رمان دلارای پارت 178 - رمان دونی

 

با رسیدن به اتاقی که سرنوشت امروزش را مشخص می‌کرد آب دهانش را با صدا قورت داد.

انگار خانم کنار دستش هم متوجه‌ی ترس او شد که پوزخندی زد و زمزمه کرد:

_اون وقت که همچین غلطایی می‌کردید باید می‌ترسیدید نه الان.

صدایش جوری بود که به گوش دلارای هم برسد .

با کسب اجازه وارد اتاق شد و با دیدن ارسلان که مثل همیشه خونسرد است ، خیالش راحت شد.

فقط می‌توانست به ارسلان پناه برد.
با قدم‌های بلندی خودش را به او رساند و بی توجه به نگاه تیز بقیه کنارش ایستاد .

مردی که لباس نظامی به تن داشت بدون انعطاف پرسید:

_صیغه نامه‌ی شما چی شد؟ اگه قرار بود از اونور آب هم بیاد تا الان رسیده بود

ارسلان عصبی دندان روی هم فشرد

علیرضا دیر کرده بود
باید تا به حال می‌رسید

دلارای کنارش نشست و دستش را روی دست مشت شده‌ی ارسلان گذاشت

دردسر و درگیری جدیدی نمی‌خواست

آلپ ارسلان با تاخیر چشم‌هایش را از مرد روبه‌رویش گرفت و به دخترک دوخت.

دلارای لب زد:

_آروم باش ، فقط چند ساعت مونده.
بعدش میریم ارسلان توروخدا دعوای جدید درست نکن

صدای حاجی هرچه رشته کرده بود پنبه کرد

_می‌دونی اگر بخوای تد چنددقیقه از اینجا میای بیرون دیگه نه؟

آلپ ارسلان که خونسردی از دست رفته‌اش را دوباره به دست اورده بود پوزخندی زد:

_ من برعکس اطرافیانت دو رو و لا*شی نیستم حاجی
جلو روت دم تکون بدم و پس فردا تلافی کنم؟
تو مرام من نیست
ترجیح میدم خبر داشته باشی قراره آبروی چندین سالتو به باد بدم

با تقه‌ای که به در خورد ، حاجی با پوزخند مرموزی نگاهش را از پسرش گرفت

دلارای امیدوار به در چشم دوخت

مثل همیشه نمی‌شد هیچ چیز را از چشم‌های سرد و بی احساس ارسلان خواند.

در باز شد و علیرضا با صورتی پکر وارد اتاق شد.

گوشه‌ی لبش زخم شده بود و سر و وضع آشفته‌اش نشان از خبر بدی می‌داد.

تنها کسی که در میان جمع با خرسندی به سر و وضع علیرضا نگاه می‌کرد حاجی بود.

علیرضا با قدم های آهسته به سمت آلپ ارسلان حرکت کرد و روبه‌رویش ایستاد

نگاهش را می‌دزدید

ارسلان عصبی غرید

_ چی شد؟ یک صیغه نامه جعلی چیه که بخاطرش من دو روزه از کار و زندگی افتادم؟
خودم بیرون بودم نیم ساعته حلش میکردم

علیرضا کلافه پوف کشید

_شرمندتم داداش.

آلپ ارسلان نگاهی به پدرش کرد
با دیدن قیافه‌ی بشاش او دندان روی هم‌سایید

خوب میدانست چه کسی مقصر است اما خشمش را سر علیرضا خالی کرد

_از همون اولم نباید روت حساب باز می‌کردم.

دلارای با قدم های لرزان نزدیک شد

_چی شده ؟ چرا صیغه نامه رو نمی‌دید تا ما هم از اینجا خلاص شیم؟!

علیرصا کلافه دستی لابه لای موهایش کشید

_من شرمندم دلارای خانم ، نفهمیدم چرا اینجوری شد.

اما ارسلان فهمیده بود.
خشمگین نگاهی به حاجی انداخت

_من پسر خودتم حاجی ، حواست رو جمع کن
با نسخه خودت در افتادی ولی آپدیت شدش!

دلارای ملتمس از علیرضا پرسید

_شما خودتون دیروز قول دادید ، گفتید نگران‌نباشم ، پس الان چی شد؟!

علیرضا شرمنده پوف کشید

_قرار بود بشه اما صبح که رفتم صیغه نامه رو تحویل بگیرم گفت نمی‌نویسم و باهاش درگیر شدم.

دلارای مات ماند

_مگه الکیه ؟مگه میشه ؟

آلپ ارسلان با صدای بلند غرید

_تمومش کن دلی

اما دلارای نمی‌فهمید
او نگران جنینش بود
دیگر فرصت اشتباه نداشت
اگر چهار دیواری به قتلگاه جنینش تبدیل میشد برای ارسلان اهمیتی داشت؟!

