رمان دلارای پارت 240 - رمان دونی

 

آلپ‌ارسلان دیگر طاقت نداشت

دست دلارای را از روی تخت کشید و غرید

_ برای همه مریضاتون انقدر تایم میذارید؟

دلارای با خجالت لباسش را درست کرد و زن خونسرد لبخند زد

_ چطور مگه؟

آلپ‌ارسلان با پوزخند به دخترک اشاره زد سمت در برود

_ مثل اینکه جز ما مریض دیگه ای ندارید

_ اگر انقدر که نگران کار من هستید نگران همسرتونم بودید الان حالشون این نبود

دلارای ناخواسته خیره‌اش شد
او هم زن بود
زنی که در برابر آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان می‌ایستاد
کاش عزت نفس او را دلارای هم داشت…

کاش مادر او هم مثل مادر این زن بزرگش میکرد

کاش مادر ها یک بار به دخترهایشان می‌گفتند هیچ مردی ارزش تحقیر شدن‌شان را ندارد

که هیچ پسری از خودشان مهم تر نیست

که آن ها برای خوشبختی نیاز به شوهر ندارند!

_ همسر من مشکلی نداره
هر وقت موردی بود حتما اطلاع میدیم بی خبر نمونید

_ تغذیه و آرامش جنین تو دوران بارداری مهمه جناب! بچه‌اتونم اهمیتی براتون نداره؟

آلپ‌ارسلان با تمسخر خندید

_ قرار نیست دنیا بیاد که استرس و تغذیه دوران بارداریش واسش مشکل ساز بشه!

دلارای دستش را روی شکم برآمده اش گذاشت و در دل التماس کرد

(گوشاتو بگیر پسر قشنگم
توروخدا صدای باباتو نشنو
توروخدا یادت نگه ندار دوست نداره
بابا دوست داره ، منم دوست داره
دوتایی منتظریم بغل بگیریمت
مامان تا تو به دنیا بیای همه چی رو درست میکنه)

زن بهت زده از جا بلند شد و با اخم و جدیت پرسید

_ یعنی چی؟

آلپ‌ارسلان رو به او اشاره زد

_ برو بیرون

زن تکرار کرد

_ با شما هستم جناب
حالتون خوبه؟ شوخی میکنید دیگه؟

ارسلان با پوزخند به دلارای تشر زد

_ تو که هنوز اینجایی

زن جلو آمد

_ این بچه الان یک نوزاده!
خیلی از بچه ها تو این سنی که بچه شما هستن به دنیا میان می‌فهمید یعنی چی؟!

لبخند آلپ‌ارسلان محو شد

تهدیدآمیز به زن با روپوش سفید نگاه کرد

_ بیشتر از کوپنت داری حرف میزنی دُکی جون!

دلارای ملتمس بازویش را گرفت

می‌دانست برای ارسلان دردسر درست کردن کاری ندارد!

_ ارسلان توروخدا … بیا بریم

زن ابرو بالا انداخت

_ شما زن و شوهر عقلتون رو از دست دادید؟
بچه هفت ماهه رو سقط نمیکنن!
هیچ کجا ، با هیچ دلیلی!

آلپ‌ارسلان پوزخند زد

_ سقطش که کردیم خبرشو بهتون میدیم

قلب دلارای تیر کشید و صدایش لرزید

_ ارسلان … جون من بریم

ارسلان تیز نگاهش کرد

_ به تو نمیگم برو بیرون؟

_ تو هم بیا

زن توضیح داد

_ میخواید غیرقانونی سقطش کنید؟
بچه هفت ماهه رو؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 22

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
35 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Anis_a
Anis_a
1 سال قبل

من پارت میخامممممممممم

ملیکا
ملیکا
1 سال قبل

خواهشن زودزودپارت بزاریییییین

پارمیدا
پارمیدا
1 سال قبل

نامرد لااقل بخاطر شب یلدا پارت میذاشتی آخه

......
......
2 سال قبل

بنظرم قید رمان را بزنیم نویسنده از نظر من به درجه رفیع شهادت به دست طرفدارانش رسیده😑( امیدوارم رهایش نکرده باشه و رفته باشه رمان رو)

عالی
عالی
2 سال قبل

وااای چرا اینقدر کشش میدی!!!!تورو خدا لااقل هر روز پارت بزار بابا دیگه کم کم دارم به این نتیجه میرسم دنبالش نکنم

