رمان دلارای پارت 282 - رمان دونی

 

 

 

 

 

دو ساعت گذشته بود

 

بچه هر چند دقیقه یاد مادرش میکرد و جیغ می‌کشید اما بعد از گذشت مدتی خسته می‌شد و با بدخلقی خیره او می‌ماند

 

مشغول بستن ساعتش بود که صدای زنگ موبایلش بلند شد

 

هاوژین دوباره زیر گریه زد و طوطی وار تکرار کرد

 

_ ماما … ماما

 

آلپ‌ارسلان محلش نداد

جمیله که برمیگشت حساب اعصاب خوردی این بچه رو هم باید می‌داد!

 

انتظار شنیدن صدای هاتف را داشت اما مرد هاتف نبود!

 

_ آلپ‌ارسلان خان … مرحباً

هاتف خان يريد أن يعرف ما إذا كانت رحلتك مريحة؟

 

(آلپ‌ارسلان خان … خوش اومدید

هاتف خان میخوان بدونن سفر راحتی داشتید؟ )

 

سمت بطری های ودکا رفت و با خونسری خیره‌شان شد

 

دو دل بود کدام را انتخاب کند که مرد پشت خط با احترام دوباره پرسید

 

اینبار محتاط تر

 

_ سيد هل صوتي يتصدع؟

( آقا صدای من رو دارید؟)

 

ارسلان شک نداشت از جدیدهاست و او را نمی‌شناسد وگرنه تماس نمی‌گرفت

 

 

 

هم زمان که گیلاس شراب را سمت دهانش می‌برد جواب داد

 

_ قل لهاتف خان ، إذا كانت لديه أية أسئلة فعليه أن يسأل نفسه وليس مرؤوسيه

(به هاتف خان بگو اگر سوالی داره خودش باید بپرسه نه زیردستش)

 

موبایل را روی میز انداخت و منتظر شد

 

سه ثانیه

ده ثانیه

بیست ثانیه

 

و بعد اسم هاتف دوباره روی صفحه افتاد

 

اینبار که تماس را وصل کرد صدای قهقهه خودش می آمد

 

شراب را بالا رفت و پوزخند زد

 

_ جدید بود مگه نه؟

 

هاتف دوباره خندید

با اینکه از سمت پدر خوزستانی محسوب میشد اما بزرگ شدن در امارات باعث شده بود لهجه داشته باشد

 

_ معلومه که جدید بود پسر!

قبلیا دیدنت

با این اعتماد به نفس تماس نمیگرن!

 

آلپ‌ارسلان گوشه تخت نشست

 

هاوژین با لب های برگشته و چشمان پر اشک غلت زد و روی شکم خوابید

 

حالا می‌توانست خودش را روی تخت بکشد و جلو بیاید

 

 

 

 

صدای هاتف دیگر شوخ نبود

 

_ کی رسیدی؟

 

آلپ‌ارسلان خونسرد جوابش را داد

 

_ یعنی آدمات بهت خبر ندادن؟

 

هاتف دوباره خندید

 

_ مگه میشه من از احوال شریک آینده خبر نداشته باشم؟

 

هاوژین دو دندان تازه نیش زده اش را سر زانوی آلپ‌ارسلان گذاشت و با تمام توان فشرد

 

ارسلان به سرعت گردنش را گرفت و با شدت عقبش کشید

 

زیرلب غرید

 

_ گاز میگیری؟ بزنم تو دهنت؟

 

هاوژین با چشمان خیس نالید

 

_ ماما

 

چشم غره ای به او رفت و جواب هاتف را داد

 

_ هنوز شراکتی نیست

 

_ نیست ولی قراره بزودی باشه مگه نه؟

بدتم نیومده آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان

اگر قرار به شراکت نبود دبی نبودی!

 

_ کارا اینجا بهم ریخته بود

فرض کن اومدم سرکشی

 

 

 

هاتف خندید

 

_ وقتی بالای سر کار نیستی بهم میریزه ارسلان جان!

