رمان دلارای پارت 199 - رمان دونی

 

آلپ‌ارسلان پوف کشید و دلارای چنان لبخند بزرگی بر لب اورد که زن متعجب شد

دلارای اما کم مانده بود به گریه بیفتد

احساس میکرد فرزندش هم از خوشی در شکمش پا میکوبد

چه قدر لذت داشت بازی کردن نقش پدر و مادر در کنار آلپ‌ارسلان!

برای اینکه ارسلان شک نکند ناچار گفت

_ سلام ، دوماهشه کوچولومون

ارسلان چشم غره رفت و زن سر تکان داد

_ دختره یا پسر؟

_ پسره!

_ راهرو سمت راست نوزادی های پسرانه‌امون هست
همکارمون کمکتون میکنن

دلارای با خنده دست آلپ‌ارسلان را آن سمت کشید و او آرام غرید

_ چه غلطی میکنی؟!

دلارای به کالسکه ها نگاه کرد
اگر کالسکه میخریدند ارسلان شک میکرد؟!

_ مگه نمیخوای بیام دیدن حاجی؟!

ارسلان کلافه غرفه وسایل غذاخوری کودک را رد کرد و شاکی چشمانش را درشت کرد

_ داری از من باج میگیری دیگه دخترحاجی نه؟

دلارای شانه بالا انداخت

از گشتن در میان وسایل نوزاد ، دست در دست ارسلان چنان لذتی می‌برد که اگر جانش را هم میخواست تقدیم میکرد
آمدن به حجره حاجی که چیزی نیست!

روبروی قسمت نوزادان ایستاد و و لب هایش را بهم فشرد

پسر جوانی با احترام سوالات زن را تکرار کرد و بعد به قفسه ها اشاره زد

_ چی مد نظرتونه؟ سرهمی؟ یا پیرهن شلوار جدا؟

دلارای بدون حرف مشغول دیدن لباس ها شد

چشمش روی سرهمی سفید رنگی ماند که ابر های آبی اسمانی رنگ داشت و ماه کوچک سرمه‌ای رنگ برجسته ای سر شانه اش بود

کلاه منگوله دار و کفش های کوچک ستش همراه جوراب های آبی رنگ دلش را برد

ناخواسته صورتش را در سرهمی کوچک فرو برد و بو کشید

پسرکش را در آن تصور کرد و از خوشی اشک در چشمانش نشست

آلپ‌ارسلان خیره به ادا اصول هایش دهانش را کج کرد

_ من کلی کار دارم دلی
همین الان سرتو میندازی پایین میریم بیرون

دلارای سرهمی را بالا آورد

_ ببین چقدر کوچولوئه ارسلان

پسر با لبخند توضیح داد

_ مال نوزاد چند روزست
بالای یک ماه فکر نکنم اندازه شه

دلارای خندید

_ نه بچه ما ریزه!

ارسلان زیرلب غرید

_ آره از کمر باباش بیرون نیومده هنوز!

دلارای با خجالت لب گزید

دعا کرد پسر صدایشان را نشنیده باشد و ارسلان به در اشاره زد

_ بریم

دلارای سرهمی دیگری را کنار قبلی گرفت

لیمویی رنگ بود با طرح پلنگ بچگانه ای که گوش هایش از لباس آویزان شده بود ، ست زرد رنگ کفش و جوراب و کلاه گوش دار

_ کدومش؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

      خلاصه رمان حسرت با تو بودن :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
110 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یلدا
یلدا
2 سال قبل

نویسند ب خدا اک یکم بیشتر بنویسی ن تو میمیری ن ما میکشیمت😐۶ تا پارت تو ماشینن
هفت تا پارتم تو مغازه لابد
در حالی ک تو اون برنامع فقط دو پارت تو مغازه بودن😭😂من الان میدونم ادامن رمان چیه چون تو سروش پلاس خوندم تا ی جایی
ولی خیلیییییی کم میزاری
منم مجبور شدم اون برنامه رو پاک کنم و در نتیجه باید نزدیک ی ماه صبر کنم تا برسه ب اونجایی ک من بودم😭😂😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط مریم رفیعی
دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

حیف فامیلی من که رو توعه دلی خر گاو (راستی این تشابه فامیلی با نسبتی با هیچ شخصی تو این رمان ندارم😑)

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

پارت۲۰۰
ارسلان پوفی کشید….و…گفت….
دلی بیا بریم
کدومش؟
ارسلان حرصی گفت…..
نمیدونم….
دلی اولیرو برداشت(اولیرو بر ندارع من جرش میدم)
و پایان