صغرا ۱۱
صغرا ۱۱
2 سال قبل

امیدوارانه فکر کنیم، احتمالا امروز پارت گذاشته میشه

مریم
مریم
2 سال قبل

5 تا پارته که ارسلان میخواد بچه رو سقط کنه😒 یعنی بنظرم یه 24 ساعت اونا واسه ما 2 ماه بگذره اصلا اینجوری میخونم دیگه مثه قبل احساساتی نمیشم. چرا پارت ها آنقدر کوتاهه؟ آقا یا خانم نویسند این رمان مثه سریالای ترکیه ای شده آنقدر کشش دادید

نگارم
نگارم
2 سال قبل

وای بابا بسته ارسلان یکمم. حس داشته باشه لطفا یکم زود ب زود پارت بزار ب این روند ادامه بدی ک. تا دوسال دیگه هم تمام نمیشه
نمیشه زودتر از این مطب کوفتی بیان بیرون

Yas
Yas
2 سال قبل

پیر شدم سر این رمان😒

بی نام
بی نام
2 سال قبل

دیگ داره شورش در میاد رمان داره تخمی تخیلی میشه چون ن دیگ جذابیتی داره ک بخای ب بقیه معرفیش کنی ک بخوننش ن پارت گذاری هاش درسته ب دوخط میگین پارت
دیگ انقد تاکید رو بی حس بودن ارسلان مسخرس

Gn🧸
Gn🧸
2 سال قبل
پاسخ به  بی نام

رمان باید همین طوری باشه یکم سواد نویسندگی داشتی و بعد نظر میدادی هم خوب میشد

Fat_me_h__
Fat_me_h__
2 سال قبل
پاسخ به  Gn🧸

عزیزم منی که خودم نویسنده ام به نظرم رمانش مضخرفه

دختری که من باشم
دختری که من باشم
2 سال قبل

دوست عزیز نویسنده من جدا نمیفهمم این همه کش دادن داستان و پارت کوتاه دادن واسه چیه
داستان واقعا قشنگه اخه. من رمانایی که پارت به پارت بیادو نمیخونم کلا فقط پی دی اف دانلود میکردم ولی از دلارای واقعا خوشم اومده که دارم ادامه میدم خدایی تو هر پارت یه چند خط اضافه تر بنویس یا زود به زود پارت بزار که ادم داستان فراموشش نشه 🙄 

Gn 🌱
Gn 🌱
2 سال قبل

نویسنده واقعا میترکونه قلمش خیلی قویه دوست دارم بیشتر بدونم نویسنده چقدر دیگه می خواد قدرتشو به رخ بکشه ◇

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل
پاسخ به  Gn 🌱

ما به قوی بودنش کاری نداریم پارت ها خیلی کوتاهن حالا نویسنده میخواد قدرتش ر با رخ بکشه یا نا اصلا مهم نیس واسمون خیلی داره طولش میده

....
....
2 سال قبل

فقط تمومش کن اصلا مهم نیست آخرش خوب تموم شه یا بد 😶 

...
...
2 سال قبل

پارت جدید کو

'F'
'F'
2 سال قبل

الان متوجه نمیشم،به این میگن پارت؟دو خط نوشتی که

هستی:)
هستی:)
2 سال قبل

😒

Reyhaneh
Reyhaneh
2 سال قبل

میشه این همه ارسلان رو وایکینگ نشون ندی؟ 😐
دیگه داره شورش در میاد 😐آخه بچه هفت ماهه سقط کردن ………..😐آمممممممممممم نمیدونم چی بگم فقط بگم خیلی از خیلی، خیلی کم تر از پارتی های قبل بود 😐

سون
سون
2 سال قبل

شخصا این پارت هیچی نبود اصن…
خیلی کم بود یه ذره داستان رو جلو نبرد…حداقل از مطب میومدن بیرون

مریم
مریم
2 سال قبل
پاسخ به  سون

😂

آرتمیس
آرتمیس
2 سال قبل

چرته واقعا

بیا منو محو کن خدا
بیا منو محو کن خدا
2 سال قبل

سه پارت یعنی حدودا سه هفتس تو یه مطب مونده😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

....
....
2 سال قبل

حالا یه دوسه هفته ی دیگه هم احتمالامی رن تو ماشین دعوا می کنن  😐 

دسته‌ها
35
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x