یا باید ایران رو ول کنی و برگردی که میدونم نمیکنی

یا باید بزنی تو کار شراکت

 

آلپ‌ارسلان مکث کرد

 

امیدوار بود هاتف از مسائل ایران خبری نداشته باشد اما…

 

_ چرا فکر کردی نمیتونم برگردم؟

 

هاتف با تفریح جواب داد

 

_ خستم ارسلان

مثل خودت تازه رسیدم

شاید بخوای مثلا برای فرداشب دعوتم کنی مگه نه؟

هم حرف می‌زنیم ، هم میسنجیم ببینیم به توافق میرسیم یا نه

 

آلپ‌ارسلان سر تکان داد

 

پیشنهاد شراکتش در آن وضعیت خوب بود

 

از هاتف نفرت داشت اما اینبار حق با رقیب بود

 

در مدتی که بالای سر آدم هایش نبود نام کلاب افت کرد و در عوض پیشرفت رستوران ها و مراکز‌تفریحی هاتف چشمگیر بود

 

شراکت میتوانست قدمی تازه در دنیای گردشگری دبی باشد

 

تقه ای به در زده شد

 

بی توجه خونسرد جواب هاتف داد

 

_ فرداشب منتظرتم

 

گفت و تماس را قطع کرد

 

 

 

 

جمیله موهایش را شرابی کرده بود

 

مژه هایش چنان بلند و پر بود که آلپ‌ارسلان شک نداشت با دو بار پلک زدن پرواز می‌کند

 

لبخند بزرگ اما نگرانی روی لبش بود و به محض ورود شروع کرد

 

از خوشحالی دروغینش برای رسیدن و دیدن آلپ‌ارسلان تا ماجراهای شاخ و برگ داده شده‌ی کلاب

 

بی اهمیت به جملاتش پرسید

 

_ با اجازه‌ی کی تعطیل کردی؟

 

هاوژین کنجکاو نگاهشان میکرد و هم زمان انگشت اشاره اش را میمکید

 

جمیله مضطرب خندید

 

_ شنیدم شما میاید گفتم همه چیز آماده باشه آقا

 

آلپ‌ارسلان خونسرد جلو رفت

 

_ همه چیز یعنی ناخن و مژه های تو

 

نگاهی به ناخن های قرمز بلند و تیزش انداخت و پوزخند زد

 

_ قشنگه!

 

قبل ازینکه لبخند پر عشوه‌ی جمیله بزرگ شود صورتش جدی شد

 

صدای پر خشونتش هاوژین را به گریه انداخت

 

_ از امشب میتونی تو بستکیا تن فروشی کنی

اینطوری شبم جا برای موندن داری

 

 

 

 

تهدیدآمیز یک قدم نزدیک شد و ادامه داد

 

_ شایدم بتونی بری پیش هاتف

بالاخره با گندی که اینجا زدی بیشترین سود رو بهش رسوندی

دو سال پیش که می‌رفتم اینجا حرف اول رو تو کل این شهر میزد

حالا چی؟

 

جمیله با استرس توضیح داد

 

_ آقا صبر کنید … حرفای منم بشنوید

من و ابوذر مثل عقاب بالای سر اینجا بودیم ولی مگه دردسر دخترا تموم می‌شد؟

رسیدگی به اونا باعث شد هاتف خان….

 

آلپ‌ارسلان غرید

 

_ صداتو ببر جمیله

 

گفت و سمت هاوژین برگشت

جمیله به التماس افتاد

 

بی حوصله از شنیدن صدایش گفت

 

_ فرداشب مهمون دارم

هاتف میاد

 

جمیله بهت زده سکوت کرد

 

_ هاتف خان؟!

 

آلپ‌ارسلان اهمیتی به صدای متعجبش نداد

 

_ اعلام کن فرداشب تعطیله

علیرضا که برگشت باهاش هماهنگ کن میگه چیکار کنی

این آخرین فرصته جمیله

اگر گند زدی گم میشی تا صبح نبینمت

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
67 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرزانه
فرزانه
1 سال قبل

باور نکردنیه

ارسلان جنتلمن
ارسلان جنتلمن
1 سال قبل

ارسلان و دخترش به خوبی از پس هم برمیان 😂

هیچی
هیچی
1 سال قبل

دقیقا،!!

