ارسلان بی اعصاب غرید
_ امشب بیشتر از کوپنت رو مخمی
یک بار دیگه صدا زرزرت در بیاد میندازمت رو تراس تا صبح یخ بزنی
دلارای بلند تر هق زد
مثل دیوانه های بستری در تیمارستان
موهای خودش را چنگ زده بود و تنها جیغ میکشید
ارسلان برای لحظه ای خیال کرد عقلش را از دست داده
_ من … من اونطوریش نمیکنم!
من نمیذارم … تو نباید … حق نداری شنیدی؟
بلندتر جیغ زد
_ نمیذارم … نمیذارم
دلارای نالید
_ ببین … پر خونه … تیکه تیکه شده … ارسلان
آلپارسلان عصبی موبایل را میان مشتش فشرد و بدون اینکه به صفحه اش نگاه کند بازوی دخترک را با خشم کشید
_ هرچی به سازت رقصیدم بسه
زنیکه ریده به زندگیم دو قورت و نیمشم باقیه
تقصیر منه دهنتو سرویس نکردم
یک خواب آروم نداریم از دست خودش میخواد تولهشم بیاره
در تراس را باز کرد و بی توجه به باد سردی که میوزید دخترک را بیرون انداخت
با همان تیشرت و شلوار نخی و نازک
_ حالا اونقدر عر بزن که جونت در بیاد
مخ منو ساییدی
در را بهم کوبید و قفل کرد
نفس کلافه ای کشید و روی تخت نشست
بی حوصله دوباره سیگار آتش زد و زیرلب غرید
_ سرم داره میترکه
ریدم تو روزی که دست من به تو خورد دلی
گوه زدی به زندگیم
سه شبه نخوابیدم
سیگار آرامش نمیکرد
با بی اعصابی ایستاد و سمت اشپزخانه رفت
بطری شراب را چنگ زد و همانطور که جرعه ای مینوشید خودش را روی تخت پرتاب کرد
صدای رعد و برق از فضای بیرون بلند شد
چند جرعه دیگر نوشید و زیرلب غر زد
_ به ت**مم که سرده
بمون همون جا شاید درست شی
دوباره نوشید
سرد درد امانش را بریده بود
بی خوابی اعصابش را بهم ریخته و دوست داشت خشمش را سر کسی خالی کند
بی حوصله موبایلی که دلارای در دست داشت را روشن کرد و کنجکاو خیره صفحه شد
با دیدن عکس جنین تکه تکه شده در لگن خون آلود شراب در گلویش پرید و به سرفه افتاد
حالت تهوع گرفت و سرش تیر کشید
بهت زده به عبارت ” نحوه سقط غیرقانونی جنین در ماه های آخر” که سرچ شده بود نگاه کرد و عکس ها را از نظر گذراند
جنین های کوچک و بزرگی که مثل جسمی بی ارزش در لگن افتاده بودند
بعضی هایشان هنوز دست و پایشان قابل تشخیص نبود و بعضی دیگر کامل نوزاد نارس بودند
بطری را روی پاتختی گذاشت و عصبی موبایل را خاموش کرد
رعد و برق دیگری زد
گردنش را مالید و بلند شد
کلید تراس را چرخاند و در را باز کرد
دخترک گوشه تراس زیر باران در خود جمع شده و از سرما و ترس میلرزید
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 10
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سگ برینه بهت حاج ملک شاهان با این عنی که تولید کردی سنگم بود آب شده بود این انگار هیچی تو وجودش آدم با دشمنشم اینجور نمیکنه
از 24 مهر تا الان تو ی روزیم 😐
کص ننت ارسلان صگ
چه با حس😂
والا خب 😂
🥲 👉نگاه معنا دار
فهمدینش عزیزان ایا؟🥰❤
انقدر غر نزنین که چرا بیشتر پارت نمیذاری, نویسنده اصلی توی تلگرام رمانشو میزاره که کانال اصلیش خیلی از اینجا پارتاش عقب تره, بعد یه کانال داره به اسم وی ای پی که پارتاش همینیه که الان ادمین توی سایت میذاره, اگه بخواین وی ای پی بخونین باید پول بدین که ادمین داره برا ما ما رایگان میذارش, پس غر نزنین بهش خدایی دستشم درد نکنه, مشکل اصلی نویسنده اصلیه که حتی توی کانال اصایش سه چهار روز یبار یدونه پارت میذاره😂اونم پارتاش نصف ایناس
من دو ساله دارم این رمانو میخونم دیگه عادت کردم به این وضع😂
بعدشم یکی گفت یجا دیدم نوشته بوده پارت ۵۰۰ و خورده ای, اره درسته, بخاطر اینکه که پارتای اونجا یک سوم اینجاس
ادمین اینجا لطف کرده هر دو سه پارت و که میاد و یجا یه پارت میکنه برامون میذاره
وگرنه از هیچ جا عقب نیست
درسته ک رمان از سر جاش تکون هم نخورد ولی بازم من انتظار پارت نداشتم🤷🏻♀️
خلاصه یه کوچولو فقط یه کوچولو ممنون
ای وای بی شرف نامرد گوز مغز ارسلان دستم بهت برسه از همون تخمهات اویزونت می کنم 😡
😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂
ارسلان آدمه؟؟؟؟
از نویسندع بیشرف تر منم که نشستم برا دلارای ب تمام معنا عر زدممممم!
