دو ساعت گذشته بود
بچه هر چند دقیقه یاد مادرش میکرد و جیغ میکشید اما بعد از گذشت مدتی خسته میشد و با بدخلقی خیره او میماند
مشغول بستن ساعتش بود که صدای زنگ موبایلش بلند شد
هاوژین دوباره زیر گریه زد و طوطی وار تکرار کرد
_ ماما … ماما
آلپارسلان محلش نداد
جمیله که برمیگشت حساب اعصاب خوردی این بچه رو هم باید میداد!
انتظار شنیدن صدای هاتف را داشت اما مرد هاتف نبود!
_ آلپارسلان خان … مرحباً
هاتف خان يريد أن يعرف ما إذا كانت رحلتك مريحة؟
(آلپارسلان خان … خوش اومدید
هاتف خان میخوان بدونن سفر راحتی داشتید؟ )
سمت بطری های ودکا رفت و با خونسری خیرهشان شد
دو دل بود کدام را انتخاب کند که مرد پشت خط با احترام دوباره پرسید
اینبار محتاط تر
_ سيد هل صوتي يتصدع؟
( آقا صدای من رو دارید؟)
ارسلان شک نداشت از جدیدهاست و او را نمیشناسد وگرنه تماس نمیگرفت
هم زمان که گیلاس شراب را سمت دهانش میبرد جواب داد
_ قل لهاتف خان ، إذا كانت لديه أية أسئلة فعليه أن يسأل نفسه وليس مرؤوسيه
(به هاتف خان بگو اگر سوالی داره خودش باید بپرسه نه زیردستش)
موبایل را روی میز انداخت و منتظر شد
سه ثانیه
ده ثانیه
بیست ثانیه
و بعد اسم هاتف دوباره روی صفحه افتاد
اینبار که تماس را وصل کرد صدای قهقهه خودش می آمد
شراب را بالا رفت و پوزخند زد
_ جدید بود مگه نه؟
هاتف دوباره خندید
با اینکه از سمت پدر خوزستانی محسوب میشد اما بزرگ شدن در امارات باعث شده بود لهجه داشته باشد
_ معلومه که جدید بود پسر!
قبلیا دیدنت
با این اعتماد به نفس تماس نمیگرن!
آلپارسلان گوشه تخت نشست
هاوژین با لب های برگشته و چشمان پر اشک غلت زد و روی شکم خوابید
حالا میتوانست خودش را روی تخت بکشد و جلو بیاید
صدای هاتف دیگر شوخ نبود
_ کی رسیدی؟
آلپارسلان خونسرد جوابش را داد
_ یعنی آدمات بهت خبر ندادن؟
هاتف دوباره خندید
_ مگه میشه من از احوال شریک آینده خبر نداشته باشم؟
هاوژین دو دندان تازه نیش زده اش را سر زانوی آلپارسلان گذاشت و با تمام توان فشرد
ارسلان به سرعت گردنش را گرفت و با شدت عقبش کشید
زیرلب غرید
_ گاز میگیری؟ بزنم تو دهنت؟
هاوژین با چشمان خیس نالید
_ ماما
چشم غره ای به او رفت و جواب هاتف را داد
_ هنوز شراکتی نیست
_ نیست ولی قراره بزودی باشه مگه نه؟
بدتم نیومده آلپارسلان ملکشاهان
اگر قرار به شراکت نبود دبی نبودی!
_ کارا اینجا بهم ریخته بود
فرض کن اومدم سرکشی
هاتف خندید
_ وقتی بالای سر کار نیستی بهم میریزه ارسلان جان!
