آزاده ناخواسته پرسید :
_بچه اونه ؟
دلارای تلخ خندید
درد قفسه سینه اش نفسش را برید اما باز هم لبخند غمگینش پاک نشد
_آره ، من فاحشه نیستم فقط عاشق شدم
آزاده سرخ شد
ناخن هایش را کف دستش فرو برد و با حرص لبش را گزید
حرص از خودش با سوال بی جایی که از دخترک پرسیده بود
_منظورم اون نبود معذرت میخوام
دلارای سر تکان داد
حرف زدن هر لحظه برایش سخت تر میشد
آرام زمزمه کرد
_مهم نیست
آزاده شرمنده نگاهش را دزدید
_بهش چیزی نمیگم قول میدم
از دکترم میخوام حرفی نزنه نگران نباش
دلارای پلک هایش را به نشانه تشکر روی هم فشرد
جان حرف زدن نداشت
آزاده سمت در رفت اما نتوانست سکوت کند
آرام پرسید:
_چرا ؟
دلارای منظورش را فهمید
_چون کسی که خودت رو نمیخواد بچت رو هم نمیخواد
_بزرگ شده سقطش غیر قانونیه اما اگر بخوای کمکت میکنم
دلارای گرفته گفت :
_نمیخوام
_نه خانوادت نه اون مردی که بیرون ایستاده
آدم حمایت کردنت نیستن
چرا میخوای نگهش داری ؟
_دلیلش رو خودت گفتی
نه خانوادم نه آلپارسلان براشون مهم نیست من زنده باشم یا مرده
این بچه تنها کسیه که من دارم
آزاده نفس را بیرون فوت کرد و از اتاق خارج شد
دلش به حال دخترک و بچه می سوخت
گرمای دستی را روی صورتش احساس میکرد
کسی مشغول نوازشش بود
بوی بدن آلپارسلان را در آن حال هم می توانست تشخیص دهد
احساس میکرد بارداری نسبت به بوی بدن او حساسش کرده بود
گیج پلک هایش را از هم فاصله داد ونالید :
_آی
صدای خون سرد آلپارسلان بود
_جان
بی جان نالید :
_به صورتم دست نزن
ارسلان با دلخوری دستش را عقب کشید :
_قبلش که خودت مثل کنه میچسبیدی بهم …..
الان خوب ادا تنگا میای
بغض کرده نالید :
_درد میکنه صورتم ….. دست میزنی شدید تر میشه
کم مانده بود به گریه بیفتد
حساس شده بود
آلپارسلان تنها کسی بود که نصفه نیمه برایش مانده بود
_زمزمه کرد :
_یکم آب میدی ؟
آلپ ارسلان سر بالا انداخت:
_نه
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز ۳.۷ / ۵. شمارش آرا ۶
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خوب چی میشه امروز زودتر بزاری ):
دیجی تلما😜
خالم خیلی خوبه به توام مربوط نیس 😛😐🗡🗡🗡🗡🗡🤣🤣🤣🤣
پاسخ
.
وااااااا مگه میشه چیزی تو این سایت ب من ربط نداشته باشه😂نچ نچ نچ ادب هم نداری😂
بله اون ک صددرصد خاله شما ماهه😂✨♥
اصلا سایت بدون دختر من نمیچرخه…
فقط بخاطر آهنگای قشنگه دختر منه ک میان، حالا در کنارش دو خطم رمان میخونن 🤣🤣😂😂
بله ولی من موندم تو دختر زاییدی یا پسر بهش بگو یکم باوقار باشه این رفتارا ینی چی😂😂😂🗡🗡🗡
تا بعش چیزی میگی چاقوش رو در میاره
بچم یکم خویشتن داری بلد نیس، همین…
😅 😂
وگرنه خانمیه واس خودش 😌
بچه ها، لطفا خوب دقت کنین من چی میگم،،،
میگم امروز رو نمیتونه بذاره نگفتم ک کلا نمیذاره…
بیچاره بفکر شما بود واقعا نتونست بذاره.