کصافت یع حرکتی بزن دیه بچه چی میشه ارسلان چی؟؟؟؟)
چرا با اینکه میبینم چه رمان چرتی داری و چه نویسنده چرت تری هستی نشستم پای رمانت؟! 😪
بخدا یادم نمیونه چی به چیه!
حتما باید برم قبلیو بخونم تا اینو بتونم درک کنم 🥴
عجب رمانی..واقعا دست مریزاد داری 😫
واقعا داری عقدهاتو سرما خالی میکنی اخه چیه این دو خط دوخط میری جلو حالا یه
ماهه ما هنوز تو یه روزیم
چقد فکر کردی این دو خطو نوشتی
ایشششش فک کردم تولش قرارع دنیا بیاد 😐تازع ذوق کردم کتک خوردن شو ببینم
جان عزیزت تموم کن این کوفتیو از بس همه چی گلو بلبله تو هی با این پارتای ک میزاری بیشتر میزنی اعصاب نداشترو خط خطیش میکنی.
د جون بکن خفمون کردی اخه🥵😤😡
نکنه نویسنده داره زندگی تخمی خودشو مینویسه 😐 !؟
بس کن عقده ای
مرگ ی ساعته بگیری
روح و روانم داره به کل از هم میپاشه با این رمان
عاقا سگ نرم مادشو ول نمیکنه بره تو رعد و برق و بارون اگه قبلش کنارش بوده باشه
دقیقا نویسنده وقتی داشته این شخصیت رو طراحی میکرده چه حیوونی مد نظرش بوده بگه ما هم فیض ببریم😂😑😑😑😑😑😑
اژدها کرومودو😐
میخواستم بگم اسب مد نظرش بود … دیدم اسب حیوان نجیبی است
نمیدونم والا انقدر که ادعای آدم حسابی بودن میکنه این ارسلان پس چرا اینقدر گو*هِ!
😂😂😂😂😂دقیقاااااا حقققق🥲🥲🥲🥲🥲
نویسنده واقعا موندم چ علاقه ای داری به ریدن به اعصاب و روان ما؟ خو تموم کن مسخره بازیو دوساله مارو عنتر منتر کردی واسه اون توله سگ ک دنیا بیاد بابا اون تا الان باید کلاس اولشم تموم کرده بود ک 🤦♀️🤦♀️
آدم سالم وقتی همچین پارتی میزاره دو پارتی بعدی روهم میزاره که بفهمیم ادامشو 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐
😂 😂 😂
ازون حرفا بودا خو سالم نی دیه خاهرم
آخه نویسنده خیلی جلوتره نمیدونم چرا ادمین نمیزاره
شما کانالی داری که از اینجا جلوتره؟؟ خب عزیزم بده تا منم بزارم
منم هم تو ایتا هم تو تل دیدم ک رمان دلارای و ارسلان داره ولی اون کلا قضیه اش جداس و یکیشو ک دیدم پارت ۵۴۷ بود و من با خودم گفتم اگه میخواست به جایی برسه تو همین پونصد تا میرسید در نتیجه از اول نخوندم
باورکنید خل شدم رفتتتت این دیگه چه پارتی بود آخههههه 🥺🥺🥺🥺🥺🥺
😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😶 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐
یاسی جان نخون تو اینو عزیزم🤦♀️🤦♀️🚶♀️