از نظرش دخترک لج کرده بود
چه دلیل دیگری داشت؟
الان باید کنار هم روی تخت ارام میگرفتند و برای فردا نقشه میکشیدند!
برای فردایی که قرار بود مقابل حاج ملک شاهان بایستند
بالای سرش ایستاد
انگار قصد نداشت دست از سرش بردارد
_ میتمرگی تو اتاق تا من کارم تموم شه جیکت در نمیاد افتاد؟
اینبار تر بزنی به حالم از پنجره پرتت میکنم پایین
قیمتش یک دیه دادنه دیگه نه؟
سرش را از همان موهای اسیر شده در مشتش بالا کشید و ادامه داد
_ البته اگر داداشت و بابات بخاطر قطع کردن نفست دستمو نبوسن!
با تحقیر دخترک را رها کرد و خواست عقب بکشد که صدای پر بغضش را شنید
آرام و بی جان…
_ قطعش کن … نمیخوامش
ارسلان بی حوصله دستانش را به کمرش زد و به سقف خیره شد
لعنت به روزی که دخترک را به تخت کشانده بود
نه میتوانست رهایش کند و نه اعصاب کنارش بودن را داشت!
دلارای زانوهایش را در آغوش کشید و پیشانی اش را به ان ها چسباند
_ شدی طبل تو خالی ارسلان
بغضش منفجر شد
_ فقط وعده میدی ، چرا عمل نمیکنی؟
تمومش کن
خلاص کن هر دومونو
زار زد و در دل ادامه داد
_ هر سه مونو!
ارسلان به جملات توهم آمیز احمقانه اش پوزخند زد
روی بدنش خم شد و موهای بی نوایش را دوباره در مشتش گرفت
صدای ناله دخترک بلند شد و او ظالمانه سرش را سمت تراس برگرداند
_ ببین ، راهش اونجاست
تو یک ثانیه راحت میشی
اما دختر حاج فرهمند مگه از این عرضه ها داره؟
تویی که تو کلانتری کم مونده بود برای خلاص شدن از زندان به پای بابای من بیفتی جَنَم این کارارو نداری دلارای
گفت و با شدت هلش داد
سر دخترک به گوشه میز شیشه ای اصابت کرد و ظرف بلوری با صدای بدی روی زمین شکست
دلارای هق زد
پیشانی اش تیر می کشید اما درد را احساس نمیکرد
دوست داشت فریاد بکشد اگر التماس کردم بخاطر بچه ی تو بود وگرنه من روزهاست از زندگی سیرم
اما توئه لعنتی به نقطه ای رساندیام که حتی جان فرزندم هم اهمیتی ندارد!
پلک هایش را که از هم فاصله داد چشمش به شیشه ی شکسته ظرف افتاد
از بقیه تکه ها بزرگ تر بود و سر نوک تیزش نشان میداد چطور قابلیت برش هرچیزی را دارد
دستش که سمت شیشه شکسته دراز شد ارسلان اخم کرد
صدای دخترانه پر عشوه ای از داخل اتاق آمد
_ آلپ؟ نمیای عزیزم؟
ارسلان دندان روی هم فشرد و دلارای شیشه را میان مشتش فشرد
پسرش دوست داشت زندگی کند؟
او این دنیا را دوست داشت؟
جواب را خودش میدانست
دوست داشت که زیر کتک های داراب و تحقیرهای ارسلان دوام اورده بود…
او دلش میخواست از شکم مادرش بیرون بیاید
دلش زندگی کردن میخواست و دلارای قاتلش میشد!
