رمان دلارای پارت 246 - رمان دونی

 

 

سیگار بعدی را آتش زد و به محض تمام شدنش نخ بعدی

 

آرام نداشت

هیچ وقت در زندگی‌اش سر چنین دوراهی قرار نگرفته بود

 

در آرام باز شد

 

دلارای دستش را مقابل بینی اش گرفت و خواست برگردد که صدای آلپ‌ارسلان بلند شد

 

_ کجا؟

 

این پا و آن پا کرد

 

_ بوی سیگار بچه رو اذیت میکنه

 

ارسلان دندان روی هم فشرد

 

_ پنجره رو باز کن

 

_ سرد میشه

 

_ برو زیر پتو!

 

دلارای کاری که گفت را انجام داد و به جای پتو خودش را در آغوش ارسلان جا داد

 

سرش روی قفسه سینه اش گذاشته شد و شکمش درست به بازوی او چسبید

 

آرام زمزمه کرد

 

_ تا چندساعت پیش که میگفتی با این شکم کنارت نخوابم…

 

آلپ‌ارسلان حتی به خودش هم نتوانست اعتراف کند که از مرگ دخترک ترسیده

 

_ بری اونور که نصفه شب فرار کنی؟

 

_ مگه درو قفل….

 

_ هیش ، ساکت

 

دلارای آرام گرفت

با سر انگشتانش سینه اش را نوازش کرد و لب زد

 

_ دلمون واست تنگ شده بود..

 

ارسلان حرفی نزد

اما ناخواسته سیگار را در زیرسیگاری فشرد و خاموش کرد

 

دلارای آرام سرش را بلند کرد و بوسه کوچکی روی ته ریشش نشاند

 

چنددقیقه نگذشت که صدای نفس هایش منظم شد

 

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

 

خسته بود

در هواپیما نتوانست چشم روی هم بگذارد و شب قبلش هم مشغول رسیدگی به کارهای کلاب بود

 

دو شب بی خوابی و حال صدای آزاردهنده‌ی هق هق کردنی دخترانه!

 

پلک هایش را روی هم فشرد و خواست بی تفاوت باشد اما نتوانست

 

صدا برای او که به سکوت عادت داشت مثل شکنجه می‌ماند

 

 

لعنتی به شب تمام نشدنی فرستاد و چشمان سرخ شده اش را باز کرد

 

خبری از دلارای نبود

مگر در آغوشش نخوابید؟

 

موبایل را برداشت

 

ساعت چهار و بیست دقیقه صبح بود

 

عصبی از روی تخت بلند شد

 

صدای گریه از اتاق بچه می‌آمد

 

کلافه دست به کمر سمت اتاق قدم برداشت

 

هرچه نزدیک تر میشد صدا افزایش پیدا میکرد

 

در را با پا باز کرد و وسایل نفرت انگیز جلوی چشمانش پیدا شدند

 

سعی کرد توجه نکند

 

تنها خیره دلارای شد که با صورت خیس از اشک سرش را به تخت بچگانه تکیه داده و هق میزد

 

_ چه مرگته نصفه شبی؟

 

دلارای از‌ جا پرید

 

خواست بپرسد مگر تو خواب نبودی؟

بیدارت کردم؟

بگوید که چیزی نشده

که بخواب و مثل همیشه به من بی توجه باشه

 

در عوض موبایل را بالا گرفت و نالید

 

_ اینو ببین …

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکاران ابدی جلد اول به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه رمان :   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Lia
Lia
1 سال قبل

نویسنده رمان کی هستن ؟

/؟حا
/؟حا
1 سال قبل

حس میکنم ارسلان به دلارای خیانت کرده و یه چیزی به دست دلی رسیده 🗿

رویا
رویا
1 سال قبل

شایدم فیلمی در مورد چگونگی سقط جنین باشه ولی دقت کردین این شب لعنتی داره صبح میشه اگه خدا بخواد 3یا4 پارت دیگه تموم میشه شبا و الا رمان که …

Arefeh
Arefeh
1 سال قبل

میگم این نویسنده اش فایل کامل رمان نمیفروشه ازش بخریم؟؟؟

سون
سون
پاسخ به  Arefeh
1 سال قبل

فک کنم هنوز رمان نوشته نشده وگرنه نویسنده مرض نداره ک رمان کامل و داشته باشه مارو دق بده…

Arefeh
Arefeh
پاسخ به  سون
1 سال قبل

چقدر بیشعوره بخدا خوب یه بار بشین بنویس همه مون راحت کن دیگه اه

خری که نشسته این رمانو میخونهه
خری که نشسته این رمانو میخونهه
1 سال قبل

این پارت ترفی گرفته از ف-ا-ک-ی-ن-گ پارت به یه پارت ک-ی-ر-ی تبدیل شده و تمامممممممممممم

Fat_k.m
Fat_k.m
1 سال قبل

واقعا متاسفم برای نویسنده‌ای که روشنفکری رو تو رابطه آزاد داشتن با ی پسر خلاصه میکنه و دین‌داری و معتقد بودن رو نشونه بسته بودن افکار میدونه
چ بسا انقدر انسان بی دین وجود داره ک ذره‌ای ارزش برای بقیه قائل نیست و چ انسان های معتقدی وجود دارن با فکر و اندیشه روشن و باز
گرچه منظورم از اندیشه روشن هرزگی نیست ک هرزگی فقط ارزش دختر رو پایین میاره

jemm
jemm
پاسخ به  Fat_k.m
1 سال قبل

حرفتون بی نهایت درسته ولی عقیده ی شخصیه از نظر هر کس چیزی درسته ولی به نظرم روشنفکر حقیقی کسیه که به تمامی عقاید احترام بگذاره

