صدای داراب بحث را پایان داد :
_چند صد نفر اون تو منتظر عروس دومادنا !
حاج ملک شاهان اخطار داد :
_راست میگه مروارید خانم
اینجا نگهشون داشتی که چی ؟
مروارید با صداقت لبخند زد
جملات دلارای شادش کرده بود
_گفتم حالا که بعد از چند سال تو خونمون جشن به پا شده از خود عروس بخوام برا پسرم دعا کنه
_پسر تو احتیاج به دعا نداره برای ازدواج و تشکیل خانواده
نیاز به جربزه و عرضه داره که تو وجودش نیست
با لذت به هومن در لباس دامادی نگاه کرد
و ادامه داد :
_دلم می خواست کنار هومن بزرگ میشد تا یکم از مردونگی و خانواده دوستیش یاد می گرفت
دلارای تیز نگاهش کرد
از این مرد نفرت داشت
_کاش خانواده پدریش بودن
دوست داشتم بدونم به اونا رفته یا نه
حاج ملک شاهان ابرو درهم کشید
مروارید خانم با سادگی جواب داد:
_فوت شده پدرش عزیزم
روحش شاد
کاش تو این روز کنار پسرش بود
آرزوی هر پدریه
حاجی دستش را روی شانه هومن گذاشت :
_منم مثل پدرش
دلارای تیر آخر را زد :
_اتفاقا هومن شبیه شما ست ، نه مامان ؟ عجیبه
حاج خانوم به هومن خیره شد
_وا ، بی راهم نمیگه ، منم حس می کنم شباهت میده ،کارای خدا
دلارای سر تکان داد :
_اصلا به هومن بیشتر میاد پسر این خانواده باشه تا آلپ ارسلان
حاجی با چشمان ریز شده به دخترک خیره شد
_یعنی چی ؟
هومن دستش را پشت کمر دلارای گذاشت
_منظور خاصی نداشت حاجی
اگه اجازه بدین ما بریم داخل
گوسفندی بریدند و دلارای و هومن از کنارش گذشتند
مراسم با شکوهی بود
حاج ملک شاهان سنگ تمام گذاشته بود
دلارای آرام پوزخند زد :
_بابات چیزی کم نذاشته
هومن مثل خودش آرام جواب داد :
_یعنی چی بابات ؟
_منظورم حاجیه
_حاجی رو اندازه بابام دوست دارم اما بابام نیست
جلوش این حرفو نزن
_می ترسی بهش بربخوره تو پسرش باشی ؟
هومن عاصی شده نگاهش کرد:
_فقط من باید حواسم باشه کسی شک نکنه ؟
تو قراره هر کاری دلت میخواد بکنی ؟
اگر اینطوره بگو منم تکلیفمو بدونم
دلارای عقب کشید و در برابر نگاه های اطراف مصنوعی لبخند زد
لبخندی که زمان رقص و عکاسی هم پاک نشد
حتی زمانی که جلوی هومن شروع به رقصیدن کرد هم لبخندش روی لب هایش بود طوری که خیلی ها به نگاه عاشقانه و اساطیری اش به هومن حسرت خوردند
بالاخره تمام شد و هنگامه کنارش ایستاد
_حاضری ؟ عاقد اومده
دلارای نفس عمیقی کشید
سیاه شدن شناسنامه خودش و هومن به قیمت شناسنامه دار شدن طفلک تازه وارد
ناعادلانه بود اما او عادت داشت به این نا عدالتی ها
_آره بریم
هومن اجازه نداد :
_قبلش باید بریم یک جایی
دلارای ابرو در هم کشید
دیگر حوصله بازی جدید نداشت
_یعنی چی ؟ کجا ؟
هومن در سکوت دستش را کشید
_من حوصله ندارم هومن
امشب ظرفیتم تکمیله
هومن کنار میزی که گوشه سالن بود ایستاد
هنگامه برای زنی شکسته و میانسال که روسری سفید به سر داشت و روی صندلی چرخدار نشسته بود میوه پوست میکند
با دیدن هومن پوزخند زد
_چه عجب ما یادت افتادیم
هومن عصبی نگاهش کرد
_شروع نکن
هنگامه پوزخند زد
آنقدر غمگین و عصبانی بود که نمی توانست سکوت کند
