رمان دونی

 

 

دلارای بی توجه به آن ها به زن نگاه کرد

مادر هومن و هنگامه بود …

هومن سعی کرد خواهرش را آرام کند

_عروسی تو خونه خودشونه ،بگم بشینید کنار ؟

_نه ، اما می تونستی منو مامانم ببری پیش خودت نه ؟

_تمومش کن هنگامه .‌..

_اصلا چرا اومدی اینور که این چیزا رو بشنوی ؟

دلارای دست هومن را گرفت:

_مامانتم ببریم سر سفره عقد

هنگامه پوزخند زد :

_تا مروارید خانم هست چرا مادر من ؟

دلارای اخم کرد

حق را به او می داد

_هومن خیلی درگیر بود اما حواسش همش پیش شما بود

دروغ نگفت

بار ها نگاه خیره هومن را به این سمت دیده بود

هومن تشکر آمیز نگاهش کرد و هنگامه عصبی جواب داد:

_حواسشم ارزونی حاجی ، نخواستیم

هومن بی توجه به هنگامه جلوی زن زانو زد و دستش را بوسید

زن بی رمق لبخند زد و دست لرزانش را روی سر پسرش گذاشت

سرش را که برای بوشیدن پیشانی هومن پایین آورد ،هومن به سرعت خودش را بالا کشید

لب های مادرش به پیشانی اش چسبید

هنگامه بغض کرده سرش را برگرداند

صدای هومن هم می لرزید :

_زنم رو دیدی مامان ؟

زن با لبخند سر تکان داد

هنگامه هم به آن ها ملحق شد

_اسمش دلارایه مامانی

باهاش حرف میزنی ؟

هر دو امیدوار خیره مادرشان شدند اما زن نگاهش را گرفت

هومن غمگین ایستاد و کمی دور شد

هنگامه ظرف میوه را جلو کشید

دلارای آرام پرسید :

_صحبت نمی کنن؟

در دل لعنتی به پدر آلپ ارسلان فرستاد

پسرش زندگی او را خراب کرده و خودش زندگی این زن را

هومن مثل خودش آرام جواب داد :

_نه

تا دو ماه پیش حرف میزد اما هر چند وقت یکبار اینطوری میشه
دکترش میگه خاطراتش یادش میاد
بعضی وقتا حالش خیلی بهتره ، بعضی وقتام اینطوری مارو یادش نمیاد

دلارای به صورت گرفته اش نگاه کرد م و ناخواسته دستش را گرفت

انگار رفته رفته دلخوری ها کمرنگ می شد

شاید می توانستند روزی بدون قهر و بحث در کنار بچه زندگی آرامی داشته باشند

نه پر از عشق ،اما کمی گرم تر از الان

_عمه دوستم ، مانیا هم آلزایمر داشت

همینطوری بعضی اوقات یک چیزایی یادش میومد و چند وقت صحبت نمیکرد

دو سال پیش یک دکتر خوب توی قزوین بهشون معرفی کردن

الان حال عمش خیلی بهتره

می گفت معجزه می کنه ،کسی ناراضی از پیشش نمیره

هومن به سختی لبخند زد :

_سرم خلوت شه می برمش

_باهم ببریم ، من ، تو ، مامانت و هنگامه

هومن بعد از مکث کوتاهی تایید کرد

_همین کار رو می کنیم

وارد سالن که شدند چند نفر کل کشیدند

مروارید خانم با محبت به زن روی ویلچر نگاه کرد

و حاج ملک شاهان با اخم سرش را برگرداند

هنگامه پوزخند زد و

حاج خانوم با چشم اشاره کرد شنلش را جلو تر بکشد

دلارای اما بی توجه به آن ها همراه هومن از کنار سفره عقد مجلل گذشت و نفس عمیقی کشید

تا چند دقیقه دیگر همه چیز تمام می شد

بعد از نشستن هومن آرام گفت :

_مامانت داره اشاره می کنه

دلارای زمزمه کرد :

_ولش کن

_خوبی؟

_چرا ؟

_رنگت پریده

_مهم نیست ، فشارم پایینه

هومن ظرف عسل را برداشت

دختر ها ریز خندیدند

و هنگامه گفت :

اون مال بعد از عقده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

48 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

ی هفته تو عروسی گذشت😂ببینم پارت بعد کراشم میاد یا نه

Zahra
Zahra
2 سال قبل

نویسنده با اینکه کم پارت میدی اما یه درس بزرگ بهم دادی اینکه دیگه هیچ وقت رمان انلاین نخونم🤦🏻‍♀️😂