یا باید ایران رو ول کنی و برگردی که میدونم نمیکنی
یا باید بزنی تو کار شراکت
آلپارسلان مکث کرد
امیدوار بود هاتف از مسائل ایران خبری نداشته باشد اما…
_ چرا فکر کردی نمیتونم برگردم؟
هاتف با تفریح جواب داد
_ خستم ارسلان
مثل خودت تازه رسیدم
شاید بخوای مثلا برای فرداشب دعوتم کنی مگه نه؟
هم حرف میزنیم ، هم میسنجیم ببینیم به توافق میرسیم یا نه
آلپارسلان سر تکان داد
پیشنهاد شراکتش در آن وضعیت خوب بود
از هاتف نفرت داشت اما اینبار حق با رقیب بود
در مدتی که بالای سر آدم هایش نبود نام کلاب افت کرد و در عوض پیشرفت رستوران ها و مراکزتفریحی هاتف چشمگیر بود
شراکت میتوانست قدمی تازه در دنیای گردشگری دبی باشد
تقه ای به در زده شد
بی توجه خونسرد جواب هاتف داد
_ فرداشب منتظرتم
گفت و تماس را قطع کرد
جمیله موهایش را شرابی کرده بود
مژه هایش چنان بلند و پر بود که آلپارسلان شک نداشت با دو بار پلک زدن پرواز میکند
لبخند بزرگ اما نگرانی روی لبش بود و به محض ورود شروع کرد
از خوشحالی دروغینش برای رسیدن و دیدن آلپارسلان تا ماجراهای شاخ و برگ داده شدهی کلاب
بی اهمیت به جملاتش پرسید
_ با اجازهی کی تعطیل کردی؟
هاوژین کنجکاو نگاهشان میکرد و هم زمان انگشت اشاره اش را میمکید
جمیله مضطرب خندید
_ شنیدم شما میاید گفتم همه چیز آماده باشه آقا
آلپارسلان خونسرد جلو رفت
_ همه چیز یعنی ناخن و مژه های تو
نگاهی به ناخن های قرمز بلند و تیزش انداخت و پوزخند زد
_ قشنگه!
قبل ازینکه لبخند پر عشوهی جمیله بزرگ شود صورتش جدی شد
صدای پر خشونتش هاوژین را به گریه انداخت
_ از امشب میتونی تو بستکیا تن فروشی کنی
اینطوری شبم جا برای موندن داری
تهدیدآمیز یک قدم نزدیک شد و ادامه داد
_ شایدم بتونی بری پیش هاتف
بالاخره با گندی که اینجا زدی بیشترین سود رو بهش رسوندی
دو سال پیش که میرفتم اینجا حرف اول رو تو کل این شهر میزد
حالا چی؟
جمیله با استرس توضیح داد
_ آقا صبر کنید … حرفای منم بشنوید
من و ابوذر مثل عقاب بالای سر اینجا بودیم ولی مگه دردسر دخترا تموم میشد؟
رسیدگی به اونا باعث شد هاتف خان….
آلپارسلان غرید
_ صداتو ببر جمیله
گفت و سمت هاوژین برگشت
جمیله به التماس افتاد
بی حوصله از شنیدن صدایش گفت
_ فرداشب مهمون دارم
هاتف میاد
جمیله بهت زده سکوت کرد
_ هاتف خان؟!
آلپارسلان اهمیتی به صدای متعجبش نداد
_ اعلام کن فرداشب تعطیله
علیرضا که برگشت باهاش هماهنگ کن میگه چیکار کنی
این آخرین فرصته جمیله
اگر گند زدی گم میشی تا صبح نبینمت
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
باور نکردنیه
ارسلان و دخترش به خوبی از پس هم برمیان 😂
دقیقا،!!
حق
من واقعا درکت میکنم خیلی قبولت دارم
شاید چون اسمتو دوست دارم و ی حقیقت درمورد بچم گفتی🥲🫀🤌🏽
ه
خیلی تاثیرگذار بود
بروبچ بیاید پارت بعدیو بنویسیم ،پوز نویسنده رو ب خاک بمالونیم😏
والا چی فکر کردی مارو تو خماری بزاری ما ساکت میشینیم😆
اره بخدا تا اینجاشم قبلا پیش بینی کردیم
اسم نویسنده رمان رو کسی میدونه یا این نویسنده رمانای دیگه ای ام نوشته که دانلود کنیم بخونیم تا پارتای جدید بیاد لااقل (ᗒᗩᗕ)
حنا ولی الان میگن یه پسر مینویسه دیگه اونو نمیدونم
نه پسر نیست
پسره فقط رمانا رو به صورت غیر قانونی تو چنلش میزاره نه اینکه بخواد نویسنده باشه
یه جا زده بود حنا رمانهای دیگرش پادینا و ماتیک هست
آره خب
واقعأکه نویسنده فحشت نمیدم ولی بدون روح وروانمون روبه چوخ دادی.بخدااینقدتوفکر این دوتاتوله هستم شب بافکرش میخوابم صبح باخوابش ازخواب میپرم توخوابم ادامشومیبینم قشنگ
حالا …الان میگید بدتر چشم میخوره یه دفعه دیدین دوماه دیگه گذاشت پارت بعدی رو…با اینکه کم دیر میزاره ولی خب حتما متحول شده یه کم زودتر گذاشت
😂😂
معنی فشار اینه که از یه طرف آزمون سراسری با برنامه امتحانیش ریدههه بعد تو تا میای درس بخونی یاد دلارای میوفتی درسا میپره
دقیقا فشار اینه نویسنده هم نه رمان رو تموم میکنه نه درست پارت میده بابا نامسلمون تو که سالی یه بار پارت میدی لاقل زود تر تمومش کن
و منی که امتحان نهایی هم دارم و دارم زیر بار این همه فشار پنچر میشم😂
ای بابا
ینی باید فش بوخورع تا پارت بدع😒
ناموسا موهام سفید شد سر این رمان ولی باحاله
یه لحظه فکر کنید ارسلان مست کنه دلی هم بچه رو بگیره فرار کنه یا جمیله از ترسش نگه بچه یکی از دختراس یه جوری سر قضیه رو هم بیاره
نههههههه نمیخوام همچین فکریو کنم اصلاا
بابا چقدر میخواد کش بیاد دیگه تمومش کنه مردیم
وایییییی یعنی چیییییی از ناخن قرمز و مژه بلنده جمیله نوشته اما اصل کاری رو که همه منتظریم ببینیم چی میشه نه نویسنده نامحترم به معنای واقعی کلمه دهنمون رو صاف کردی واقعا دیگه حرفی ندارم ….