تمام مدت دست زنت رو گرفتی کنار حاجی پلکیدی
حاجی و زنش یک ثانیه هم از کنار عروس و دوماد دور نشدن
حالا اومدی اینجا که چی ؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام ببخشید میشه بگید چرا هرچقدر میگیم پارتارو بیشتر کنید اینکارو نمیکنید؟
ادمین
https://chat.whatsapp.com/BT167s3Neum7GxfczaRfMl
اینجا یه زمان میزارن ، نویسندش گفت که بهت بگم رمانشو اینجا بزاری اگه میشه
اینجور که معلومه تا سال بعد فقط تو عروسی می پلکیم به خدا اگه زندگی واقعی خودم بود زودتر تموم شده بود بابا
پارت۱۲۵هم حتما اینه
هومن:هنگامه شروع نکن لطفا
هنگامه:چیه؟بهت برخورد؟تازه یادت افتاده مادر و خواهرتم توی عروسیت حضور دارن یه سلامی بهشون بکنی؟
هومن عصبی دست دلارای راکشید و از آنها دور شددلارای روبه او توپید:چته هومن دستم شکست
هومن:خفه شو این شرو ورا چیه تحویل حاجی دادی تو؟هان؟
دلارای پوزخند زد :هیچی نگران نباش حاجی جونت ناراحت نمیشه میدونی که جای پدرته و به همون اندازه دوست داره
هومن عاصی شده نگاه خشمگینی به دلارای انداخت دست پشت کمر اوگذاشت و اون رو به جلو هل داد:خیلی خب بریم دیگه الان عاقد میاد
دلارای و هومن به جمع پیوستند دلارای سرسفره عقد ناراحت بود انقدر که ازشدت ناراحتی پوست لبشو میکند
بالاخره عاقد اومد
ولی انگار یه حسی به دلارای میگفت هرلحظه امکان داره ارسلان سربرسه
بالاخره سه دور خطه رو خوندن دلارای اشک توی چشماش جمع شده بود چی میشد اگه همین الان بع جای هومن ارسلان کنارش نشسته بود؟همینکه دلارای لب باز کرد تا بله رو بده صدای ارسلان سرجاش خشکش کرد
کدوم بی ناموسی میخواد زن منو عقد کنه؟
خب دیگه اینم از ارسلان راحت شدیم آخیشش🤣🤣🤣😐🤦♀️🤣🤣🤣
😂😂
😂🤦
بیاید از اینجا به بعد رو بگم خلاص بشیم
ارسلان کدوم بیناموسی میخواد زن منو عقد کنه؟
ممممممممددددد
(حالا شما ممد رو ی مرد قول پیکر با شکم بازاری و تفنگ تصور کنید)
هومنو بکش چند نفر دیگه رسیدن داخل و مردم رو از خونه بیرون کردن همه داشتن حسرت این عشقی که ارسلان داشتم رو میخوردن که ارسلان به سمت دلارای رفت و مثل سگ مرگوندش بعد آخرش بغلش کرد و گفت که عوضی من عاشقت شدم ولی تو ی آشغال بیشتر نبودی هومن که تیر خورده بود از دنیا رفت ولی لحظه آخر به دارای گفت که دوستش داره
داراب و دامون هم تیر خوردن اونا میخواستن برن که حاجی و حاج خانم رو بکشم که دلارای جیغ کشید ننننننهههه ارسلان هم گلوله ای که به سمتشون پرت شد رو با دوتا دستاش پودر کرد دلارای گفت ااااههه مرد زندگیم🥺🥺
من توله سگ تو ،تو شکممه دلارای رفت بالا سر جنازه داراب و دامون کردی رقصید دیجی هم دید عروس لابد چیزی مصصرف کرده آهنگ شلوار پلنگی پخش کرد و انان تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردن و صاحاب پونزدع تا بچه شدن ولی هنوز عاشق همن
قصه ی ما به سر رسید آقا کلاغه به خونش نرسید
😐😂😂جرر
😂😂😂
چرا همچین مکنی یکم زیاد بنویسی چی میشه مخایی پارتایع رمانت زیاد باشن ولی باکم نوشتن که نمیشه
اوف خسته شدیم دیگه چقدر کشش میده!!