بی توجه به چشمان به خون نشسته‌‌ی ارسلان سمت حاجی رفت

ارسلان تهدیدآمیز غرید

_ دلارای

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
57 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatemehهمونhelmaسابق:/
Fatemehهمونhelmaسابق:/
2 سال قبل

یه چیزی
مگه زنارم بازداشتگاه نگاه میدارن؟:/
تاجایی که میدونم میفرستن زندان😐😂

Mari
Mari
2 سال قبل

باباا توروقران ادامه ای رمانو بزار
ببینیم آخرش چی میشع😐
قلبم برا ارسلان دروووومدد
این سه روزه من منتظرم خب بزار دیگ
اههه ریدممم تو ای زندگی😐😐😐😐

Mari
Mari
2 سال قبل

میییشه لطفا پااارت بزااری
دارم میمیرم برا ادامهه رماان
بیشتر برا ارسلاان😂😂😂😂😂

مهتا
مهتا
2 سال قبل

بعدش ارسلان مثل سگ کتک میخوره تا آزادشون کنن

mehr58
mehr58
2 سال قبل

اخییی چه اوضاعیه

رویا
2 سال قبل

چه گویم که ناگفتنم بهتر است😶

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

سلام عشقولیا یسوال دارم خوشحال میشم هرکی اطلاعی ازش داره راهنماییم کنه.‌..
تاحالاکسی ازقرص اشتهااور گین آپ استفاده کرده میدونه اصل این قرصا چطوریه میتونه کمکم کنه

sogand
sogand
2 سال قبل
پاسخ به  نیلی رحیمی

سلام مادر من از گین اپ برای حجم دهنده صورتش مصرف کرده نتیجه هم داد اتفاقا خیلی خوب بود ولی برای چاقی بدن رو نمیدونم درکل داروی خوبیه خیلیا تعریفش کردن

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  sogand

سوگندجان ازشون خاهش کن بگن جلد قرص چطوریه یعنی جنس قوطی دارو چیه بعدرنگشم سوال کن مرسی ..گرفتم فکرکنم اصل نباشه
بازم مرسی رفیق 😘😘

عاطفه
عاطفه
2 سال قبل
پاسخ به  نیلی رحیمی

اصلا تحت هیچ شرایطی این قرصای اشتها اور رو سرخود مصرف نکنید..از عطاریها و تبلیغات مخصوصا…فقط با تجویز پزشک..هورمون های بدن رو به هم میریزه اثرش کوتاه مدته ولی بعد ها هزار تا بیماری در اثرشون به وجود.

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  عاطفه

عزیزم من راجعبش خیلی تحقیق کردم محصول جدید۲۰۱۶.۱۷موردتاییدبهداشته بادکترم مشورت کردم سرشاراز املاح معدنی وویتامینه فقط میخام صحت اصل بودنشم رادربیارم

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل
پاسخ به  نیلی رحیمی

الکی بود والا اون یک زره اشتهامم رفت

Tamana
Tamana
2 سال قبل

اه😬
😤😬😬لعنتیییی

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

ای بابا این دلی خر ما رو با این جنین نامرئیش کشت هی جنین جنین میکنه بعد هیچیشم معلوم نیست الان فکر کنم چهار پنج ماهشه هنوز شکمش معلوم نکرده یه چیز دور از ذهنه واقعا فقط حرص آدمو در میاره دختره نکبت .الانم که میخواد به اون حاجی عوضی التماس کنه لابد که دیگه ارسلان کلا قیدشو میزنه.

سایه
سایه
2 سال قبل

دلی دیگه زاییدتو بازداشگاه…..لعنت بهت نویسنده

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

ولی اگ رمان تموم شه ک من دلم برا ارسلان تنگ میشه😪🖤

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

کثافت نحس فقط از حاجی بودت اسمشو یدک میکشه دیوث شیطونه میگه از خدا نترس ارسلان خونشو بریز

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

خیلی خونسرد بودم تا الان
حاجی جر بخوری
حاجی بمیری
حاجی سگ بگیرتت
حاجی بیوفتی تو قفس شیر…..
حاحییییی بمیری بیام برینم تو قبرتتتتتتت

کراشم ارسلان
کراشم ارسلان
2 سال قبل

یعنی چی به خدا بره از حاجی عذرخواهی کنه من میدونم نویسنده یعنی چییی

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

حاجی برینم دهنت همین 😐🖖

ماهیتون
2 سال قبل

اسم حاجی حرمت داره!
اما تبار کسایی مثل بابای ارسلان بی حرمتش کردن..

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

این حاجی لاشیه نه پدر….کسکش جارکش بزنی توهمون کلانتری خونشو بریزی بگی اخه آشغال اگه عاشقی گناهه پس اسم کارتو چیه که دوتا بچه هم پس انداختی بی اسم و شناسنامه 🙄🙄😐😐

hasii
hasii
2 سال قبل

و لطفا دیگه از بحث زندان خارج شیم میترسم بچه دلی تو زندان به دنیا بیاد و ارسلان و دلی همدیگه رو بعد چند سال ببینن که بچش بزرگ شده و ایناا😂

hasii
hasii
2 سال قبل

فک کنم نویسنده یجوری میزاره که همیشه ساعت ۶:۴۰ آپلود بشه و روزانه هم یه پارت میزاره موافقین؟

hasii
hasii
2 سال قبل

اووو😎

P:z
P:z
2 سال قبل

فاطمه جون ببخشید شما عکس دلی و ارسلان رو گذاشتین؟
اگه اره کدوم پارته
اگه نه که میشه لطفا بزارین؟
خیلی خیلی ممنونم

دسته‌ها
57
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x