سون
سون
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

وای خدا 😂😂😂😂😂من سر پرانتز توی پیامت از خنده مردم

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  سون

🤣🤣🤣🤣❤️

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

بخدا تو بیا بقیه رمانو بنویس اینقد که من سر این کامنتت خندیدم سر هیجی نخندیدم😂😂😂😂

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  دریا فرهمند

جدی؟😂لطف داری
خودم دارم یه رمان مینویسم منتظرم فاطمه وقت کنه بزاره

یلدا
یلدا
2 سال قبل
پاسخ به  دریا فرهمند

ن جدی ادامه ی رمان همینه😐👌

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  یلدا

🤣

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

این دلارای اسکوله ها هنوز از بارداری رونمایی نکرده مثل گاگولا داره خرید میکنه چی میزنه این دلارای.

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل

ی سوال از فاطی
فاطی نویسنده هروز میاد پی ویت اینو میدع توعم میزازی تو سایت؟؟یا واسه چن روزو ی بار میدع؟؟ یا چی

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  هستیشونم

نه از کانالس بر میداره😂😂😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Maedeh
هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

عا

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

یک سوال دارم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐چطوری دوماهشه پسره؟بعد از کجا فهمید؟دمتره گفت که فعلا معلوم نیست
نویسنده چرا گاف میدی😐مگه ارس شلاق نخورده بود؟عجیبن
دیگه پیر منم آدمه خر که نیست😐یعنی یه ذره دردم ندارع؟
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐باید نویسنده رو به یه دکتر نشون بدیم اینجوری نمیشه

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

این ۵۰۰ بارر
بابا ۵ ماهشع😐 با هومن بود ۴ و نیم ماهش بود،بیا اینجوری فک کنیم ک ارس بچه قویع و درد حس نمیکنه🙄🤣

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  هستیشونم

اولا فک نکنم
ولی من فک نکنمااااا😂😂😂ارس انقدرم قوی نیست صددرصد یه جا کم میاره😐😢😂فقط مننننن بیصبراااانهههه برسیم حجره حاجی….حاجی ما داریم می‌آییم
اگه ما نیاییم ارس میایعع دلداروم میایه🙂🤣

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

نمد دیگر

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  هستیشونم

تو که رفتی نیای😐😂😂😂گفتی پنج روز دیگه میای به امید اینکه برسیم حجره حاجی
الان چرااا امدییی😐؟🤣😂🙂

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

بابا مح یچی گفتم ک نمیایم ولی میایم منو باید تحمل کنین

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  هستیشونم

عشقمی 🙂❤️

یلدا
یلدا
2 سال قبل

نویسنده ، ب خدا اگه یکم بیشتر بنویسی ک
ما نمیکشیمتا، بلکه دعا میکنیم بیشتر زنده بمونی😂
بابا پدر مارو پر آوردی هیچی از رمان حالیمون نمیشه
تو دو دیقه یه پارت و تموم میکنم همش اه😐

Fatmagol
Fatmagol
2 سال قبل

بابامن خودم وقتی باردارم شکم ندارم همه بهم میگن شکمت خیلی کوچیکه ولی خداوکیلی دیک ازچهارماهگی به بعددیگه شگم زن باردارباادمی ک به قل ارس عین فیل شده زمین تااسمون فرق داره بخدااین ارسی ک نویسنده میگه خیلی کارای +۱۸کرده خیلی خره اگ تاالان نفهمیده

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  Fatmagol

اخی عزیزم🥺به سلامتی

Fatmagol
Fatmagol
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

سلامت باشی عجقم تازه دوتادارم یه دختر۳ساله ویه دختر۵ماهه

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  Fatmagol

ماشاالله کمر شوهرتو🤣🤣🤣🤣خدانگرشون دارع

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  Fatmagol

مامان منم شکم نداشت چهار ماهش که شد….شکمش بالا امد

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  Fatmagol

خداااا😍به سلامتی

Fatmagol
Fatmagol
2 سال قبل
پاسخ به  نفس

ملشی عجقم

...!
...!
2 سال قبل

و سوالی ک پیش میاد اینکه مگه ارسلان تازه شلاق نخورده!؟ پس چجوری هم رانندگی می‌کنه و هم عین آدمای عادی برخورد؟!!!!!!
البته خب چیز مهمی نی چون ما به شل مغزی نویسنده عادت داریم

یلدا
یلدا
2 سال قبل
پاسخ به  ...!