الان سه پارته عروسیه!🙄
نویسنده عزیز قلم قویی داری اما خیلی طولش میدی به همین دلیل خواننده از خواندن زده میشه♡☻
چرا رمان عشق ممنوعه استاد رو ادامه شو نمیذارن😐
اقا ناموصن چرا اینقدر طولش میدید 😐
بمولا سریعی سریعی پارت بزار تا20پارت دیگه خبری از ارسلان نیست عروسی هم هنوز تمام نشده 😐
چه بگویم
نگفته هم پیداستتتت
غم این دل مگر یکی و دوتاست
چه بگویمممم
پارت طنز بذارم یا جدی ؟
هرکدوم بیشتر بود نظراتش اونو میذارم 💋
فاطی اونایی ک ی اکانتن با اسما مختلف میان ک رای هارو زیاد کنن لو بده 😛😂😂😂😂
طنز
از تو کل این رمان فقط و فقط برا هنگامه و هومن ناراحت شدم
اون ارسلان مفت خور خونه مجردی داره دختر بازی میکنه خارج میره
بعد هومن بخاد یه خونه بخره باید با قرض بخره🤕
فاطمه جان رمان دلارای کامل نیس
من نصفش رو توی تلگرام خوندم و بعدش پولی شد یعنی برای خوندن بقیه ش باید هزینه پرداخت کنین
شما کاملش رو دارید؟,
نمیدونم چرا کامنتام چاپ نمیشه!
ن عزیزم کامل نیست
انلاینه
خب اره منم انلاین میخونم اما امروز دیدم نوشته ک برای ادامه رمان باید مبلغی رو پرداخت کنید و بعد لینک رمان رو میدن
کوتاه و کوتاه و کوتاه تر😓
هنگامه چرا انقد کراشه؟
خیلی دوسش دارم 🥺
چرا؟
محدثه جان تو پارت قبلی ازت ی سوال پرسیدم اینجام میپرسم ..
شما تازگیا ادمین شدید ؟ یا اینکه جز ۵ تا ادمین سایتید ؟ اخه من فاطی و اقا قادر و مهرناز رو میشناسم فقط و شمارو تاحالا ندیده بودم اسمتون و …
خوشحال میشم آشنا شیم و اینکه اگر دوست داشتی بیا چت روم 😍
نویسنده ست
آهاان
کدوم رمان ؟
دانشگاهی جان
اولین کامنتم عایا ؟¿
پارت بذارم عایا ؟¿🤕😂
بزار☺😁
چشم😂❤
ببین منو
فک کنم اسمت تلما باشه😂
ولی حتما ارسلانو بیار خو؟
بعد یجوراییش جدی کن انگار جدی پارتو تو نوشتی
میخام ببینم ذهن ما با خود پارت اصلی چ فرقی میکنه
اخه تقریبا تو هر چی فک کنی ماعم همونو در نظر داریم🙂😂
متوجه شدی چی میگم؟😂
جانم ؟
لقبم دیجی تلماس ، یعنی بچها سایت بهم میگن دیجی و تلما اسم مستعارمه به معنی امید و آرزو🥰
اوهوم باشه عزیزم … هدف اصلا از نوشتن این پارتا این بود که ی کمی طنز باشه و بچها ی کم بخندن ، حالا ی نظر سنجی میکنم ببینم کی چجوری دوس داره 😍😍
قربونت لطف داری تو عزیزدلم💋🍒
آرع ارع متوجه شدم 😂😛
عه ببخشید فک کردم اسمت تلماس😂
مرسی 🌚❤