حواس خودش را پرت کرد و برای آلپارسلان نوشت :
_ سلام
ادامه اش را نمیدانست
کم کم اشکش در می آمد
کلافه تایپ کرد :
_ حالم خوب نیست ، حالا چیکار کنم؟نمیدونستم باید از کی بپرسم
پیام را که فرستاد یادش امد خودش را معرفی نکرده
پیام دیگری فرستاد :
_ دلارام
ارسلان ده دقیقه بعد پیام داد :
_ shenakhtam
(شناختم)
شماره اش را سیو کرده بود
شناختم … همین؟
به سوالش توحهی نکرده بود
دلارای موهایش را چنگ زد
کلمه ای پیدا نمیکرد
صحبت کردن با این مرد وحشتناک بود
دنبال جمله یا کلمه ای گشت که بحث را ادامه دهد اما چیزی نیافت
لبش را گزید و ناخواسته لبخند زد
در همین چندساعت دلش برای او تنگ شده بود
_ از دیشب لذت بردی؟
اس ام اس را با خجالت برای آلپارسلان فرستاد و روی تخت به شکم دراز کشید
هنوز هم کمی درد داشت
آلپ ارسلان درست شبیه به تصوراتش بود!
جدی ، بمبی از هیجان همراه با خشونت
اس ام اسش که رسید دلارای ماتش برد :
_ bad nabud
Farda shab montazeretam
(بدنبود ، فردامنتظرتم)
بد نبود؟! با تمام بی تجربگی سعی کرده بود سنگ تمام بگذارد اما این مرد انگار تجربه های زیادی داشت…
تجربه با زن هایی که مثل دلارای ۱۷ساله ناوارد نبودند
برای ثانیه ای ترسید
شیفته ی آن مرد شده بود
از نظر دلارای ، اخم ، جدیت و خشونت رفتاری از ارسلان جذاب ترین مردی که تا به حال دیده بود را میساخت
با شک تایپ کرد :
_ نمی تونم پشت سرهم بیام حاج بابام و داداشام شک میکنن
ثانیه ای مکث کرد و پیام دیگری فرستاد :
_ درد دارم
کوتاه جواب فرستاد :
_ biya! Khub mishi (بیا! خوب میشی)
دلارای بی ارتباط نوشت :
_ آیدی اینستاگرامت رو میدی؟
خدا میدانست در آن پیج چه عکس و کلیپ هایی که نبود
پسر حاج ملکشاهان که تا دوماه پیش در آمریکا درس میخواند و صاحب کلاب بزرگ بلکاستار بود ، مطمئنا قبل از هرکسی خودش رقاص های کلابش را امتحان میکرد!
_ chera?! (چرا؟)
دلارای با سادگی تایپ کرد :
_ مگه الان نامزد نیستیم؟
_ boy friend
_ یعنی چی بوی فرند؟!
_ dust pesaretam! (دوست پسرتم)
کاش حالا که همه چیزش را گرفته بود حداقل قول ماندن میداد
دلارای پوف کشید و شماره اش را گرفت
می دانست موبایل نزدیکش است اما آلپارسلان اجازه داد حسابی منتظر بماند و بعد صدای بمش در گوش دلارای پیچید :
_ بگو
آرام زمزمه کرد :
_ آلپ ارسلان؟
جوابش را نداد
دلارای همانطور که دستش را زیر شکمش میگذاشت تا درد کمتر شود با ابروهای درهم پرسید :
_ من … من الان … خب یه جورایی زنت محسوب میشم! ما صیغه خوندیم
خندید! دلارای باورش نمی شد اما الپ ارسلان به حرفش خندید!
اورا مسخره کرده بود! :
_ زنم؟!
_ آره ما دیشب … یعنی ما … من باهات …
کلافه جمله ی دلارای را برید :
_ ما باهم سکس داشتیم! تو خواستی منم خواستم! دوست دخترمی . بدشانسی اوردی بار اولت بود . حالا مشکل چیه؟ زنت محسوب میشم چه صیغه ایه؟!
دلارای بغض کرده با گوشه ی لباسش بازی کرد :
_ هیچی
_ منو ببین دلربا
بغض دلارای منفجر شد :
_ اسمم دلارایه! این صدبار
_ حالا هرچی
_ دیشب همش میگفتی دلربا ، یک بارم گفتی دلناز ، صبح گفتی باید بری دلارام!
ارسلان عصبی پوف کشید
گناه که نکرده بود
اسم دخترک یادش نمیماند! :
_ واسه همین گریه میکردی؟
_ نه … درد داشتم آخه
_ فرداشب میگم رانندم بیاد دنبالت . به خانوادت بگو شب پیش دوستت میمونی
قبل از آن شب اورا نمیخواست اما انگار حالا بعضی چیزها عوض شده بود
لبش را گزید
از دلارای خوشش آمده بود ؟!
