رمان دلارای پارت 188 - رمان دونی

 

خودش را کنار کشید و اشکش را با گوشه انگشت گرفت

بی توجه به ارسلان نفس عمیقی کشید

باید قوی می‌ماند
دیگر خبری از گریه زاری نبود

لبخندی روی لبش نشاند و با عجله مانتو و شال سفیدش را از کمد بیرون کشید

چروک بودن لباس هایش زیاد جالب نبود مخصوصا برای امروز که قرار بود کنار آلپ ارسلان قدم بردارد با این حال فرصت معطل کردن نداشت.

لباس ها را پوشید و با برداشتن رژ لب قرمزی از اتاق بیرون زد.

آلپ ارسلان روی کاناپه نشسته و پا روی پا انداخته بود.

نگاهی به سر تاپای دخترک انداخت و پوزخند زد

دلارای با دیدن پوزخند روی لب‌های آلپ ارسلان حس کرد پاهایش سست شد و دیگر قدرت راه رفتن ندارد اما با این حال خودش را نباخت

_من آماده‌م.

خوب میدانست الان طعنه سنگینی خواهد شنید

آلپ ارسلان برخاست و دستش را در جیب شلوارش کرد.

_ سر تا پا سفید پوشیدی که بختت سفید باشه؟
با این چیزا درست نمیشه

دلارای دستانش را بهم قلاب کرد
لعنت به این حاملگی که حساسش کرده یود

آرام زمزمه کرد

_می‌رم لباس‌هامو عوض کنم.

آلپ ارسلان کلافه دستی لابه‌لای موهایش کشید و غرید

_نمی‌خوام دیگه بیشتر از این معطل شم ، راه بیفت.

و بی توجه به دخترک ، به سمت در ورودی گام برداشت.

دلارای بعد از مکث کوتاهی پشت سر آلپ ارسلان راه افتاد

شانه به شانه‌ی هم وارد آسانسور شدند

دلارای در آینه نگاهی به صورت بی‌روح و لب‌های رنگ پریده‌اش انداخت.

درون کیفش به دنبال رژلب گشت و بالاخره پیدا گرد.

لبخندی زد که توجه‌ی آلپ ارسلان به او جلب شد.

_ به سلامتی داریم می‌ریم عروسی دختر حاجی؟

رژلب را کمی از لب هایش دور کرد و لبخند تلخی زد.

با لب‌های لرزانی زمزمه کرد:

_ بهم نمیاد ولی واقعا عروسم دیگه، نیستم؟

قبل ازینکه ارسلان با حرف هایش تحقیرش کند با صدایی لرزان ادامه داد

_ هرچند داماد از سر اجبار بخواد بله بگه
هرچند بدون پدر و مادر و خانواده‌
هرچند با تحقیر و زور و حقارت
ولی بازم عروسم دیگه نه؟

رژلب را انگار که داغ است و دستش را می‌سوزاند کف آسانسور رها کرد و چشمانش را بست

آلپ ارسلان خیره اش شد
دلش به حال او سوخت.

با ایستادن آسانسور ، دخترک نفهمید خود را چگونه بیرون انداخت و نفس عمیقی کشید.

فضای آسانسور زیادی خفه بود
شایدم حرف‌های آلپ ارسلان زیادی برایش گران تمام شد.

بدون اینکه برگردد و پشت سرش را نگاه کند ، خودش را به ماشین آلپ‌ارسلان رساند و منتظر ماند.

زیاد طول نکشید که او هم آمد و بدون اینکه نیم نگاهی به دخترک بیندازد ، سوار ماشین شد.

دلارای هم با نفس عمیقی که کشید ، کنار آلپ ارسلان ، روی صندلی کمک راننده نشست.

زمانی که برای رسیدن به محضر ، طول کشید در سکوت سپری شد.

آلپ ارسلان ماشین را گوشه‌ای پارک کرد و پیاده شد

دلارای تابلوی محضر را که دید ، احساس عجیبی وجودش را فرا گرفت.

او همیشه رویای این لحظه را در سر می‌‌پروراند و حالا ، چیزی نمانده بود که رویایش به واقعیت تبدیل شود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد سوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
66 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

اخییی دلارای نادان

آنی
آنی
2 سال قبل

چه عجب دل‌ ارسلانم بلاخره سوخت

Cood Girl
2 سال قبل

بخدا از بس این پارت پر محتوا بود مغزم رگ به رگ شد تازه دلی میگه گریه زاری بسه بعد از اسانسور میاد هوا براش خفسسسس الهی به حق پنج تن خفه شی و بچت در بطنت فسیل شه که نمیمیرهههه

مهشید
مهشید
2 سال قبل

هرکی پایس بیاد نصفه شبی بریم نویسنده رو ترور کنیم🔪😂

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  مهشید

من من😃

Tamana
Tamana
2 سال قبل

خدایی چرت بود از بعد از اسانسور🤣
یعنی ما نمیدونم درماشینو با کرد و نشستو و…😂

سهیل
سهیل
2 سال قبل

جون عمت دختره بیچاره فک کرده الان همه چی تموم میشه

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

حاجی
بیا برات پیشگویی کنم
ارسلان به خاک سیااااههههه میشونتتتتتت
نویسنده هرچقدر تر بزنه به اعصاب ما
از طرف ارسلان دست به ریدنش خوبه خدایی