😂😂

Mehrsa
Mehrsa
2 سال قبل

😐😐😐

Fateme
Fateme
2 سال قبل

ای خدااااااااااااا

تازه وارد🙋‍♀️
تازه وارد🙋‍♀️
2 سال قبل

سلام نمیدونم چرا حس میکنم یه بلای سر دلی میاد بعد بچه رو ارس باید بزرگ کنه و این اتفاقا براش خاطره میشه منم این رمان رو تو تلگرام میخواندم از بس پارت گذاری بدوکم بود تو اینترنت دنبال فایل کاملش بودم که اینجا رو پیدا کردم اینجا خیلی بهتره 😂

یلدا
یلدا
2 سال قبل

اینجا بد تره عزیز من😐من تو ی برنامه میخوندم پنج شیش تا پارت از اینجا جلوتر بود
الان من میدونم چ اتفاقاتی میفته تا یه جایی
ولی از شانس گندم مجبور شدم برنامه رو پاک کنم
واسه همین مجبورمممم اینجا دنبال کنم😂💔

تو گور این رمان صلوات
تو گور این رمان صلوات
2 سال قبل
پاسخ به  یلدا

خو بگو چی میشه

Tamana
Tamana
2 سال قبل

آخییی
گوگولیییی🥰🤣🤣

کاوه
کاوه
2 سال قبل

واقعا به چه امیدی رمان نویس شدی اسکول؟
فقط بلدی حرفای مزخرف بزنی
کلا از رمان نوشتنت معلومه چه خاک برسری هستی . ای خاک تو اون سرت آشغال . کل رمانت شده حرفای +۱۸ . عقده ای بدبخت

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  کاوه

آرام باش آرام خوب آروم شدی؟؟؟
حالا ادامه بدع🤣

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل
پاسخ به  نفس

لعنت بهت🤣🤣🤣

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  هستیشونم

خوب والا🤣

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  نفس

کوفت 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣بنده خدارو بیشتر از این حرص نده نفس🤣🤣🤣

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

🤣🤣🤣

یلدا
یلدا
2 سال قبل
پاسخ به  کاوه

دلت خیلی پره 😐😂

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  کاوه

یکی قرصاشو بیارهههههه😐🤣🤣🤣🤣🤣بابا آروم باش چیزی نشده که…..دیگ فک کنم باید عادت میکردی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣ای خدااااااا دلم،🤣🤣🤣🤣🤣🤣

دیگه دارم خل میشم
دیگه دارم خل میشم
2 سال قبل

بچه دوماهه مگه جنسیتش معلومه😐

(رویا)
(رویا)
2 سال قبل

خخخخخخخخخخ به نکته ریزی اشاره کردی

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل

دوماه نداره ک بابا
۵ ماه داره اون موقع که میخاس عقد هومن شه ۴ ماه نیم بود…نمد چرا شکمش جلو نمیاد 🚶🏼‍♀️
بیا حالا من حامله شم ۲ ماه نشدع شبیه بشکه میشم

سایه
سایه
2 سال قبل

منظورش این بودکه به دنیا اومده و۲ ماهشه…خیر سرش

نازلی
نازلی
2 سال قبل

حاجی اروم باش ی دم عمیق بگیرررررر
منظورش نوزاده دوماهس ن جنین دوماهه

...!
...!
2 سال قبل
پاسخ به  نازلی

پس چرا لباسای نوزاد چند روزه رو داره بر می‌داره

نازلی
نازلی
2 سال قبل
پاسخ به  ...!

حاجی واس اینکه جلوی ارس تابلونشه اونکاروکرد

...!
...!
2 سال قبل

وااااااای خدایااااااا دقیقااااااااااااااااااا حقققققققققموسنزوسمرکمثکیمبک

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

نویسنده آدم نمیشه الکی داریم زور می‌زنیم😐

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل

تا اطلاع ثانوی تو سیسمونی فروشی و بقیش تو ماشینیم 🙂💔 مح برم ی ۴ ۵ روز دیه میام ب امید اینکه ب حجره حاجی برسه فهمیدن ارس ک دلی حاملس پیشکش

یلدا
یلدا
2 سال قبل
پاسخ به  هستیشونم

فعلا انتظار حجره حاجی و نکش نمیرسه
حتی اگه پنج پارت دیگه بیای😂👌

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل
پاسخ به  یلدا

دیه این زندگی ب درد نمیخوره🤣💔

Nahar
Nahar
2 سال قبل

تف ت روح نویسندهههه تفففففففف 😒😒😒

سکوت
سکوت
2 سال قبل

چه مزخرف مینویسی

سکوت
سکوت
2 سال قبل

وی بازم شروع شد ،دو شب هست داره فقط سیسمونی میبینه

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  سکوت

چه روزاسون طولانیه😐🤣

دسته‌ها
110
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x