رمان دلارای پارت 164 - رمان دونی

 

تخت سینه تا چانه‌اش را محکم دست کشید تا تمیز شود و سپس خودش را گربه شور کرد و شیر آب را بست.

چند ثانیه ای صبر تا نفسش چاق شد و سپس به سمت در حمام رفت اما با یاداوری چیزی سر جایش سیخ ایستاد.

نفسش را کلافه بیرون فرستاد
تازه به خاطر اورد که نه حوله برداشته و نه لباس

هوای گرم حمام کم کم از بین می‌رفت و همین باعث شد لرزی در تنش بشیند.

هر دو دستش را دور بازوهایش پیچاند و لب زد:

– چیکار کنم الان؟ پوف دلی گیج

ارسلان احتمالا خوابیده بود پس خطری تهدیدش نمی کرد

اب گلویش را پایین فرستاده و درب حمام را کمی باز کرد و به بیرون خیره شد

با دیدن تخت خالی در را کمی بیشتر باز کرد و سرش را بیرون کشید:

– کجاست؟ رفته؟ چه بی سروصدا

با فکر اینکه احتمالا از اتاق بیرون رفته کامل از حمام بیرون امد.

سردی اتاق باعث لرزش اندامش شد و به پاهایش سرعت بخشید و برهنه سمت کمد رفت.

با عجله حوله‌ی تن پوشش را بیرون کشید و قبل از اینکه فرصت پوشیدنش را پیدا کند، دستی دور کمرش حلقه شد

از شدت ترس جیغ کوتاهی کشید

_ وای

صدای جذاب و خواب الود ارسلان کنار گوشش بلند شد:

_ هیش ، آروم

دلارای به نفس نفس افتاده بود

از بدنش آب میچکید و کاملا برهنه بود

ارسلان با دست کمرش را نوازش کرد

– بدون من رفتی حموم دخترحاجی؟

نفس عمیقی کشید که عطر تنش زیر بینی‌اش پیچیده شد.

نمی‌دانست بوی شامپوی موهایش بود یا عطر خاص که اینطور حالش را بهم می‌ریخت

کمر لختش را کمی به تخت سینه‌ی ارسلان فشرد و لب زد

– بذار بپوشم اینو! الان سرما میخورم!

ارسلان دستش را از روی کمرش سمت پایین سر داد

– گرمت میکنم

اب گلویش را سخت پایین فرستاد

قفسه‌ی سینه‌اش با شدت بالا و پایین می‌شد و هیجانش را نشان میداد.

چانه‌ی ارسلان روی سرشانه‌ی عریانش قرار گرفت و کنار گوشش اهسته لب زد

– ترسیدی؟

تنها لب زد

– نه!

– خوبه

دستش را روی اخرین مهره کمرش حس کرد و چشمانش را از ترس بست

ارسلان مرموز ادامه داد

_ چون بار اولت نیست که بترسی نه؟

دستش را پایین تر داد و بی توجه به انقباض بدن دخترک جمله اش را پچ پچ وار کامل کرد

_ هرچند تو بار اولم نترسیدی نه؟

دلارای نالید

_ آلپ‌ارسلان….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
74 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nafis
Nafis
2 سال قبل

سر جدت یه خط بنویس بابا مردم از بس سرج کردم پارت ۱۶۵ گوگل امروز نگه فردا صدتا فهش بارم میکنه🤕🤕🤕

مری
2 سال قبل

اخااااا منکه میدونم بعدش چی میشهههه نمیگم یکم نازم بکشین شاید گفتم😋😋😋😋

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط 15_Mery_maryam
اوین
اوین
2 سال قبل

تموم کن این بازی کثیفو😶

Nafis
Nafis
2 سال قبل
پاسخ به  اوین

نمیکنه🤪🤪🤪🤪

Nfis
Nfis
2 سال قبل

چرا اینقد کم مینویسید توروخدا تو خماری موندم😝😝😝

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  Nfis

تو خماری مونده😝😝😝😝😝😂

Nafis
Nafis
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

اووووف 🤒🤒🤒

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

استغفرالله
خواهرم حجابت
بابا تاسوعا اشوراست ملعون
الان باید تن دلارای و تن ارسلان چادر میکردی
تسبیح میدادی دستشون.
وااای🤣🤣🤣🤣ارسلان و تسبببببحححححح و چااادرررر

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

نترکی دختر مردم ازخنده 😂😂😂
مثلا دلارای چادرسرشه ارسلانم تسبیح گرفته دستش ازش رابطه میخاد
آرزوی دلارای:الهی باچادر بتونم دارش بزنم خیلی خوب میشه🙄
ارسلان:حرصم نده دخترحاجی زودکاری که میگم بکن وگرنه باهمین تسبیح حاجی که دستمه سیاهو کبودت میکنم😂😂😂

سون
سون
2 سال قبل

این وسط یا ما خریم ک با این همه حرص و جوش این رمانو میخونیم یا نویسنده ک اینقد ما رو حرص میده روزی دو خط برای خالی نبودن فریضه مینویسه یا ارسلان ک بدون لباس هم حاملگی‌ه دلا رو تشخیص نمیده یا دلا ک نمیگ حاملس…
بالاخره یکی این وسط خره