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

بچه ها یه تقلب
دلارای می‌ره محضر
فک کنم هنگامه هم هست
بعد یکی هم هست
که به گمونم یا دارابه
یا…حاجیه
یا هومنه
امااااا
اینو میدونم که ارسلان قشنگ میرینه بهشون
این خط این هم نشون
اگر اینجوری نشد بیا تف کن تو صورت حاجی

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

بلانسبت
مرسی ع پیشگوییت😂❤

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  ساحل

قربانت 🤣🖖

سکوت
سکوت
2 سال قبل

بنده خدا میمیری اگه یه کم بیشتر بنویسی

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

تفف تففففف تو ذات همتون!!!
(البته بجز ت ارسلان)
پدصگااااااا خب ما ام ادمیم ما ام دل داریم بیناموصااااا فکر ما ام باشین اخه این چ وضعشه لعنتیا //////:
والا من ب جای افسردگی بعد از زایمان افسردگی بعد از خواندن رمان میگیرم؛
د اخه کونکش لعنتی میمیری ب اون دست و مغز صاحب مردت فشار بیاری 987654321 نفر ادم انقد فشار نخورن؟!

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  𝑆𝑎𝑏𝑎

اولش ی لحظه فکرکردم شمارتو زدی😐😂

ساحل
ساحل
2 سال قبل

من موندم شما که میرینین‌ به اینا چه قد میخورین ک اینهمه میرینین‌‌

خدا شاهده بخاین‌ ب همین منوال پیش برین یارانتون قطع میشه 😌😂

اعتراض هم بکنین میگن لابد یه چیزی دارین ک میخورین در روز بیشتر سه بار میرینینن‌ دیه یارانه نمیدن
عه من گفتن بود🤷‍♀️😁😂😉😉

Fatmagol
Fatmagol
2 سال قبل

دیدیدگفتم صدپارتم توی محضروقبل محضرداریم خاک توسرت بااین رمان نوشتنت اخه من نمیدوم ماهاچمونه ک میایم این رمان زپرتیومیخونیم هیچ کدوممون عقل نداریم ک وقتمونوتلف این رمان میکنیم

رویا
2 سال قبل

هعی خدا چقدر اخه مسخره
خدایی خسته شدم
همش الکی الکی ایش
حیف میخوام ببینم آخرش چی میشه وگرنه ول میکردم هرچند وابسته این رمان هم شدم ولی الان ۱۸۸ تا پارت که میشه ۱۸۸ روزه دارم میخونم به هیچ جا ها هیچ جا نرسیدیم چند وقت دیگه میشه ۱ سال
واقعا داره خیلی خیلی چس میشه اه البته خیلی وقته چس شده رو اعصابه
ایششششششششششش
لعنتی هر روز داره کوتاه و کوتاه تر میشه و مسخره تر
ریدم تو دلی
ریدم به جنین در بطن دلی
دیرم به ننه بابای دلی
ریدم به ننه بابای ارس
ریدم به خود ارس
ریدم به حنا جانننننننننننن نویسنده عزیزمون اصلا انقدر دوسش دارم هرروز مادر و خواهرش رو مورد عنایت الهی قرار میدم
من نمیدونم کی میخواد بچش به دنیا بیاد اینجوری که میگذره یک ۵ یا ۶ ماهه باید باردار باشه بعد میگه یک ذره شکمم بزرگ شده
من نمیفهمم اون ارس اسکل نمی‌فهمه این حامله اس
اون ارسلان هم معلوم نی با خودش چند چنده یک بار دلش میسوزه یکبار تحقیر
دیگه واقعا رد دادم

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Roya1388
ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  رویا

هوووووو درس صحبت کن با ارسلان
ب خانوادش ب خانواده دلی پدسگ ب بچه دلی ب خود دلی ب نویسنده توهین کن ولی هیچکس در حدی نیس ک بخواد ب دلبرجذابم ارسلاااننننم توهین کنع
😐😑😑😑😑

رویا
2 سال قبل

پفففففففف
منم ارسلان رو دوس دارم
ولی واقعا اینجا دارن بد نشونش میدن همش تقصیر خانوادشه که به این روز افتاده

رویا
2 سال قبل

اصلا ریدم به همشون بجز ارسلان ولی خداییش بین همشون ارسلان بی‌تقصیر تره

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  رویا

کاملاااا موافقم باهااات🥲♥️

پرسیماه
پرسیماه
2 سال قبل

راس میگ خیلیا ارسلانو دوس دارن
خیلیا دلارایو
لطفا توهین نکنین ب هیچ کدوم
ممنون از همه
نظرتون شما چیه
شما طرفدار کی هستین؟

