رمان دلارای پارت 147 - رمان دونی

 

مگر نه اینکه او ناز میکرد و بقیه ناز می خریدند

مگر همه برای آرامشش تلاش نمی کردند؟

آرام زمزمه کرد :

_من نه ویارونه میخوام و هوس چیزی رو می کنم

نه انتظاری از کسی دارم

من لعنتی فقط یک ساعت خواب آروم میخوام

بدون درد

بدون کابوس

بدون فکر و خیال …

نفس عمیق کشید

یک بار

دو بار

سه بار …

سعی کرد آرام باشد

بچه چه گناهی کرده بود

چشمانش را بست و پچ زد :

_توهم مثل مامانت شانس نداری

بدبختیات حتی صبر نکردن به دنیا بیای

زودتر اومدن پیشوازت …

حتی می ترسید ناغافل روی تخت بچرخد

تا آسیبی به بچه برسد

دائم توهم خونریزی کردن داشت و حتی نمی‌توانست از کسی کمک بخواهد

کاش آزاده یا حتی هنگامه کنارش می ماندند

صدای بسته شدن در خروجی که آمد ملافه تخت را مشت کرد

حتی چند دقیقه در خانه نمانده بود تا از خوب بودن حالش مطمئن شود…

اگر این بچه نبود همینجا تمامش می کرد

از همه چیز و همه کس خسته بود …

این بار که چشمانش را باز کرد تمام خانه در تاریکی فرو رفته بود

نمی دانست چند ساعت خوابیده

دارو ها گیجش می کردند

درد به شدت قبلی باز گشته بود

انگار اثر آرام بخش ها کم کم از بین می رفت

حس بدی به خودش داشت

روزها بود بوی خون از بینی اش پاک نشده بود

دیگر تحمل نداشت

احساس میکرد کثیف بودن بدنش باعث بیشتر شدن افسردگی اش میشود

سعی کرد در تاریکی شدید فضای اطراف را تشخیص دهد

به سختی دستش را پای تخت رساند و نیم خیز شد

لگنش تیر کشید

بهت زده در دل به خدا التماس کرد و منتظر ماند

اگر خونریزی میکرد دیگر زنده نمی ماند

چند ثانیه مکث کرد انگار این بار بچه با دلش راه آمده بود

نفس راحتی کشید و پاهایش را از تخت پایین داد

زانو هایش درد میکرد

خوب به یاد نداشت اما چندین بار زمانیکه داراب سمت او حمله ور شده بود

با زانو روی زمین کشیده شده بود

نفس عمیقی کشید

باید قوی می ماند

بخاطر بچه …

دستش را به دیوار گرفت و با احتیاط بلند شد

سر گیجه امانش را بریده بود

پیشانی اش را به دیوار تکیه داد و لبش را گزید

خوب می دانست اگر تسلیم میشد و دوباره دراز می کشید دیگر نمی توانست بلند شود

توان و انرژی اش را نداشت

پاهایش به لرزه در آمد اما انگار با خودش لج کرده بود که سمت حمام راه افتاد

هر لحظه امکان داشت زمین بخورد اما دیگر طاقتش نمی آمد

بالاخره به سختی دستش را به پریز برق رساند

اتاق که روشن شد پلک هایش را روی هم فشرد و نفس راحتی کشید

به حمام نگاه کرد

تنها چند قدم باقی مانده بود

هیچ زمان فکر نمی‌کرد چند قدم برایش آنقدر عذاب آور و سخت باشد

یک دستش را محافظ شکمش قرار داد و با قدم های کوچک خودش را به حمام رساند

دستش را که به دستگیره گرفت از شدت ضعف چشمانش سیاهی رفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مانلی
دانلود رمان مانلی به صورت pdf کامل از فاطمه غمگین

    خلاصه رمان مانلی :   من مانلیم…..هجده سالمِ و از اونجایی که عاشق دنیای رنگ‌ها هستم، رشته هنر رو انتخاب کردم و در حال حاضر   سال آخر هنرستان رو پشت سَر می‌ذارم. به نظرم خیلی هیجان انگیزِ  که عاشق نقاشی و طراحی باشی و تو رشته مورد علاقه‌ات تحصیل کنی و از بازی با رنگ‌ها لذت ببری. در کنار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته

    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این کشمکش های پرهیجان میفهمد که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
75 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهra
زهra
2 سال قبل

