رمان دلارای پارت 145 - رمان دونی

 

آزاده پشت چشم نازک کرد :

_همینکه دوباره بهم زنگ نزنید بگید دختره رو داغون کردید جبران محسوب میشه آقای ملک شاهان !

ارسلان لبخند مسخره ای زد و از در بیرون رفت

دلارای آرام زمزمه کرد :

_با ویلچر میبردی !

ارسلان پوزخند زد و سمت آسانسور رفت :

_چیه ؟خوشت نیومد ؟

دلارای سعی کرد شکمش را منقبض نکند

نمی‌توانست بگوید می ترسید بچه آسیب ببیند !

که این جنین بیچاره بیشتر از توانش کشیده است

نالید :

_فقط درد دارم

ارسلان خودخواه گفت:

_با ویلچر هم وضع همینه

سمت صندلی جلو رفت

دلارای سریع گفت :

_میذاریم عقب ؟ دراز بکشم

ارسلان اینبار بدون مخالفت روی صندلی عقب خواباندش

دلارای با هر حرکتش ناله میکرد

دیگر دل را به دریا زده بود و بدون ترس دست هایش را روی شکمش حفاظ کرد

ارسلان اهمیتی نداد

هنگامه در جلو را باز کرد اما سوار نشد

_ارسلان همسایه زنگ زد ،گفت باید بره پیش دخترش ، مامان تنهاست

ارسلان بی حوصله سر تکان داد :

_خب برو

_دلارای چی میشه ؟

_قرار بود چی بشه ؟

_با تو تنها بمونه ؟

_تا حالا تنها نموندیم ؟ تو بودی همیشه ؟

مزخرف نگو هنگامه حوصله ندارم یک چیزی بهت میگم باز میری دو ماه قهر !

_وحشی منظورم همینه دقیقا !

تو حوصله خودتم نداری

چطوری میخوای ازش مراقبت کنی ؟

میخوای یک پرستار خصوصی بگیر چند روز واسش !

ارسلان پوف کشید :

_من نمی تونم کسی رو تو خونم تحمل کنم خودم هستم ، به سلامت

هنگامه بی تفاوت سر تکان داد

دلارای در دل فکر کرد بی‌حوصلگی هنگامه هم به برادرش رفته ، تنها خودش خبر ندارد ‌.

_هر کار میکنی به کشتنش نده ! فعلا

بدون اینکه از دلارای خدافظی کند در را بست

تمام راه در سکوت سپری شد

دلارای به فضای بیرون خیره شده و حرفی نمیزد

با رسیدنشان مردی که اکثرا به عنوان راننده در ماشین ارسلان دیده بودش جلو آمد و در را باز کرد

دلارای او را به یاد داشت

روزی به او گفته بود امیدوارم دیگر هرگز کنار آلپ ارسلان نبینمت

حق با او بود….

کاش به حرفش گوش میداد

دستش را سمت بازوی دلارای دراز کرد که صدای آلپ ارسلان آمد :

_خودم میارمش

فقط وسیله ها رو بیار

مرد سری تکان داد و اطاعت کرد

ارسلان در آغوشش کشید

معذب خودش را جمع کرد و نگاهی به لباس ارسلان انداخت :

_آسانسور هست ، میتونم خودم بیام

ارسلان سرد جواب داد :

_حوصله زمین خوردنتو ندارم

همین الانشم از کار و زندگی انداختیم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.5 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آیدا و مرد مغرور

دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nanaz
Nanaz
2 سال قبل

واقعا نمیدونم چرا این رمان این همه مخاطب داره در حالی که نه داستان خوبی داره و نه نویسنده ی خوبی،از پارت یک تا الان همش دلارای رو کتک میزنن و تحقیرش میکنن. نه هیجانی نه تنوعی هییییچی!
بنظر من اصلا وقتتون رو برای خوندنش تلف نکنید:)
رمان الفبای سکوت نمونه ی رمان عالیه که واقعا
ارزش خوندن داره به علاوه تا آخرین پارتش هم تو همین سایت هست😄
اما رمان در همسایگی گودزیلا(طنز)،جگوار،اگرچه اجبار بود و دید معکوس هم عالین و ارزش وقت گذاشتن دارن که پی دی اِفشون رو میتونید از گوگل پیدا کنید و انقدر برای پارت حرص نخورید عزیزانم😂

عسل
عسل
2 سال قبل

چطوری میشه رمان رو اینجا به اشتراک گذاشت؟

الهه
الهه
2 سال قبل

این دخترای مظلوم ک تو رمانا میذارن چرا من تا حالا شبیهشون ندیدم؟اخه هرکی به پستم خورد سلیطه از اب درمیاد…شماهم اینطورین؟!