باران
باران
پاسخ به  Fat_k.m
1 سال قبل

فکر میکنم شما رمان رو کامل نخوندین
دین و اعتقاد خانواده ی دلارای خیلی با دین و اعتقادی که شما ازش حرف میزنید فرق داره

و نکته آموزنده رمان رابطه آزاد داشتن با یه پسر (یا بقول شما هرزگی) نیست.
اگه درست گفته باشم دو پارت قبل نویسنده نوشته مامان دلارای دلارای رو بخاطر اینکه خجالت میکشیده بگه پریوده و با همون حال نماز خونده کتک زده! شما رو نمیدونم اما به نظرم همچین رفتارهایی نشاندهنده دین و روشنفکری و معتقد بودن نیست.
مثال های دیگه ای از رفتار های خانواده دلارای زده شده و متاسفانه همچین خانواده هایی توی واقعیت هم وجود داره و این رمان داره عواقب رفتارهای همچین خانواده هایی رو نشون میده و بنظرم اگه جدا از اینکه رمان مسائل منفی داره، به نکته ها رو نشونه های مهم رمان، که به صورت واضع بیان شدن بپردازید متوجه این میشید که این رمان خیلیییی آموزنده و مفید است.(البته با سانسور بعضی از قسمتها که موجب میشن مثلا شخصی مثل شما متوجه نکته اصلی داستان نشه و برداشت بدی نسبت به رمان داشته باشه )

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط باران
Yas
Yas
پاسخ به  باران
1 سال قبل

حرف شما کاملا درسته
ولی آخه اینجوری برداشت میشه که آدمای مذهبی اینجورین اینقدر خشکن و ….‌

باران
باران
پاسخ به  Yas
1 سال قبل

متوجه ام عزیزم
تو جامعه جا افتاده که این رفتارها تنها مختص خانواده های مذهبی هستن که کاملا این موضوع اشتباهه
من خودم خانواده ای میشناسم که عادین نه مذهبیه تمام ونه غیر مذهبی
اما دختر خانواده بخاطر فشارهای روش و یه سری از رفتارهای خانواده سمت همچین کارایی رفتن
و ربطی به مذهب و دین نداره و درکل هدف نشون دادن این موضوعه که حقوق زن داره با برخی از افکارات پایمال میشه و موجب بروز چنین مسائلی میشه

Yas
Yas
پاسخ به  Fat_k.m
1 سال قبل

واقعااااا آفرینننن باید جمله تو با طلا نوشت واقعا حرفت حق و بجا و درست بود آفریننننن

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  Fat_k.m
1 سال قبل

دقیقا منم قبلا درموردش گفتم درسته که یه سریا اصلا دین دار واقعی نیستند و فقط قیافه هاشون شبیهشونه یا فقط اسم اسلام هی رو زبونشونه اما تو این رمان چیزی که اذیت کنندست اینه که هر خانواده مذهبی ای که درموردشون گفته رو به شکل کاملا ناعادلانه توصیفشون کرده
و حتی اون زمانی که برادر دلارای چاقو رو گرفته بود رو گردن دلارای تو جشن نویسنده نوشته بود که هیچکس حتی جلو نیومد یا چیزی نگفت خوب این نه تنها مذهبی ها بلکه جماعت ایرانی رو ضد زن و قاتلشون نشون میده و حس فلاکت و بدبختی رو به دختر ها منتقل میکنه

Ttt
Ttt
1 سال قبل

به نظرم دلارای پیام های ارسلان با اون دوستش رو خونده فهمیده چه بلایی میخوان سره بچه بیارن

My nazi
My nazi
پاسخ به  Ttt
1 سال قبل

نه
فکر کنم پدرش مرد
چون یادتونه هومن میگفت پدرش بیمارستانه و دکترا جوابش کردن؟

Ttt
Ttt
1 سال قبل

به نظرم دلارای گوشی ارسلان رو برداشته فهمیده میخواد بچه رو بندازه ، پیامای ارسلان رو با دوستش خونده 

بهار
بهار
پاسخ به  Ttt
1 سال قبل

اینم‌حدس‌خوبی👀

Kosar
Kosar
1 سال قبل

من عاشق این رمانم
خواهش میکنم که جاهای حساس تموم نکن

silent killer
silent killer
1 سال قبل

چرا جای حساس تموم میکنی مثل سریالا اه☹️

سون
سون
پاسخ به  silent killer
1 سال قبل

از این کارا بلد نبود این نویسنده…😅

بهار
بهار
1 سال قبل

فک‌کنم‌ی‌‌اتفاقی‌براخانواده‌دلارای‌افتاده.😐😶

Yas
Yas
1 سال قبل

واقعا دیگه اعصاب خوندن این رمانو ندارم ولیییییی نمیدونم چرااا مثل دیوونه ها میشینم دوباره میخونم🙄🙄🙄🙄🙄

Rasha
Rasha
پاسخ به  Yas
1 سال قبل

حق زیاد میگی

.......
.......
1 سال قبل

نویسنده ببین چیکار کردی که وقتی اسم دلارای رو مینویسم تو بقیه سرچ های مرتبط نوشته دلارای پارت آخر😂

صاحره بد ذات تو جیران
صاحره بد ذات تو جیران
1 سال قبل

چیو ببینه پدصگگگگگ چرا بدموقع تموم میکنیییی الهی ارسلان بچه هم دلم براش میسوزه هم فحشش میدم عرر🗿💔

Yas
Yas
پاسخ به  صاحره بد ذات تو جیران
1 سال قبل

🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 خیلیییی خوب گفتییی😂😂😂😂😂

بهار
بهار
پاسخ به  صاحره بد ذات تو جیران
1 سال قبل

یعنی‌من‌کشته‌مرده‌اسمتم‌فقط😅😂

دسته‌ها
29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x