بریده شدن پوستش را حس کرد و ارسلان پوزخند زد
_ اونجا نه … رگت اونجا نیست
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
احساس میکنم پارت ها یه کوچولوووووووو بیتشر شده
فقط یه کوچولو هااا😂👌
چه احمقه این مرد وحشی وروانی
دریااااا من اومدممممم
بچها حالا ما این همه فهش میدیم ب نویسنده و میگیم کمه اگه همین ی ذره هم هیچ شدو نویسنده از امروز دیگه هیچ پارت نده چی؟ چیکار میکنین؟
هیچی میمونیم تو خماری🙃
مامی بزرگ(ننه ی ارس) کجاییی بیا سلیطه بازی دربیار😂😐🔪
بچه تو راهی ارس کی قراره برسی بلای جون مادر؟😂
چرا دلم میخاد دلی خودکشی کنه؟😐
شما هم اینطوری هستید یا من دارم دق میکنم😑🔪
الهی بمیری ارسلان
اخه تو چقد بیخاصیتی
تو چرا اینقد هَوَلی آخههههههههه😑
خبرمرگت و برام بیارن😐😂
تکبیر😂
اگه ارسلان واقعی بود الان زیر خاک بود😂😂
اره والا 😂
بچها اگه دلی بگه حاملس ک رمان تموم میشه😐 پس حالا حالا ها نمیفهمه:/
بچها بیان اللن من گفتم نمیفهمه فردا برعکس میشه میفهمه شانس نعرم 😐💔🚶🏼♀️
چرا تمام میشه عزیزم؟
داستان تازه شروع میشه😊
😂
نچ ندیدی ی جای رمان اشاره زد ک وقتی بچه به دنیا میاد ارسلان عاشقش میشه اما یه بلایی سر دلارای میاد…
ن بابا
تفکرات دلی بود
فقط میتونم بگم که ارسلان یه حیوون به تماممعناست😐و دلارای هم یه اسکول بد تر از اون
اخه جر بخورین سقط بشین دوتاتون برین زیر تریلی راحت شیم از دستتون کثافط گوح ارسلان من مرد به این هوس بازی و بیشعوری تو عمرم ندیدم فقط ای کاش زودتر هرچی مال و اموال دری بر باد هوا بره بشی فقیر که دیگه نتونی با پولت جون یکی دیگه رو بگیری بگی فوقش یه دیه هست
موندم تا کی دلارا باید تحقیر بشه؟
دیگه رمان داره خیلی کسل کننده میشه
چه وضعشه
خیلی داره طولانیش میکنه
اه ادامششششش😬😬
من رمان عشق صوری هم میخونم
منم
فاطی و آرزو🤨بیایین چت روم کارتون دارم😈,🙂❤️😂
من که خودم فقط رمان دلارای رو میخونم
بچه ها یه سوال!
شما بجز رمان دلارای
رمان دیگه ای هم میخونید؟
جونم؟بله
من رمان گریز از تو رو میخونم قشنگه اونم ولی مثه رمان دلارای پارت کم میزارن😐
🙎
من همه رو میخونم به جز بوسه بر گیسوی یار ک میزارم جمع شه یک دفعه کلی بخونم
بله .عشق صوری و آرزوی عروسک خوبه
من اینارو میخونم
آرزوی عروسک
تاوان دل
تارگت
دل دیوانه پسندم
دختر نسبتا بد ۲
گلادیاتور
گرداب
گریز از تو😁😁
وای چخبرهههه
نمد اینو قبلا گفتم یا ن
ولی فرق بین حیوون و انسان توی شعور و درکه
که همونم ارسلان نداره
دوستان
دلیل و منطق اوردم واستون
قبول ندارین با چوب (صرفا در فرو رفتن در ماتحتتون) و چاقوی متنفران ارسلان روبرو هستین😂😂
😂😂😂😂
سنا؟😑🤨🤨
نوا؟😀
لعنتی این نویسنده چرا اینجوری میــــکنهه😡
میدونین من دوس دارم دلی خودشو پرت کنه پایین ولی قبلش قضیه رو به ارسلان بگه و بعد ارسلان بمونه و یه جنازه و اگه عذاب وجدانی داشته بـــــاشـه!!، عذاب وجدان😐
این رمان عیــن سریالای ایرانیه بی شک😕🙄
اره
یکم عذا وجدان براش بد نیست
ادمین الهی ک بگم چه بلایی ب سرت بیاد ک جیگرمون رو خون کردی با این پارت گذاشتنت😕
والا
ادمین چرا؟تغصیر ادمین نیست
ادمین از کانال نویسنده بر میداره
ربطی به ادمین ندارع!هرچی اون میزارع اینم میزارع 🤨
زرِ مف نزن رگ همه جا وجود داره اسکل بدبخت
اره وجود داره
ولی اونجایی که ادم رو میتونه بکشه،مهمه عزیزم
وایییی دلارای چرا آنقدر خرههههههههه
یا بیاد بگه توله ات تو شکممه یا بره دیگه هنوز مونده پیش ارسلان که چی بشه زنیکه کصخل بره گورشو گم کنه یا زودتر خودشو خلاص کنه 😒😒😑
وای گاد
جررررر
توعم سنایی ک
جوری ک ذوق کردم:
البته شاید تو ثنا باشی
در هر صورت
خوشوقتم داش😂✋🏻