ارسلانم رو تو لباس دامادی ببینم دیگه چیزی نمیخوام

دلارای تلخ خندید

طفلک مروارید

طفلک او که با جنین آلپ ارسلان در شکمش سر سفره عقد برادرش می نشست و به مادرش قول میداد برای دامادی اش دعا کند

با صدایی که لرزشش را هیچ کس جز هومن نفهمید جواب داد :

_ دعا می کنم تا سال دیگه نوه‌تون رو بغل بگیرید ،خوبه ؟

مروارید بهت زده با سر خوشی خندید

_مگه میشه آخه تو یک سال هم زن بگیرم براش هم بچشو بغل کنم ؟

حتی حاج ملک شاهان هم از فکر نوه‌

زیر پوستی لبخند زد

حاج خانوم خندید

_بچه‌ام دلارای انقدر زیر دست آرایشگر نشسته دیگه حواس نداره

دلارای لب هایش را کش داد

به سختی و غمگین

آرام زمزمه کرد :

_کی از سرنوشت خبر داره ؟ شاید شد …

مروارید خانم دوباره خندید

_ان‌شاءالله ، ان‌شاءالله ، خدا از دهنت بشنوه دخترم

_نگید شاید شنید واقعا

_من آرزومه بشنوه مگه بده ؟

_بچه ارسلان ….

آه کشید

آرام ادامه داد :

_نه بد نیست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اوج لذت
دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
45 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سسارا
سسارا
2 سال قبل

آقا دلارای هنوز باید عده نگه داره تا بچه ش دنیا نیومده.
ضمنا بچه ش حلال زاده ست چرا می‌نویسی حاصل خیانت
صیغه خواندن بیچاره ها

این عقد هومن که باطل میشه و نمیشه تا دنیا اومدن بچه شوهر دلارای بشه😒

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

اصن ارسلان کو دو هفته س خبری ازش نی نگرانش شدم😂😂

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

دلارای ازبباج کرد تو کجایی

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

دقیقا کجایی

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

حی ارسلانم‌کجایی

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

اههههه دلارای چقدر گنده___میکنهه😑😡😂
خیلی هم ور میزنننهه
عامو میمون خانم تو رفتی با یکی دیگه تنها نگرانت اینه که اسمت بد در نره و بچه ات رو حرومزاده صدا نکننن که انشاالله بکنن
حالا اومدی به این پز حاج اقایی که تورو اینجور بار آورده میدی گمشو بزار باد بیاد😂😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط آتاناز
سسارا
سسارا
2 سال قبل

سلام واقعا چطور این همه بدون آگاهی از مسایل اینقدر راحت نویسندگی می‌کنید🤔😑
عقد هومن و دلارای اصلا باطله و در صورت نزدیکی زنا محسوب میشه
باید تا تموم شدن دوران بارداری ش عده نگه داره بعدش می‌تونه همسر کس دیگه بشه

Rasha
Rasha
2 سال قبل

اوکی ولی مامان دلی عنشو دراورده😐
همینه بچه عقده ایی میشه میره ب هر کی رسید دل میبنده بعدم میده 😑

SARA
SARA
2 سال قبل

چقد طولش میدی نویسنده چهار خط شد؟

omiii
omiii
2 سال قبل

فک نکن عاشق چش ابروتیم مث این اسکولا انتظار میکشیم ورمانتو میخونیم ☹️ ما کنجکاویم وتا تهشو درنیاریم دس نمیکشیم والا منگول نیستیم روزی ی خط چرت بخونیم😂