D♡nya
2 سال قبل
پاسخ به  الهه

من خودم به شخصه از اون مظلوم هایم که کلا ساکت بودم حتی در برابر ظلم

Tamana
Tamana
2 سال قبل

😕🙄🙄😐😐😐😐
از کار و زندگی انداختیم؟؟؟😑😑
پسره بیشور😕😕

اسمشو نبر
2 سال قبل

خروسی نظر کردم بالاخره برسن خونه
ایشالا فردا که تو آسانسور باشن پس فردا میرسن
پارت ۱۴۶:دخترک تا آسانسور شکمش را منقبض کرد و قطره قطره عرق می‌ریخت به تصویر خودشان در آینه آسانسور نگاه کرد با آن قیافه
هرگز فکرش را نمی‌کرد که کارش به اینجا بکشد در این میان مرد گفت دید زدنت تموم شد
دخترک ترجیح داد دم نزند
و بالاخره اگه خدا بخواد پس فردا میرسن تو خونه البته نصفش تو راهرو آن بعد میذارش رو مبل بعد تموم

Narsoo
Narsoo
2 سال قبل

دلارای: بذارم زمیننننن
ارسلان: اوووفففف ببین دوتا شلوار تنمه دارم از گرما میپزم ت دیگه رو مخم نرو
دلارای: میگم بذارم زمین.
ارسلانم عصبی میشه دلارای رو محکم پرت میکنه ت اسانسور و دلارای هم غش کرد 😐ارسلانم ک با پا میزد ت سر و صورت دلارای ارسلان: این از رمان دلارای ک فقط دلارای کتک میخوره و من خودم میزنمش و نویسنده هم ک روزی دوتا خط بیشتر نمی‌ده نمیدونم در ه چیکار میکنه؟؟😐
اینم از رمان گلادیاتور ک الان۴ قرنه سر میز صبحونس و یزدان زر زر می‌کنه و هی میگه نافرمانی نکنین و چشمای عسلی گندم منو کشتهههه😐اونم از رمان گلاویژ ک عماااد انگار آسمون پارع شده و افتاده نمیدونه ک من جذاب ترشم یدونه پشماام اونو می‌ارزه و گلاویژ هم ک هیی اشک میریزع و میگه اشکای رسواگرم بعد زنگ ازاده میزنم: هوی بیا اینجا ببین باز اینو زدم داره میمیره
آزاده: داره میریزع داره میریزه داره میریزع از زمین و زمان داره میریزه کتک داره میریزع ارسلان: بس کن بیا و بعد دوتا شلوارشو در میاره میندازه رو دلارای و دلارای هم ول می‌کنه و می‌ره😐 بهش میگه: خودت بیا حوصله ندارم از اون طرفم دختر همسایه اونو میبینه و جییغ میزنم ارسلان: نرو ت کفم ت نمیتونی مخ منو بزنی ههععه نمیدونم چرا انقدر جذابموو
همه عاشقم میشن

#دیگه_این_زندگی_جای_ماندن_نیست 😭 اینم هشتگ دلارای هس

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Narsoo
سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  Narsoo

اون چشمان عسلی گندم رو خوب اومدی😂
چون همیشه تو هر پارت ارسلان اینو میگه

دو دو چار
دو دو چار
2 سال قبل
پاسخ به  Narsoo

جرررر😂ترکیبی رفتی

دورناز
دورناز
2 سال قبل
پاسخ به  Narsoo

والا هیچ کدوم مثل رمان الفبای سکوت پارت نمیزارن حیف که تموم شد

رمان
2 سال قبل
پاسخ به  دورناز

رمان الفبای سکوت هم پارتاش طولانی بود هم قصه ی عالی و بیستی داشت به نظر من که باید اون کتاب چاپ شه چون خیلی رمانش قشنگه و عالیه

یه انسان عادی
یه انسان عادی
2 سال قبل
پاسخ به  Narsoo

سه هفته هم هس داره موهای سوگندو میکشه

گندم
گندم
2 سال قبل

چرا ارسلان همش بی حوصله هست 😂😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل

فقط دوست دارم نویسنده رمان دلارای با گلادیاتور رو با هم آتیش بزنم همین!!!!!!

Sevili
Sevili
2 سال قبل

روز ب روز رمان کمترمشه

غزال
غزال
2 سال قبل

و اینک دو پارت در آغوش ارسلان به سر بردیم قطعا ۲پارت هم در آسانسور و ۱۰۰پارت در خانه و دوباره همون آش و همون کاسه 😐😐

من نمیدونم شما رمان نوشتنون از کجا یاد میگیریننننن😐

زلال
زلال
2 سال قبل
پاسخ به  غزال

اینو خوب اومدی🤣

ادا
ادا
2 سال قبل

مح فقد این ارسلان گیر نیارم
آخه یه ذره شعور و درک خوب چیزیه
بچه تو شیکمشه بدبخت و وقیح😬😬

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  ادا

اونکه نمیدونه بارداره

لمیا
لمیا
2 سال قبل

بیشعوررر اخخ دلم برا دلی سوخت…
همه مردا تو رمان سنگدلن و دخترا مظلوم ندیدم ی زن قدرتمند باشه که یجوری بزنتش دوماه بره تو کما😑

Maryam
Maryam
2 سال قبل
پاسخ به  لمیا

دقیقا🤣

اسم
اسم
2 سال قبل
پاسخ به  لمیا

من دیدم رمان سواران شب(جلد اول) قاتل شب(جلد دوم)

You
You
2 سال قبل

رمان عالی هست

Atena
Atena
2 سال قبل

مردیشورت ببرن ارسلان که اقه بی احساسی

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

😐😔اینا باهمن من هنوز سینگلم💔عاح

سپیده
سپیده
2 سال قبل

اخیییی😂😂

Sana:)
Sana:)
2 سال قبل

بزنی بکشی این ارسلان پدصگو عاااا
مرتیکه پررو عوضی
وای دلم میخاد تیکه پارش کنم خو

دسته‌ها
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x