رمان دلارای پارت 142 - رمان دونی

 

دکتر عقب هلش داد :

_دست از سرش بر نداری زنگ زدم پلیس

ارسلان عقب رفت :

_حالا که انقدر همتون نسبت بهش حق به جانبید مرخصش نکنید …..

چون فکر نمی کنم که داداشش ازش استقبال کنه !

گفت و عصبی از در بیرون زد

صدای هق هق های جنون آمیز دلارای اتاق را پر کرد

مرد به آزاده اشاره زد :

_مسکن تزریق کن

*

آزاده دستش را روی نقطه ی روشنی در عکس گذاشت

_ببین این سرشه

دلارای گرفته خندید

پنج روز گذشته بود اما دردش ذره‌ای آرام نگرفت

حتی نمی‌توانست به راحتی روی تخت حرکت کند

_اونجا که چیزی نیست

_چرا دیگه هست! دقت کن ….

اینم دست و پاشه ولی مشخص نیست هنوز …

طبیعیه نتونی تشخیص بدی …

دلارای با اشتیاق پرسید :

_دختره یا پسر ؟

صدای دکتر آمد :

_هنوز قطعی نمیشه نظر داد …. مهمه برات ؟

دلارای با قاطعیت سر تکان داد :

_آره پسر باشه !

آزاده پوفی کشید

_واقعا فکر میکردم فقط سلامتیش واست مهم باشه

دلارای زمزمه کرد :

_باید پسر باشه !

دکتر به آزاده اشاره کرد حرفی نزند

_معلومه پسر بچه هارو خیلی دوست داری

دلارای تلخ لبخند زد :

_دختر بچه ها دوست داشتنی ترن .

فقط حس میکنم هر کس لیاقتشونو نداره.

مثلا یک خانواده ای مثل خانواده من یا آلپ ارسلان…..

_قرار نیست خانواده ها بچه رو بزرگ کنند این بچه شماست

دلارای پوزخند زد :

_بچه‌ای که حتی پدرش از حضورش خبر نداره

دکتر بحث را تغییر داد :

_من با خانم دکتر که معاینت کرد حرف زدم

بچه به طور معجزه آسایی سالمه اما این دلیل نمیشه که سالم بمونه…..

دلارای احساس کرد قلبش از زدن ایستاد

_چی ؟

_متاسفانه هر حرکت یا تکون بیجایی ممکنه باعث خونریزیت بشه

باید حسابی به خودت برسی وگرنه با این فشار های روحی و وضع جسمی منتظر یک بچه مریض با هزار و یک مشکل باش که تا بزرگسالی اذیت بشه و والدینشم عذاب بده !

دلارای وا رفته نگاهش کرد

احساس کرد در همین چند ثانیه فشارش افتاد

آزاده دلش سوخت که جواب داد:

_حالا که فعلا اینجاست دکتر ….. خودم حواسم بهش هست

_فردا مرخصه ….. فقط تا چند روز سرم و آمپول داره که باید برای تزریق بهش سر بزنی

داروهاشم مصرف کنه بیشتر تقویتیه

بقیش هم بر میگرده به استراحت و تغذیش

دلارای آرام تشکر کرد و آزاده پشت دکتر از در خارج شد

نگرانی و غم درون چشمان دخترک را دیده بود

موبایل را بیرون آورد و روی شماره مرد ضربه زد و کوتاه نوشت :

_دلارای فردا مرخصه ….. میاید دیگه ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
F82
F82
2 سال قبل

من دو هفته بود رمانو نمی خوندم امروز اومدم خوندم پارتا رو دیدمممم کف کردممم
فک مکردم وقتی میام دیه پارت اخر باشه و تموم شده باشه😐

Mehrimah
2 سال قبل

هیییی خداااااااا
سکوتی میکنم در حد فریادددد!

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

بی صبرانه منتظر ادامه اش هستم😐

حالا هر چی
2 سال قبل

از شب عروسی به بعد هنوز هیچ پیشرفتی نداشته رمان حامله بودنش هم تا سال دیگه این موقع کسی نمی‌فهمه من از یه سال پیش دارم این رمانو میخونم تازه به اینجا رسیده