اوقه

هیچکی
2 سال قبل

حاملمون کردی با این پارت گذاشتنت

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

خیلی بد موقع پارتش تموم شد لعنتی اه😐🥺اصن خیلی هیجانی شددددد

Sania
Sania
2 سال قبل

دیوانه‌ای اومدهمیگه نویسنده ام
😒
😕🤯🤯🤯

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Rasoool
سپیده
سپیده
2 سال قبل

دیوانه ای الکی میای میگی نویسنده ای😑
مردم خل شدن
آخر زمونه

anisa
anisa
2 سال قبل

پارت ۱۴۷
تا الان فقط کتک بوده همش دلارای کتک میخورد داراب اعصابی و ارسلانم روانی
چرا هیچ اتفاقی نمیفته
من بعد ۵ روز اومدم سایت هیچ اتفاقی تو این رمان نیفتاده

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

یزره کرمم گرف
حسم میگه دلارای قراره روی ارسلان بالا بیارع و لباس ابی ارسلان قیرمیزی شع😐💔بعد برن دکتر و دلارای حامله باشه یا ارسلان کتکش بزنه برن دکتر بفهمه دلارای حاملع س ولی دلارای تو کما باشع یا مست کردنی بگع داش چرا اینجوری میکنی💔 اصن میرم خدمو بکوووبم ب پتوی ابی شاید ارسلانم با بوتاقی بتفش بیاد پیشم

سپیده
سپیده
2 سال قبل

البته نویسنده جان ببخشید ک اینجوری گفتم ولی خب کامنتات لبخند رو صورتمون میاره

سپیده
سپیده
2 سال قبل

وای فاطی نویسنده دلارای خیلی باحاله
داشتم کامنتا رو میخوندم و هی میخندیدم مامانم گفت دیوونه شدی😂
کاش هی بیاد رمانش ک بدرد نمیخوره حداقل ب کامنتاش بخندیم😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل

خو مگه مرض داره الکی میاد میگه نویسندم😐

سپیده
سپیده
2 سال قبل

هییییییییی شما ک تا دیروز میگفتید این رمان بدترین رمانته
الان ک نویسندش اومده تعریف میکنید ای ادم فروشا

مری!💙
مری!💙
2 سال قبل

اریو کیدین می؟😐
نویسنده دمت گرم از بس زیاد بود پارتش چشام داره صغرارو کبرا میبینه😐🗿

Zahra
Zahra
2 سال قبل

سلام من از قلمتون خوشم میاد و سیر داستان به نظرم خیلی خوبه لطفاً با همین اشتیاق ادامه بدین موفق باشین

سپیده
سپیده
2 سال قبل

از بس پارتا کمن پارت ۱۲۰ بود داراب زدش

نویسنده رمان دلارای
نویسنده رمان دلارای
2 سال قبل

سلام بچه ها من نویسنده رمان دلارای هستم
لطفا اگر مشکلی توی این رمان میبینید بهم بگید تا اصلاح کنم🙏🏻🤍
ممکنه نتونم همه‌ی کامنتا رو پاسخ بدم ولی حتما به خواسته هاتون عمل میکنم💋
با تشکر از شما خواننده‌ های عزیز🤎

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط نویسنده رمان دلارای
Raha
Raha
2 سال قبل

سلام
من واقعا از طرفدارای رمانتون هستم و هر روزساعت۶/۴۰میام به سایت سر میزنم تا ببینم که پارت جدیدو گذاشتین یا نه
تا به الان که پارتگذاری منظم بوده
رمانتون هم داستان جذاب و گیرایی داره و شاید بازگو کردنش توسط شما چشممونو به روی آدمای اطرافمون باز کنه و هوای دخترای دور و برمون که نکنه از این به بعد اسیر رسومات غلط بشن رو داشته باشیم و منطقی تر رفتار کنیم.
اما به نظرم بهتره که یکم بیشتر بنویسین
مثلا برای قضیه عقد فقط ده پارت دلارای داشت کتک میخورد…
خب این دیگه خسته کننده میشه.
یا کمتر حاشیه برید که حداقل توی یه پارت ما شاهد چندین اتفاق باشیم
یا اینکه بیشتر بنویسید
الان این پارت خلاصه ش شد:ارسلان از خونه زد بیرون و دلارای هم همش حسرت خورد و غرق گذشته شد بعد چند ساعت خوابید و خواست بره حمام که بیهوش شد.
خب اینطور روند داستان کند میشه
اگر اینطور پیش بره بهتره که ما یک ماه نخونیم و بعد یکماه بیایم بخونیم که داستان جلو بره بفهمیم چی به چیه
همین…ممنون

Elina
Elina
2 سال قبل

جدی نویسنده ای؟
اگه هستی لطفا پارتا رو زیاد کن خیلی کمن یکم بیشتر وقت بزار بیشتر بنویس که تو یه پارت یه اتفاقی افتاده باشه حداقل🌹🌹

سپیده
سپیده
2 سال قبل

سلام❣
لطفا پارتا رو زیاد کنید💋
همین!