ایشالله جمیله بشی نویسنده این پارت که همش از مکالمه بقیه بود اینهمه صبر کردیم اینو ببینیم تورو جون هاوژین پارت جدید بزاااار
آقا جان مادرتون انقدر به حاشیه نکشین
داستان اصلی الان باید روی هاوژین و دلارای و ارسلان باشه
جمیله و دلیله و هاتف و اصغر و صغری…. دیگه کین؟!
تند تند پارت بدین تموم شده بره دیگه
بابا تمومش کن دیگه شورشو درآوردی وقتی خود مخاطب هم اینو میخاد تو این وسط چرا خودتو اسکل میکنی نویسنده گلم💣💣
بچه ها خودتونو اماده کنید نویسنده اینسری زودتر پارت داده پارت بعدی معلوم نی کی بیاد😂😂😂سال بعد نشه صلوات.🤦😜
اللهم صل الله پارت جدید و آل پارت جدید
یه جا زده بود این رمان ۱۰۷۱پارته🤔
نگوووووووووووووووووووووووو /:
عهههه خدا نکنه مگه ما گناه کبیره کردیم که این رمان اینهمه طولانی شه😂😂😂
فک کنم درسته
چون تو تلگرام مثلا طرف ۵ تا پارت میده بعد ادمین همه رو یکجا میکنه میزاره اینجا
تو تلگرام هم نمیدونم ولی فکر کنم پارت ۹۰۰ و خورده ای باشه
میشه آیدی همون کامل تل رو بدی اینجا دیگ نمیشه موند
من خودم تلگرام ندارم عزیزم.حذف کردم هر از چند گاهی با گوشی پدرم چک میکنم میبینم.ولی هیچ فرقی نداره چون ادمین رمان دونی مثلا یه پارت طولانی میزاره مدیر کانال تلگرام اون پارتو چند تیکه میکنه میزاره ولی هر دو یکین
اگه میخوای تو کانال نویسنده اصلی بری اون بحثش جداست باید پول بدی و ادد شی تو کانالش. لینکشم نمیدونم کجا قرار میدن
هر چی تو تلگرامه اینجا هم هس گلی
آره الان توی تل 1077 پارته طرف از وی ای پی یواشکی میزاره خود این سایتها از اون جا میزارن فکر کنید با این وضع پارت گذاری پول وی ای پی هم می خواد ۳۵ تومن
وای خدا نه 🤦🏼♀️🤦🏼♀️🤦🏼♀️🤦🏼♀️ اینجور پیش بره تا زمان دانشگاه رفتن منم تموم نمیشه
این پارت که همش مکالمه هاتف و جمیله ارسلان بود آخه این چیه طور خدا مارو دیونه نکنید ۲ ساعت گزشته یعنی دلارا نیومد هاوژین رو ببره نویسند مثل این که نمیخاد این دوتارو به هم برسونه لعنت بهش باد
واقعا لنت بهش
نویسنده الهی سقط شی
الهی 5قلو حامله بشی جر بخووووورییی از شکمممممممممممممممم
ایشاللللللللللللللللللله
جررررررر نمیری اتی 😂😂😂
والا
مارو علاف خودش کرده اشح
روزی که ما بمیریم این دوتا به هم میرسن
نه من تا 80سالگی هستم فک نکنم دیگ طولش بده خخخ
آتی ادا رمانشو پارت گزاری نمیکنه
میده
بخدااا میکنم ولی وقت ندارم😐😂😂
هه والا