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  omiii
2 سال قبل

این منظورش من نبودم مگه ننهه😂

omiii
omiii
2 سال قبل

حجی حداقل ت ک اینق مینویسی اینق کشش ندع کم مینویسی بعد کل داستانم باز میکنی😑

سکوت
سکوت
2 سال قبل

حالا رسیدیم دم در
تا بخان برن داخل باید بیست تا پارت رد کنیم

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

نه کاری داری فاطی جون؟

Fatemeh Zeia
Fatemeh Zeia
2 سال قبل

چقد حرف میزنی خو باشه ازدواج کنه خدافظ

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

واااای من اینهمه نوشتم همش پریددد😐😐اشکال نداره بخاطر روی گل شماها دوباره مینویسم

پارت ۱۲۵ :
مروارید همچنان میگفت تروووخدا برا ارسلان دعا کن ، تو رو ب ابلفضلللل دعا کن واسششش
دلارای گفت : باااشِدددد باااشددددد
داراب اومد دلی و بغل کرد و گفت : دختره چش سفید حیثیت نذاشتی واسمون چرا تورت این شکلیههه
دلی ی دونه محکم کوبوند تو صورت داراب اونم چند دور دور خودش چرخ خورد و در آخر رفت و پشت سر حاج خانم وایساد و هیچ نگفت
دلی سکوت کرده بود
هومن داشت کمربندش و درست میکرد
اومدن همگی برن تو تالار که مروارید پاچه ی (همون آستینش و من میگم پاچه😐😂🤕) دلارای و گرفت و گفت : دلی یادت نرههه مادررر دعا کنی هاااا

دلارای نگاهش کرد و گفت باشه
داشتن میرفتن تو که حاج خانم گفت صبر کنیدددد ، دلی .. بیا این کتاب دعا کمیل و بگیر بخونش ی بیست بار ….
باز داشتن میرفتن تو که ی ماشین اومد جلو پا دلی و ی جنتلمن اومد بیرون ازش و گفت صبر کنیددددد ، دلیییی ….
دلارای دید که ارسلان نکبت بالاخره اومد بعد از چند پارت
بعد ارسلان حلقه شو داد گفت عروس ننم میشی دلارای ؟
دلارای گفت نع گمشو
ارسلان گفت :

تا پارت بعدی خدانگه دارتون 😐🚶‍♀️🚶‍♀️😂😂😂

....
....
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣

neda
neda
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

😁 😁

محفوظه
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

🤣🤣🤣

Mehrimah
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

واییییی😂😂

گز پسته ای
گز پسته ای
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

عاشق نویسندگید شدم 😂😂😂👌

دخترشب
دخترشب
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

🤣🤣🤣

Delvin
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

وااااای خیلی عالی بود فقط نه گمشو🤣🤣🤣🤣

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  Delvin
2 سال قبل

اخر گم شم یا گم نشم ؟😂😔🤣🤣
محدثه جان شما هم جز اون ۵ ادمین ها هستید ؟ یا تازه اومدید ؟ مهرناز و فاطی و آقا قادر رو میشناسم اما شمارو تاحالا ندیدم متاسفانه ..

ناهید
ناهید
پاسخ به  دیجی تلما😜
2 سال قبل

😂😂😂😂😆😆😆😆😆😆😆عالی بودی

آنیسا
آنیسا
2 سال قبل

حاجی ی کاری کن ی یکمبیشتر بنویس اینارو سر سامون بده
این چ وضعشه

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل

هوفففف
مثل این تبلیغه که موقع فوتبال میزاره هستادقیقا رومانت مثل اونه
امیدوارم از تماشای این برنامه لذت برده باشید .
تمام و نقطه سر خط 😂😂😂😂
ای خدا

......
......
2 سال قبل

الهی حاج خانوم سقط بشه🙂🙂الهی بمیری الهی جز جیگر بگیری الهی خاک تو سرت بشه دیگ تو عروسی از این بدبخت بکش بیرووووووووووووووووووون خرفت خر 😒

سپیده
سپیده
2 سال قبل

این حاج خانم هم ولی کن نیست
وسط عروسی میاد میگه چرا شنلت پوشیده نیس چرا گردنت بیرونه
همینه ک دلارای اینجوری بار اومده😕😿

منم
منم
2 سال قبل

فاطمه عزیز تو که پارتارو اینجا میذاری به نویسنده بگو بیشتر بنویسه خب

دسته‌ها
45
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x