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

ایول 😂😂

ماهور
ماهور
2 سال قبل

تافردا چ شود

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  ماهور
2 سال قبل

تا فردا هیچی نمیشه چون نویسنده کم می نویسه سر قضا

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

پس رمان الفبای سکوت کو؟

نیلو
نیلو
پاسخ به  Bahareh
2 سال قبل

دقیقااااا

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

یعنی چی فاطیییییی یعنی چییییی قراره چی بشههههههه بخدا من قلبم ضعیفهههههه بگو حداقل تو خواب سکته کنمممممم

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

فاطی چقدر تو ظلمی😢
گناه داریم😭

میگم فاطی چرا ب نویسنده نمیگی پارت ها رو زیاد کنه از پارت اول تا الان ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ بار بچه ها شکایت کردن💔😕

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nakisa Kian
فاطی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

فاطمه من تا کی صبر کنم که رمان بزارم؟

Mehrimah
2 سال قبل

بسههه تروخدا بس کنید چه خبره یکم زیاد تر بنویس
بخدا مردممممم واقعا که …

سکوت
سکوت
2 سال قبل

هنوز تو تالار هستیم
تا یکماه طول میکشه،
حالا یه هفته باید عسل دهن هم بکنن

Zahra
Zahra
پاسخ به  سکوت
2 سال قبل

وای راس میگی😂

هیچکس
هیچکس
2 سال قبل

ارسلان کدوم گوریه؟

Maral
Maral
2 سال قبل

بچا احساس میکنم ک ارسلان ک زنگ هومن زد میخواست بش بگه ک بکش کنار و این حرفا هومن ک جواب نداد میاد گند میزنه ب عروسی وایی ک چقدر دلم برای دلارای میسوزه

Zari
Zari
پاسخ به  Maral
2 سال قبل

زدی تو خال گل😄

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

نمیشه بشه فردا که من بخونم بعدش رو؟

......
......
2 سال قبل

از خدا پنهون نیس ازفاطمه چ پنهون
دلم میخاد نویسنده رو با ادمینش بکشم😞😂

Zahra
Zahra
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

هعییی فاطی این رمان کی تموم میشه فقط خدا داند😂

مجهول ایکس
مجهول ایکس
2 سال قبل

اگ دلارای با هومن زدواج کنه من یکی دیگ ادامه رمانو نمیخونم

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  مجهول ایکس
2 سال قبل

اگه با ارسلان ازدواج کنه من دیگه رمان و نمی خونم

($@:/*/:@$)
($@:/*/:@$)
2 سال قبل

ارسلان گور ب گور شده کجاس ؟

Maral
Maral
پاسخ به  ($@:/*/:@$)
2 سال قبل

میاد گند میزنه بهشون😶😶

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Maral
دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

🙂

Sania
Sania
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

چی میشه یعنی؟؟؟

ارام
ارام
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

چرااا
نکنه یهو ارسلان میاد هومن و دلارای و میکشه اخر خودشم میکشه
😂😂

Zari
Zari
پاسخ به  ارام
2 سال قبل

رمان جنایی زیاد میخونی عزیزم😂انقدردو خط دو خط خوندیم بعد تهش اینجوری تموم شه🤭

♡Mahi♡
♡Mahi♡
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

نگو قراره فکر من به واقعیت بپیونده😣

مجهول ایکس
مجهول ایکس
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

هییییع ینی با هومن عقد میکنه؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

دلارای حالش بد میشه

حنا بختیاری
حنا بختیاری
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

من میگم ارسلان میاد رازه حاجیو دلارایو باهم فاش میکنه😐😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

فکر کنم نع عقد میکنن نع ارسلان بیاد
دلارای حالش بد میشه درسته یا نع

P:z
P:z
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

خودت خوندی؟
بزار،حساسه،تروخدا
گریم گرفت
ارسلان میاد؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

چ روح خبیثی داری فاطی😱
تو ب شیطان گفتی زکی برو من جات هستم😂

ناهید
ناهید
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

دقیقن💋💋

ناهید
ناهید
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃

♡Mahi♡
♡Mahi♡
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

یه حسی داره بهم میگه یا مادره میمیره یا آلپ ارسلان میاد تر میزنه به عروسی

دسته‌ها
48
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x