رمان دلارای پارت 181 - رمان دونی

 

لیوان را روی پایه علیرضا رها کرد و همزمان که عق میزد در ماشین را باز کرد

علیرضا نگران پیاده شد

_ چی شده؟ میخوای بریم بیمارستان؟

دلارای با شدت بیشتری عق زد و دستش را به نشان نفی تکان داد

علیرضا کنارش زانو زد

_ ببینمت

به زور سعی کرد بخندد

_ بابا چیزی نیست نگران نباش ارسلان بدتر از اوناشم رد کرده

دلارای بیحال هق زد و علیرضا با خنده ای مصنوعی ادامه داد

_ خوب بود تورو می فرستاد؟
ببین با حرف شم پس افتادی چه برسه می رفتی اونجا
پاشو پاشو برو خونه یک شام درست حسابی درست کن تا ما برگردیم
اونم احتمالا مثل خودت این چند روز چیزی نخورده باشه
پاشو دختر خوب

دخترک را با حالی خراب روبروی برج پیاده کرد و غرید

_ خدا لعنتت کنه حاجی تو دیگه کی هستی

****

دخترک طول و عرض خانه را طی می‌کرد و دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشید.

تمام ناخن‌هایش را جویده بود و دیگر چیزی نبود تا با آن بتواند استرسش را کنترل کند.

روی کاناپه نشست و سرش را میان دستانش گرفت

_پسره‌ی کله شق ،اگه عذر خواهی می‌کردی می‌مردی؟ خدا….

دلش نیامد نفرین کند

قلبش داشت از جا کنده می‌شد

باورش نمیشد اما پیش فرزندش شرمنده بود!

انگار تمام تقصیر ها گردن او بود و بخاطر گناه او پدرش شلاق می‌خورد

زیرلب بغض کرده نالید

_ خدایا می‌بینی منو؟
این چه زندگیه؟
چرا تموم نمیشه؟
من الان باید خوشحال باشم که ارسلانم مثل من اذیت میشه
که یک گوشه کوچیک از بلاهایی که سرم اورد سرش اومد اما…..

بغضش منفجر شد

صدای هق هقش بالا رفت

_ اما دلم داره میترکه
چرا؟!
چرا یادم نمیمونه کتکاش ، تحقیراش
چرا یادم نمیمونه صدبرابر این دردی که می‌کشه رو قبلا به من داده؟

سرش را میان دست هایش گرفت

حاملگی باعث شده بود بيشتر حساس شود

از شدت حرص بدنش می‌لرزید

نفهمید چه شد که در یک تصمیم ناگهانی سمت تلفن هجوم برد و شماره هومن را گرفت

شماره شخص دیگری را نداشت

تماس که وصل شد غرید

_ گوشی رو بده حاجی

هومن بهت زده گفت

_ دلارای؟

حوصله نداشت
تمام بدنش از خشم و غصه می‌لرزید

_ گوشی رو بده به حاجی هومن

_ دلی خودتی؟ حالت چطوره؟

ناخواسته پوزخند زد

_ حال من برای شماها مهمه؟
چرا وقتی زیر دست و پای داراب جون میدادم نیومدی بپرسی حالت چطوره؟

_دلی گوش کن من…..

جمله‌اش را قطع کرد

_ مهم نیست هومن مهم نیست
تو هم حق داری
من بد کردم …میدونم ….
گوشی رو بده به حاجی لطفا

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.6 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
30 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatemeh
Fatemeh
2 سال قبل

جوری که داره اوسکول بازی میشه داره اسکول بازی میشه…:/

mehr58
mehr58
2 سال قبل

اخیییی

*سحر*
*سحر*
2 سال قبل

ای خداااا منو بکش از دست این نویسنده خب حداقل چندتا پارت بزار
این یه ماه ما منتظریم تا توعه گشاااد پارت بزاری خو خبرت یه چندتا پارت بزاری چی ازت کم میشه
اهههه😐😐😐😐😑😑😑😑😑

رویا
2 سال قبل

ایش همش عق میزنه و اینا
واقعا نویسنده چرا بقیه رو خر فرض میکنی
واقعا یعنی اینا نمیفهمم حامله اس؟😑

Cood Girl
2 سال قبل

به عنوان یه دختر از ضعیف بودن دلارای حالم بهم میخوره اه اه اه خجالت دارهههههههه

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

واقعا دیگه حالم داره از دلارای بهم میخوره
ارسلان یه تکونی خورد ولی اون نه

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

چرا از دلاری متنفرم!؟خیلی اخلاق گوهی داره 😐 نچسب مشنگ شفته ساده بی فکر اسکول خز سبک 😐

Tamana
Tamana
2 سال قبل

😶😶😶

آنی
آنی
2 سال قبل

میخام خودمو بکشم از دست نویسنده دیونه شدممم

●_●
●_●
2 سال قبل

بابا بزااار دیگ
کشتمیمون🤬

سانی
2 سال قبل

لطفاً روزی سه یا چهار تا پارت بزار 🤧😟🥺🥺

بنده خدا
بنده خدا
2 سال قبل

اون … که پیامارو تایید میکنه جوهر گوشیش تموم میشه جواب بده؟

بنده خدا
بنده خدا
2 سال قبل

😐😐😐😐

Zahraa
Zahraa
2 سال قبل

خدایا منو انگور کن از دست این نویسنده گشااااااااااد

سما
2 سال قبل

ای تو روح نویسنده

من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
2 سال قبل

زمونه چرا برعکس شده؟دلی طلبکاره به هومن؟البته تو این رمان همه گوه خوریا پس و پیشه نمیفهمی چیشده…

بنده خدا
بنده خدا
2 سال قبل

حققققق

Elina
Elina
2 سال قبل

وای خواستم بگم

هرکی هرکی
هرکی هرکی
2 سال قبل

و هیچی دیگه ارسلان بفهمه دلی زنگ زده هومن خودش که خیچ اون بطنشو هر خری هستو جر واجر میکنه وسلام نامه تمام

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

نویسندهههه چرا انقدررررر گشادیییییییبب
لامصببببب نگرانتم وا بری

پارمیدا
پارمیدا
2 سال قبل

ایشالاه دلارای بیاد تو خواب خفت کنه نویسنده💀💀💀☠☠☠میمیری پارتارو زیادتر کنی اطلا نظرای مارو میخونی

Nahar
Nahar
2 سال قبل

هعیییییی🥲💔 نظرات رفته رفته داره کمتر میشه😂

رویا
2 سال قبل

دوباره حای حساس تموم شد
هر روز داره کوتاه و کوتاه تر میشه:/

دسته‌ها
30
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x