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل

میدونم‌ کامنتا‌ رو نمیبینی‌ اما مطمئنم بهت وحی‌ میشه !😂😂🗡🗡

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل

نویسنده جان !
لطفا آغزیوا باخ تیکه توت
یورو‌ لمیاسوز! 😊

neda
neda
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا

😂😂

گندم
2 سال قبل
پاسخ به  neda

عزیزم شما نویسنده ای یا ادمین؟

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  گندم

ادمینه
نویسنده اینجا نیست

Asaadi
Asaadi
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا

واییییی 🥰😂

asma
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا

ارمیتا الان کجایی حرف زدی ؟😂😂😂

دخمل بلوچ _زیبا
دخمل بلوچ _زیبا
2 سال قبل

بچه ها موافقین بریم سر وقت نویسنده دلارای تا شاید پارت هارو بزرگتر و این بی آبرویی رو تموم کنه😂😂😂
.
آخه برا خانواده ها هم ابرو نزاشته این نویسنده😂😂😂
.
.
یا بریم این فاطیو گروگان بگیریم رمانش رو دستش میمونه مجبور میشه پارت هاشو بزرگ تر کنه 😂😂
راستشو بخواین بعد برا تمام رمان های که فاطی میزاره و مشکلی چیزی دارن و نویسند ها توجه نمیکنن حل میشه و همه رمان ها عالی میشه😂😂بریم سر وقتش😂😂؟؟؟؟

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط دخمل بلوچ _زیبا
سپیده
سپیده
2 سال قبل

اوممم بد نیست نقشت😂فاطی گناه داره دلم نمیاد😂من خیلی بچه خوف و دل رحمیم😌

neda
neda
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

بله بله… 😂

ادا
ادا
2 سال قبل

اوهوم

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

دیر اومدی خیلی دیررره دل جاییی دیگهههه اسیر ررررررههه😂اح اح

mahsa jojo
mahsa jojo
2 سال قبل

عا..
اوم..
به جان جدم میخوام آلپ ارسلان گو؛*ه شاهان رو خفه کنمممممممم🥴

ادا
ادا
2 سال قبل

یعنی ارسلان نیاد تیکه تیکه اش میکنم
وای😱😱😱😱😱🤧🤧🤧

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  ادا

میاد نگران نباش خاهر😂❤

ادا
ادا
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

بابا خسته شدم
مامانم میگه باز دیوونه شدی
هروز راس ساعت هفت خل بازیت گل میکنه
دیگه نمیدونه من دق مرگ میشم که

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  ادا

آخرش مثل همه رمانا بهم میرسن الکی حرص نخور😂حالا دلارای خوبه گلادیاتور ۱۰ روزه دارن صبحونه میخورن😑

ادا
ادا
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

واییییییییییی جرررررررز🤣🤣🤣

taezeh😜
2 سال قبل

پارت 143

و مرد گفت بله میام و راه افتاد سمت بیمارستان دلارای که تا الان داشت به حرفای دکتر فکر میکرد با باز شدن در سرشو برگردوند و دید آلپ ارسلان دم در وایساده و داره نگاش میکنه دلارای داد زدارسلان ت.خ.م.س.گ گمشو بیرون تا شورت دکترو نکردم تو حلقت من دیگه نمیخوام تو رو ببینم بچتم خودم بزرگ میکنم ارسلان گفت چی بچم دیگه کدوم خریه دلارای که دید سوتی داده خودشو زد به خواب وارسلان اومد جلو و گفت دددددللللللااااارررررااااااییییی بچم کو
دلارای مثلا از خواب بیدار شده بود با صدای خواب آلود گفت بچه دیگه کدوم خریه برو گم شو نمیخوام ببینمت
ارسلان با صدای معترض صدا زد دلاااارای
بعد دلارای گفت زهر مار وصدا زد آزااااده
و آزاده اومد تو
این پارتم تموم شد تا پارت بعدی شما را به خدا میسپارم

mahsa jojo
mahsa jojo
2 سال قبل
پاسخ به  taezeh😜

جرررررر😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  taezeh😜

با اینکه ادب درست حسابی نداری
تو روی بزرگ ترت هم درمیای
ولی پارتات خوبهههههههههههه

بی تام
بی تام
2 سال قبل
پاسخ به  taezeh😜

🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂

rasha
rasha
2 سال قبل
پاسخ به  taezeh😜

جر خدانکشتت😂😂😂😂😂😂😂😂😂

×/÷
2 سال قبل
پاسخ به  taezeh😜

👌🏻😂

Darya
Darya
2 سال قبل
پاسخ به  taezeh😜

😂😂😂

الهه
الهه
2 سال قبل
پاسخ به  taezeh😜

باریکلا😂😂😂😂😂

...
...
2 سال قبل

این ارسلان خیلی داره بدجوری میره روی مغز من🤦🏻‍♀️
حکمت خدارو از خلق این بشر نمی‌فهمم!
خودش دلارای رو به این روز انداخته بعدم ول میکنه میره!
اصلا بلد نیست کاری که کرده رو قبول کنه تازه طلب کارم هستتتتتت!
واقعا که 🤦🏻‍♀️😂

Setayesh
2 سال قبل

دستت درد نمیکنه ؟؟

دسته‌ها
32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x