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
1 سال قبل

حق
من واقعا درکت میکنم خیلی قبولت دارم
شاید چون اسمتو دوست دارم و ی حقیقت درمورد بچم گفتی🥲🫀🤌🏽

..........Aramesh..
..........Aramesh..
1 سال قبل

ه

یه خسته
یه خسته
1 سال قبل

خیلی تاثیرگذار بود

Fati
Fati
1 سال قبل

بروبچ بیاید پارت بعدیو بنویسیم ،پوز نویسنده رو ب خاک بمالونیم😏
والا چی فکر کردی مارو تو خماری بزاری ما ساکت میشینیم😆

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط فاطمه امینی
لیلی
لیلی
1 سال قبل
پاسخ به  Fati

اره بخدا تا اینجاشم قبلا پیش بینی کردیم

negin
negin
1 سال قبل

اسم نویسنده رمان رو کسی میدونه یا این نویسنده رمانای دیگه ای ام نوشته که دانلود کنیم بخونیم تا پارتای جدید بیاد لااقل ⁦(ᗒᗩᗕ)⁩

....Aramesh..
....Aramesh..
1 سال قبل
پاسخ به  negin

حنا ولی الان میگن یه پسر مینویسه دیگه اونو نمیدونم

سگ اعصاب
سگ اعصاب
1 سال قبل
پاسخ به  ....Aramesh..

نه پسر نیست
پسره فقط رمانا رو به صورت غیر قانونی تو چنلش میزاره نه اینکه بخواد نویسنده باشه

شوگا
شوگا
1 سال قبل
پاسخ به  negin

یه جا زده بود حنا رمانهای دیگرش پادینا و ماتیک هست

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
1 سال قبل
پاسخ به  شوگا

آره خب

مامان دلارای
مامان دلارای
1 سال قبل

واقعأکه نویسنده فحشت نمیدم ولی بدون روح وروانمون روبه چوخ دادی.بخدااینقدتوفکر این دوتاتوله هستم شب بافکرش میخوابم صبح باخوابش ازخواب میپرم توخوابم ادامشومیبینم قشنگ

من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
1 سال قبل

حالا …الان میگید بدتر چشم میخوره یه دفعه دیدین دوماه دیگه گذاشت پارت بعدی رو…با اینکه کم دیر میزاره ولی خب حتما متحول شده یه کم زودتر گذاشت

Fati
Fati
1 سال قبل

😂😂

maghare
maghare
1 سال قبل

معنی فشار اینه که از یه طرف آزمون سراسری با برنامه امتحانیش ریدههه بعد تو تا میای درس بخونی یاد دلارای میوفتی درسا میپره
دقیقا فشار اینه نویسنده هم نه رمان رو تموم میکنه نه درست پارت میده بابا نامسلمون تو که سالی یه بار پارت میدی لاقل زود تر تمومش کن

هییییی
هییییی
1 سال قبل
پاسخ به  maghare

و منی که امتحان نهایی هم دارم و دارم زیر بار این همه فشار پنچر میشم😂

یاسم
یاسم
1 سال قبل

ای بابا

Mina
Mina
1 سال قبل

ینی باید فش بوخورع تا پارت بدع😒

نقطه سر خط
نقطه سر خط
1 سال قبل

ناموسا موهام سفید شد سر این رمان ولی باحاله

Lelia
Lelia
1 سال قبل

یه لحظه فکر کنید ارسلان مست کنه دلی هم بچه رو بگیره فرار کنه یا جمیله از ترسش نگه بچه یکی از دختراس یه جوری سر قضیه رو هم بیاره

yegan
yegan
1 سال قبل
پاسخ به  Lelia

نههههههه نمیخوام همچین فکریو کنم اصلاا
بابا چقدر میخواد کش بیاد دیگه تمومش کنه مردیم

SAMA
SAMA
1 سال قبل

وایییییی یعنی چیییییی از ناخن قرمز و مژه بلنده جمیله نوشته اما اصل کاری رو که همه منتظریم ببینیم چی میشه نه نویسنده نامحترم به معنای واقعی کلمه دهنمون رو صاف کردی واقعا دیگه حرفی ندارم ….

negin
negin
1 سال قبل

ایشالله جمیله بشی نویسنده این پارت که همش از مکالمه بقیه بود اینهمه صبر کردیم اینو ببینیم تورو جون هاوژین پارت جدید بزاااار

...
...
1 سال قبل

آقا جان مادرتون انقدر به حاشیه نکشین
داستان اصلی الان باید روی هاوژین و دلارای و ارسلان باشه
جمیله و دلیله و هاتف و اصغر و صغری…. دیگه کین؟!
تند تند پارت بدین تموم شده بره دیگه