آرام زمزمه کرد :
_ تو اصلا تا حالا به ازدواج فکر کردی؟
آلپ ارسلان جوابش رو نداد
دلارای با سادگی پرسید:
_ اگه حامله بشم چی؟ سنگسارم میکنن به بچمونم میگن حروم زاده . تو رو هم شلاق میزنن
پقی زیر خنده زد :
_ چندسالت بود تو؟
دلارای جواب نداد
اگر می فهمید سن دلارای چه قدر پایین است…
_ با توام دلی . چندسالت بود؟ به علیرضا گفتم دختر تو سن و سال 22 تا 25 جور کنه . به تو نمی اومد حتی 18 داشته باشی
دلارای به دروغ انکار کرد :
_ دارم
_ نداشته باشی ام دیگه مهم نیست . آرام بخش بخور دردت آروم شه . فردا دوباره کنار گوش من زار بزنی زنگ میزنم علیرضا بیاد برت داره ببرت دیگم به نگهبان میگم رات ندخ
دلارای بغض کرده غرید :
_ با من اینطوری حرف نزن
_ یک ست شیک بپوش . دیگه نبینم میای پیش من اونا تنت باشه
گونه های دلارای قرمز شد :
_ باشه
_ رژلب و خط چشم اوکیه اما کرم پودر رو صورتت نباشه
_ باشه
_ حالا قطع کن!
دلارای ناخودگاه موبایل رو قطع کرد و نفس عمیقی کشید
بار اول از شدت درد زار زده بود و آلپ ارسلان عصبی از بهم خوردن شبش بدخلقی کرده بود
خواست استراحت کند که ارسلان دوباره پیام داد :
_ test Pap smear dadi?
(تست پاپاسمیر دادی؟)
دلارای حتی نفهمید چی میگه!
_ چی؟!
اینبار فارسی نوشت :
_ تست پاپ اسمیر
دلارای خجالت کشید بگوید تابهحال اسم چنین تستی به گوشش نخورده است
گوگل را باز کرد و سرچ زد
صفحه که بالا آمد متن را با دقت خواند :
” در تست پاپ اسمیر سلولهایی از دهانه رحم جمع آوری می شود
پاپ اسمیر آزمایش غربالگری سرطان دهانه رحم است و معمولا همراه با معاینه لگن انجام می شود
در زنان بالای 30 سال این تست ممکن است همراه با تست ویروس پاپیلومای انسانی اختصار به آن ویروس HPV گفته می شود انجام شود
اچ پی وی یک عفونت ….”
ادامه اش را حتی نخواند …
ماتش برده بود
بهت زده موبایل را کنار تخت انداخت و بغضش منفجر شد
آلپارسلان خجالت کشیده بود آزمایش ایدز بخواهد؟! بدون شک نه
ارسلان و خجالت؟! هرگز
از دلارایی که اولین مرد زندگی اش خود ارسلان بود؟!
چه راحت تهمت هرزگی زده بود…
میان هق هق هایش لب زد :
_ چنان مجنونت کنم که برای یک ثانیه بودنم التماس کنی ارسلان . اشکال نداره هرچی میخوای بتازون ، آزمایش ایدز بگیر و مثل یک دختر کثیف باهام رفتار کن ، اون روز که چشمات از عشقم کور شد نوبت منه….
درد بدی در بدنش می پیچید
دردی که از شکم و کمرش به نقاط دیگر سرایت میکرد
فکرش اما مشغول فرداشب بود
(اگه قرار باشه فرداشبم مثل بار قبل….)
حواس خودش را پرت کرد
باخودش گفت خب باشد!
درد داشت اما لذتی هم که برده بود کم نبود
در آغوش تک پسر آن خاندان بودن چیز کمی نبود
باید کاری میکرد که برای هر لحظه حضور دلارای را بخواهد و او ناز کند!
اینطور اعتمادبه نفس و غرور له شده اش برمی گشت
ناز کند و دیگر نگران این نباشد که بخاطر اشک هایش و دستور الپ ارسلان نگهبان او را داخل قصرش راه ندهد!
الپ ارسلان را داغ کند و بدون اجازه دادن به اینکه از تنش سیراب شود رهایش کند.
آنقدر توی ذهنش نقشه چید و آلپ ارسلان را شست و پهن کرد که نزدیک صبح شد
کلافه از نور آفتابی که در چشمش بود روی تختش قلت خورد
حتی یک لحظه پلک روی هم نگذاشته بود
چشمهایش از بیخوابی و شب زنده داری که داشت پف کرده بود و نمیدانست چطور جواب اهل خانه را بدهد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خیلی عالیه ولی کوتاه یا پارت رو بلند تر بزار یا روزی دوتا بزار🙏🏻♥️