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

سلام
رمانتون خوبه ولی خیلی به جزئیات پرداخته شده
اینجوری خواننده خسته میشه

Sania
Sania
2 سال قبل

مشکل که چه عرض کنم .کمه!
اگه برید پارتای قبل کامنتارو بخونید می‌فهمید 😊
زیادش کنید یا روزی دو پارت بدید .دستتون درد نکنه

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

اول اینکه رمان خبه فق مشکل اونجاست ک پارتا کسل کننده س و پارتا طولانی تو اون موقعیتن یچیزی هم اینکه چجوری دلارایو چهارماهه حامله کردی
مرسی از رمانت ولی

سپیده
سپیده
2 سال قبل

عزیزم رمان تو همش مشکله😂

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

لطفاا بیشترش کن بابا تبدیل به فسیل شدیم یکی دوجا هم سوتی بدی دادی و اینکه رمان قشنگیه ولی نمیشه شخصیت دلارای رو یکم با ارزش تر کنی؟

Shaghayegh
Shaghayegh
2 سال قبل

این بده.

han
han
2 سال قبل

سلام ، اگر نویسنده هستید و می خواید توی رمان های بعدی تون پیشرفت کنیم به عنوان کسی که دستی به نوشتن داره حالا من اسم خودم رو نویسنده نمی‌ذارم چون هنوز جای پیشرفت دارم .

اول از همه تیپ شخصیت ها کلیشه ایه: پسر هوسباز و سادیسمی و بد اخلاق و دختر احساساتی که دیالوگ هاش همش بغض و آه و گریه است ، بعد غیر واقعی بودن رفتار دلارایه تو دنیا واقعی دو نفر عاشق هم ان وقتی ازدواج می کنن بعد از اولین دعوا و دادی که پسره سرش میزنه ازش متنفر میشه و طلاق می گیره حالا اینکه دلارای یه دو قطبی ترسو توش شکی نیست یک بار میگه به ارسلان دوست دارم یک بار دیگه نفرت داره و جرأت اینو که خودش بره کار کنه و خرج خودش و بچه شو در بیاره نداره ، بعد رمان بیشتر حالت روزمرگی داره و تمام پارتها قابل پیش بینی ان ، برای نوشتن رمان فقط سواد داشتن و تقلید از بقیه کافی نیست باید مطالعه کنی و سعی کنی یک شاهکار خلق کنی تا چند تا رمان تخیلی که فقط جنبه سرگرمی دارن ، البته امیدوارم ناراحت نشید من فقط به عنوان یک دوست و کسی که می نویسه بهت توصیه کردم که باعث میشه معروف و محبوب بشی⁦❤️⁩

P:z
P:z
2 سال قبل

چقدر مهم بود که بدونیم با چه سختی به حموم رفت😐😐
خدایاااا
من چرا اومدم اینو خوندم؟؟

Zeinab
Zeinab
2 سال قبل
پاسخ به  P:z

😂😂😂😂😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  P:z

😂😂😂

سارای (برای آخرین بار)
سارای (برای آخرین بار)
2 سال قبل

احتمالن دیگ خودمو مسخره نمیکنم و از فردا خوندن این رمان پر محتوا و مهیج رو ادامه نمیدم
تا درودی دیگر بدرود

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

آب کاش دلارای و بچه میمونش بمیرن راحت شیمماا

نویسنده رمان دلارای
نویسنده رمان دلارای
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