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

جون

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

چرا😂😂

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل

مثلا چرا منفی میدین از انگلا جامعه این😐

هرکی هرکی
هرکی هرکی
2 سال قبل
پاسخ به  رویا

به مولا تو بیشتر از نویسنده نوشتی دمت گرم دلم خنک شددددد اوففییش بیشتر فوش بده

رویا
2 سال قبل
پاسخ به  هرکی هرکی

🤣🤣

رویا
2 سال قبل

نگفتم نگفتم که یک ده روزی هم تو محضریم

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل

اههه ریدم ب تک دختر حاااج فرهمند
ریدم تو قبر دلارای رییدم تو سر بچه ی دلارای
بچمو اذیت میکنع بدددم میااااد
اصن کی گفتع ب ارسلان میخورع
بهتر ک بره با همون هومن پدسگگگگ پیفوذ زندگی کنع
نویسنده ریدم بت ریدم تو قببررت کثاااافتتت الواااات پیفوذ پدددسگ
خو بیشتر پارت بزار ازت کم میشه
این یکسال شد ما منتظرییم تا تو پدسگ پارت بزاری ۵دیقه نمیشه چهارتا پارت
همشم چرت و پرت
نمیخواااد راوی گری کنی تو فققط مکالمه هاشونو بزار خودمون جریانو میدونیم
اومیدانست ارسلان مسخرش میاد
اونمیدانست بلااخره کی بچه اش ب دنیا می آید
تو چیکار داری فقط مکالمه هاشونو رو بنویس
کثااافت پدسگ آه و ناله ی همه ی ما تا قیامت پشت سرت ایشالا خیر از زندگیت نبینی نویسنده

بچه ها دوروغ میگم؟ن شما بگین من دوروغ میگم

ملیکا
ملیکا
2 سال قبل

نه بقران حق ب پیر حححق ب یغمبر حقققق🥲🥲🥲ب خدا حققققق🥲🥲
یکی بلااخره حرف دل مارو زد خدا خیرت بده
یکی پیدا شد ب این نویسنده فحش بده ایشالا هرچی از خدا میخوای بهت بده خیر ببینی🥲❤

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  ملیکا

مرسی😂

رویا
2 سال قبل

اصلا حقققققققق تمام

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  رویا

🥲♥️

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

درسته ولی دروغ میگی🤣🖖😐

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

😐🤣نظر ندهههه توو🤣🤣🤣🤣🤣

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

چرااااا حرفففف حقققق

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل

الهههی ب دور چشااات بگررررم ارسلاااانم

ملیکا
ملیکا
2 سال قبل

مثل اینکه خیلی عاشقی😐🤣

هانیه
هانیه
2 سال قبل

جوووون اسمت چ خشگله
خودتم ب مث اسمت خشگلیی ژیییگر
جوووووووووون از اسمت معلومه از خرپولا بالاشهرر تهرانی ژووون بابا بناااازم🤤🤤🤤🤤🤤🤤🤤🤤🤤

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  هانیه

هاا؟😐🤣
بااجازه همه ی دوستان بله از همونام اگ بهتون برنمیخوره از پولدارام😂😂

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

ارسلان بیا پاشو بگیر بیاد پایین سرمون درد گرفت😐🖖🤣

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

😐عروس نمیخام!
گفته باشم
همین دلارای هم به زور تحمل میکنم پدر سگو

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

لازم منو ببینه دیوووونه میشه براام میادد خاستگاریم😏😂

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

و اینکه حاج ملک شاهان عموی منه ن بابای من و ارسلان🥲🤌
بابای ما حاجی نیس😏

ب تُ چ(ورونیکا)♡
ب تُ چ(ورونیکا)♡
2 سال قبل

هرشب کنارهم رمان دلارایو میخونیم اون غش میکنه از خنده
میگ زندگیه منو از کجا میدونستن

بچه در بطن دلی سفت چسبیده است.
بچه در بطن دلی سفت چسبیده است.
2 سال قبل

چرا حس می کنم هومن میاد میگه که این حاملست؟🤔

رویا
2 سال قبل

نمیدونم ولی همین حس گندو دارم

Nahar
Nahar
2 سال قبل

نویسنده ملعون😒😒

Isas
Isas
2 سال قبل

دلارای صندلی را که دید یا هومن افتاد دلارای وقتی به اینه نگاه کرد حالا عشقش کنارش بود دلارای وقتی به آلپ ارسلان نگاه می‌کرد اون اخم داشتم دلارای مرد دلارای زنده شده
خدایییی بسه

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  Isas

😐حرص نخور اشتهات‌ برا شام کور میشه امشب عروسیه دیه😂

میریم ماکارونی ک دلی درس کرد رو میخوریم😂

ساحل
ساحل
2 سال قبل

کم بود ولی پر محتوا تر😂
باز جای شکرش باقیه

ولی وجدانن‌ جای نویسنده من منتظر بیاین فحش بدین یه کم جیگرم خنک شه😂💔

دسته‌ها
66
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x