شاید البفای سکوت رو گذاشت
الفبای سکوت رمان خوبیه؟؟
خلاصشوبگولطفا☺
پیشنهاد میکنم حتما بخونی…
یه رمان فوق العاده زیبا…
در مورد یه پسره ب اسم تارخ ک عموش مجبور میکنه بخاطر باباش که قراره اعدام بشه کار خلاف بکنه….
بعد چندین سال عاشق یه دختر ب نام افرا میشه ک عشق اون باعث میشه
راه درست انتخاب کنه… خیلی قشنگه…
داره تموم میشه یکی دو پارت مونده…
اتفاقای قشنگی داره… بخونش.
مرسی عزیزم حتمامیخونمش
بهتر فردا دوتاشو باهم بزار یکم طولانی شه
دوستان آرامش خودتون و حفظ کنیدددد
هیچی نشده
فاطی تو چت روم گفت که امروز نمیتونه هیچ رمانی و بزاره
الان هیچ رمانیو نذاشته ! نه گلادیاتور نه گلاویژ و نه دلارای و نه …
آرام باشید😐😂😂💋
نگفت فردا میزاره یا نه ؟
خوشگل خانم صبح اونارو گذاشته ها 😂
عهههه مامان ندا گلادیاتور و گذاشت ؟؟؟ اخه گفت همه رو نمبتونه
گذاشته؟؟؟
اگ گذاشته که حتما وقت کرده، خاهر خوشگلم مسولیت پذیره
تا جای که بتونه زود میذاره 😌😌😌
آره اره ۳ تا پارت و گذاشته
عجببب😂😂🗡❤
امروز میذاره… گلادیاتور.
اوکی❤ دیدم❤❤
روزی چهار خط میزاشت اونم زورش میاد بزاره دیگ،والله وقتی مغزت انقد آکبنده که نمیتونی چهارتاخط بیشتر بنویسی دیگه چرا نویسنده شدی
بچه ها نویسنده فک کنم پارت داده ولی فاطمه امروز یه مشکلی براش پیش اومده نمیتونه پارت رو بزاره
پارت جدید کووووووو؟؟؟؟؟؟ تروخدا بزارین..
بچه ها نویسندمون میخواد به خودش استراحت بده
جدا نوشتن پارتای طولانی سخته بخصوص برای ایشون
پارت امروز رو نمیذارین؟؟؟
این پارت بعدی کو
پارت جدیدو بزارین دیگه🥲
بعضیارو تونست گذاشت
دیگ اینارو حتما نتونسته…
گفتم بهتون اطلاع بدم
که منتظر نباشین
بنده خدا نمیتونه بذاره.
🙂
دیگه هیچوقت نمیزاره؟
ن. نویسنده ن فاطمه یعنی ادمین ک اینارو میزاره نمیتونه جایی هست
بیا حالا خوب شد از بس گفتین کم مینویسی کم مینویسی همونقدرم دیگه ننوشت😐
ن عشقم میذاره
نویسنده پارت داده، ادمین فاطمه جون
یه مشکلی براش پیش اومد واقعا من میدونم ک براش مقدور نبود بذاره
بچه ها فاطی یه مشکلی براش پیش اومده امروز نمیتونه پارت گذاری کنه،
ایشالا فردا میاد.
ای بابا
سلام ،من میخوام داستانم رو بذارم تو این سایت شما ادمین رو میشناسید ؟
عزیزم فعلا رمان قبول نمیکنه باید صبر کنی…
من گفتم ولی هنوز جواب ندادن گفتن خبر میدم✨
داوش یعنی فردا بجای یه پارت دو تا پارت میاد
پس با این حساب امروز ناسپاس رو هم نمیزاره و فردا بجاش دو تا پارت میذاره؟
پس فردا هر دوتا پارت یعتی هم مال امروز هم مال فردا رو میزاره ؟
خوب حالا که نمیتونه
به جاش فردا دو پارت بزاره هم مال امروز که نتونست بزاره هم مال خوده فردا
شاید ی روز در میون میخواد پارت بزاره….
همین جوری شم کم دیگه یه روز در میون برای چی 🥲🙄
ببخشید ولی ساعت ۷ رو هم گذشته پارت جدیدش رمان رو نمیزارین؟؟
وای چرا پارت جدید نمیزاری؟؟؟
ساعت ۷ونیمه پارت نمیزاریی