یه دیوونه که عاشق این رمانه
یه دیوونه که عاشق این رمانه
1 سال قبل

بابا تمومش کن دیگه شورشو درآوردی وقتی خود مخاطب هم اینو میخاد تو این وسط چرا خودتو اسکل میکنی نویسنده گلم💣💣

Mahdiyeh
Mahdiyeh
1 سال قبل

بچه ها خودتونو اماده کنید نویسنده اینسری زودتر پارت داده پارت بعدی معلوم نی کی بیاد😂😂😂سال بعد نشه صلوات.🤦😜

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
1 سال قبل
پاسخ به  Mahdiyeh

اللهم صل الله پارت جدید و آل پارت جدید

M.S.Sh
M.S.Sh
1 سال قبل

یه جا زده بود این رمان ۱۰۷۱پارته🤔

هیامین
هیامین
1 سال قبل
پاسخ به  M.S.Sh

نگوووووووووووووووووووووووو /:

یه دیوونه که عاشق این رمانه
یه دیوونه که عاشق این رمانه
1 سال قبل
پاسخ به  M.S.Sh

عهههه خدا نکنه مگه ما گناه کبیره کردیم که این رمان اینهمه طولانی شه😂😂😂

سگ اعصاب
سگ اعصاب
1 سال قبل
پاسخ به  M.S.Sh

فک کنم درسته
چون تو تلگرام مثلا طرف ۵ تا پارت میده بعد ادمین همه رو یکجا میکنه میزاره اینجا
تو تلگرام هم نمیدونم ولی فکر کنم پارت ۹۰۰ و خورده ای باشه

M..n
M..n
1 سال قبل
پاسخ به  سگ اعصاب

میشه آیدی همون کامل تل رو بدی اینجا دیگ نمیشه موند

سگ اعصاب
سگ اعصاب
1 سال قبل
پاسخ به  M..n

من خودم تلگرام ندارم عزیزم.حذف کردم هر از چند گاهی با گوشی پدرم چک میکنم میبینم.ولی هیچ فرقی نداره چون ادمین رمان دونی مثلا یه پارت طولانی میزاره مدیر کانال تلگرام اون پارتو چند تیکه میکنه میزاره ولی هر دو یکین
اگه میخوای تو کانال نویسنده اصلی بری اون بحثش جداست باید پول بدی و ادد شی تو کانالش. لینکشم نمیدونم کجا قرار میدن

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
1 سال قبل
پاسخ به  M..n

هر چی تو تلگرامه اینجا هم هس گلی

Lelia
Lelia
1 سال قبل
پاسخ به  سگ اعصاب

آره الان توی تل 1077 پارته طرف از وی ای پی یواشکی میزاره خود این سایتها از اون جا میزارن فکر کنید با این وضع پارت گذاری پول وی ای پی هم می خواد ۳۵ تومن

SAMA
SAMA
1 سال قبل
پاسخ به  M.S.Sh

وای خدا نه 🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️ اینجور پیش بره تا زمان دانشگاه رفتن منم تموم نمیشه

....Aramesh..
....Aramesh..
1 سال قبل

این پارت که همش مکالمه هاتف و جمیله ارسلان بود آخه این چیه طور خدا مارو دیونه نکنید ۲ ساعت گزشته یعنی دلارا نیومد هاوژین رو ببره نویسند مثل این که نمیخاد این دوتارو به هم برسونه لعنت بهش باد

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
1 سال قبل
پاسخ به  ....Aramesh..

واقعا لنت بهش

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط مادر ارسلان:)
✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

نویسنده الهی سقط شی
الهی 5قلو حامله بشی جر بخووووورییی از شکمممممممممممممممم

هیامین
هیامین
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

ایشاللللللللللللللللللله

....Aramesh..
....Aramesh..
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

جررررررر نمیری اتی 😂😂😂

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  ....Aramesh..

والا
مارو علاف خودش کرده اشح

....Aramesh..
....Aramesh..
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

روزی که ما بمیریم این دوتا به هم میرسن

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  ....Aramesh..

نه من تا 80سالگی هستم فک نکنم دیگ طولش بده خخخ

....Aramesh..
....Aramesh..
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

آتی ادا رمانشو پارت گزاری نمیکنه

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  ....Aramesh..

میده

Eda
Eda
1 سال قبل
پاسخ به  ....Aramesh..

بخدااا میکنم ولی وقت ندارم😐😂😂

Fati
Fati
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

هه والا

دسته‌ها
67
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x