نه نمیمیرن
شما که بچه ی دلارای رو هنوز ندیدی خیلی هم جذابه

سپیده
سپیده
2 سال قبل

عکسش رو بزار😂

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

اه همین که بمیره بهتره همش دارم ناله میخونم

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

من چیکار قیافش دارم😂😂 میگم که کلا بمیره راحت شم خیلی حرص خوردم

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

اخرش اینجوری میشه ک ارسلان میفهمه دلارای
حامله س ولی دلارای از اون خونه میزنه بیرون ارسلان چند روز دنبالش میگرده بعد دلارای میرع خونه خالش توی دهات
بعد ارسلان میره مغازه خالش دلارای با ی سبد بچه ب اسم اردلان میبینه بعد الپ اردلان ب دلارای اینگَعععععععععععععععععع گریه میکنه و بعد دلارای میگه گریه نکن عشق مامان…. بعد ارسلان میفهمه این حاملع بوده و بچشع:) میگیرع بغلش بعد خالش میاد میگکععع مبارکککع کیلیکیلی
😂😔 بعد از صد پارت از دعواهاشون موقع لب گیری بالا میاره و بچع دوم حاملع س عووق
اخر هر رمانه اینه💔💔💔💔💔💔💔💔
.
.
.
تو هم این رمانو خوندی😂😂 اینی که میگی خلاصه یکی از رماناییه که خوندم
دختره و پسره اصلا به هم دیگه دست نمیزدن تا اینکه پسره که شوهر دختره بوده ی فیلمی از دختره میبینه البته پسره قبلا ی زن داشته که بهش خیانت کرده برای همین به دختره میگه تو هنوز باید دختر باشی چون من بهت دست نزدم و باهاش رابطه برقرار میکنه دختره حامله میشه بچش هم پسر میشه وقتی میبینه شوهرش دوستش نداره می‌ره تو دهات پیش خالش پسره میره مغازه خالهه میبینه اوا زنش اونجاس و همونجا خاله از خوشحالی کل میکشه یعنی پسره دوباره اومد خواستگاری دختری که زنش بود
اسمش یادت میاد؟ دوست دارم دوباره بخونمش لطفاً اگه یادته اسمشو بهم بگو

سوفیا
سوفیا
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

یه اسم مبهمی تو ذهنمه بزار چک کنم

سوفیا
سوفیا
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

اسم رمانی که مد نظرت هست : آیدا و مرد مغرور

سوفیا
سوفیا
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

اسم رمانی که مد نظرت هست : آیدا و مرد مغرور ،

گندم
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

ایدا و مرد مغرور اسم رمانس که من هم تو همین سایت خوندم که شخصیت هاش ایدا و آیدین هستن

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل
پاسخ به  گندم

همینهه

نویسنده رمان دلارای
نویسنده رمان دلارای
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

نه این جوری نیست

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

نه یکی از بچه ها اومد گفت شاید خلاصش این باشه چون تو پارت قبل بود من کپی کردم آوردم اینجا و ازش خواستم اسم رمانو بهم بگه چون ی بار خونده بودمش قشنگ بود

Zeinab
Zeinab
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

😂😂😂😂😂

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

ایدا و مرد مغرور

SARA
SARA
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

آیدا و مرد مغرور عمش بوده ها نه خالش

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل
پاسخ به  SARA

خیلی وقته ازش گذشته که خوندمش رمان قشنگ دیگه موجود نیست نه یادم میاد کیش بود نه رمان قشنگ هست که بخوام بخونم😑

هیچکی
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

ایدا و مرد مغرور

برو رمانای مرجان فریدی و بخون محشرن

Sevili
Sevili
2 سال قبل

شت
این پارت فقط رفتن دلارای به حموم بود اونم هنوز نرسید ب حموم😐🥺😐

نویسنده رمان دلارای
نویسنده رمان دلارای
2 سال قبل
پاسخ به  Sevili

نگران نباش میرسه

سپیده
سپیده
2 سال قبل

وای😂😂😂

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

وااققععاا😂😂 ای کاش میمردا نمیشه نرسونیش؟

Zeinab
Zeinab
2 سال قبل
پاسخ به  Sevili

تازه هنوز پیریز برقو زده 😂😂

هیچکی
2 سال قبل

حاملمون کردی با پارت گذاشتنت

نویسنده رمان دلارای
نویسنده رمان دلارای
2 سال قبل
پاسخ به  هیچکی

مبارک باشه دختره یا پسر

سپیده
سپیده
2 سال قبل

این چ اسکله😂😶

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

اول بگو بچه دلارای دختره یا پسره بعدش به بقیش هم رسیدگی میشن

P:z
P:z
2 سال قبل

فقط یه همچین آدمی تو این رمان کم بود که اونم اومد 😂😂
شما همه ی پارتا بیا
حداقل یکم میخندیم
دستتم بی بلا

رمان
2 سال قبل
پاسخ به  هیچکی

وای خدایا😅🤣😂😂

دسته‌ها
75
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x