Zahraa
Zahraa
2 سال قبل

عاقا یه سوال؟؟ دلارای پشتش به ارسلان بود و بهش چسبیده بود اونوقت ارسلان چجوری دستش رو روی کمرش گذاشت؟؟؟

fati
2 سال قبل
پاسخ به  Zahraa

عجب نکته ظریفیییی چطور ب اینجاش توجه کردی

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل
پاسخ به  Zahraa

لحظه ای بود لابد 😐😂

Eda
Eda
2 سال قبل
پاسخ به  Zahraa

راس میگیا

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  Zahraa

زورش زیاده هولش داده جلوووو😉😉😆😆😆😆

Tamana
Tamana
2 سال قبل

😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑
چراااا الاااان باید این قسمت هاااااا بیاااد😑😑😑😑😑
اه اه اه😑😑😑😑

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

الهی جفتتون بمیریدراحت شیم😣 هرشب استرس خانوم خانومو داریم که چی! نکنه یهو ارس بیشورنفهمه خانم چه تخم جن پوست کلفتی دربطن دارند..بمیری ارسلان بجای مهره کمرش دست برشکم دلارای هم بکش تا بفهمی چه دسته گلی را دربطن دلارای کاشتی🙄🙄😂😂

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  نیلی رحیمی

خدا نکشتت،🤣🤣🤣🤣

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

عاشقتممممم😎😎😂😂😂😂

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

همممم…..
من گفتم الان ارسلان می‌فهمه که شکمش بزرگ شده….
دلارای هم پشماش میریزه و دعواش میشه و به حق بنج تن یا به دنیا میاد اون پدسگ یا میمیره…….

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Fatemeh Zeia
سپیده
سپیده
2 سال قبل

https://romandoni3.xyz/category/%da%86%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d9%85/
.
فاطی من الان کامنتت رو دیدم ک گفته بودی آدرس چت روم رو بزار
بچه ها آدرس چت روم👆
یه نفر بود گفته بود میخام

دلی
دلی
2 سال قبل

ارسلان چرا چن روزه دختر نمیاره
اوایل رمان یه شبم تختش خالی نبود😂😐

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط nobody Fantom
نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  دلی

ااای گفتیاا😂😂😂😂😂😂😂
جواب:زیرا دلی باتخم جن دربطن خود تخت ارسلان رااشغال کرده اند☺☺

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  دلی

نمیشه😂تا اون هست چرا دختر؟
مگه سرگرمی نمیکرد

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

دلی با اوق زدنهای بسیارش واقعاهم سرگرمش کردی هرهرهرهر

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

الهی به همین فردای عزیز
در به در شیییی بی پدررررر تو پریودیشو می‌دونی شکمشو نمیبینی کوووووور
الحق که مثل ننت کوری
گمشو

fati
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

حـــق

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

بیچاره مروارید
آواره مرواری
دربه در مروارید 😅😅😅

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  نیلی رحیمی

اونم کوره دیگ مگه میشه آدم آنقدر به پسر غریبه محبت کنه خب عنتررر همه قاف دادن بفهم من دلم خنکککک شهههه

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

نمیفهمه دیگه چون نفهمه دربدر کتک خوررر حاجی

fati
2 سال قبل

خدایا توبه

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

انگار خود دلی هم داره کم کم یادش میره حاملسسس !😂🤣 ما باید یادش بندازیم !

Nahar
Nahar
2 سال قبل

چرا من دلم میخواد بچه دلی در بطنش بمیره؟😐 یعنی فقط من غیرعادی ام؟؟😐😞

گز پسته ای
گز پسته ای
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

نه خواهر همه همین ارزوی محال رو داریم نگران نباش تو تنها نیستی😑😐

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  گز پسته ای

ویییی این چه لقب خفنیه خداجونم ظهوررر کن لفطاا الان فقط

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

همه میخان ببینن ادمه؟😐😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

این رفت حموم تعجب نکردین یک پارت هم در ور رفتن دلارای بابچه دربطنش نگذشت 🙄🙄🤔🤔
عجیب است نویسنده یادش رفته اینجوری لفتش بده

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

آیدی نویسنده رو بدین برم دایرکتش یکم سخن بگم…
کاص.کش؛
رو چ حسابی انقد کم مینویسی ؟!
آیدیشو بدین(:
من پاره میکنم!

سون
سون
2 سال قبل
پاسخ به  𝑆𝑎𝑏𝑎

😂😂😂😂کنترل کن خودتو خواهر

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  𝑆𝑎𝑏𝑎

آروم باش ارزش ندارع

Fateme
Fateme
2 سال قبل

ای نویسنده ملعون حلالت نمیکنمم…

Sevili
Sevili
2 سال قبل

من درگیر یه چیزیم چجوری ارسلان که انقد تیزه تاحالا از حالت هایه دلی هچی نفهمیده😐😑کلا رمان ب فاکه مسغرشو درآورده نویسنده😐

Elina
Elina
2 سال قبل
پاسخ به  Sevili

دقیقاا
به پریودی هاش توجه میکنه به شکم کوفتیش نه

Mehra
Mehra
2 سال قبل

عاقا من نمیخوام…. 🥀
چرا داری با روح و روانمون بازی میکنی آخه….

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
2 سال قبل

چه بگویمم نگفته هم پیداس……

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  دخی بی اعصاب

غم این دل مگر یکی و دوتاست🤣

دسته‌ها
74
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x