رمان دلارای پارت 283 - رمان دونی

 

 

جمیله بالاخره نفسش را بیرون داد و کمی آرام گرفت

 

با چاپلوسی تایید کرد

 

_ کاری میکنیم هاتف خان انگشت به دهن بمونه آقا

دخترا رو آماده میکنم و…

 

آلپ‌ارسلان جمله اش را قطع کرد

 

_ همشون نه! حتی یک حرکت اشتباه نمیخوام حمیله

فقط یکیشونو بفرست

 

جمیله خندید

 

_ حوریا رو میفرستم ، کارشو بلده خیالتون جمع

 

_ حوریا نه ، جدید میخوام

حوریا تو تخت نصف مردای دبی خوابیده!

 

_جور میکنم آقا

 

آلپ‌ارسلان بی حوصله سر‌تکان داد

 

_ این بچه رو هم بردار‌ ببر

فرداشب رد شه درباره اینم توضیح میخوام

خود سر شدید همتون

 

جمیله هاوژین را در آغوش کشید

 

_ فکر میکردم مادرش به کارمون میاد ولی بدمصب خیلی اذیت می‌کنه

 

_ ردش کن تا فرداشب بره رد کارش

 

 

 

 

 

 

 

جمیله دو دل بود

 

هم از عصبانیت آلپ ارسلان میترسید و هم حرفی برای گفتن داشت

 

بالاخره دل را به دریا زد و به جای خارج شدن از اتاق گفت

 

_ چندماهه اینجاست آقا

کلی خرجش شده

ببینیش نظرت عوض میشه

ازون دختر ایرونیا و فیسای خاصه که شیخای عرب براش له‌له میزنن

بالاخره دیر یا زود راه میاد

 

آلپ‌ارسلان پوزخند زد

 

روی تخت لم داد و هم زمان که سیگارش را روشن میکرد به چشمان زیبای هاوژین اشاره زد

 

_ چشماش به دختره رفته؟

 

جمیله خندید و با آب و تاب تعریف کرد

 

_ رنگش نه ولی چشمای جفتشون سگ داره

 

آلپ‌ارسلان دود را بیرون فرستاد و با تمسخر ابرو بالا داد

 

_ پس برای فرداشب اونو بفرست

بذار سگش پاچه‌ی هاتف رو بگیره!

حالیش کن چی ازش میخوایم

بگو میخوام کاری کنه اون مردک شب موندگار شه

 

 

 

لبخند جمیله خشک شد

 

دخترک سرکش بود

 

بعد از ماه ها نتوانسته بود رامش کند

 

از زیبایی و لوندی اش کم هم گفته بود اما تا به حال حتی به درستی رقصش را هم ندیده بود!

 

چندباری مجبورش کرده بود بین دخترها برقصد اما دلارای دل به کار نمی‌داد

 

به همین زودی از او رقاص دلبری که آلپ‌ارسلان میخواست در نمی آمد

 

ارسلان خاکستر سیگارش را تکاند و پوزخند زد

 

_ چی شد؟ چاییدی

 

_ آقا … دختره هنوز‌ کار داره

مثل اسب وحشی میمونه

رام میشه ولی نه به همین زودی

 

آلپ‌ارسلان ابرو بالا انداخت

 

بدنش نمی آمد بعد از این همه گند زدن های جمیله درس خوبی به او بدهد

 

_ پس یه کاری میکنیم جمیله!

 

جمیله با اشتیاق نگاهش کرد و او ادامه داد

 

_ تا فرداشب اگر رامش کردی و مادر این توله هاتف رو راضی نگه داشت که هیچ

میمونی سر کارت

وگرنه تو هم همراهش میندازم بیرون

چطوره؟

 

 

جمیله مضطرب و مطیع سر تکان داد اما آلپ‌ارسلان از دیدن رنگ پریده اش لذت می‌برد

 

_ ملتفتش کن کارش با نیم ساعت رقصیدن تموم نمی‌شه

میخوام با هاتف کاری کنه که خودش پیشنهاد داشتنش رو بده!

داشتن یکی از دخترای من!

 

جمیله دیگر از شدت استرس نمیتوانست روی ما بایستد

 

تنها یک چیز میدانست

 

حتی اگر شده دلارای را سلاخی کند او فرداشب کارش را درست انجام خواهد داد

 

راه دیگری نداشت!

 

_ خیالت راحت باشه آقا

درستش می‌کنم

 

آلپ‌ارسلان پوزخند زد

 

نگاهش به هاوژین افتاد

 

چشمانش قرمز و مظلوم شده بود

 

انگار دیگر طاقت دوری مادرش را نداشت

 

دود را بیرون فوت کرد و با چشم در را نشان داد

 

_ به سلامت

 

و نگفت که به جان بچه دعا کن

 

که اگر او نبود هنوز بازخواست ها تمام نمی‌شد

 

دخترک با لپ های آویزان و اخم های درهم به دلش نشسته بود

شک نداشت با تعریف هایی که شنیده بود مادرش هم میتواند دل هاتف را به دست بیاورد!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
77 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
F.S
F.S
1 سال قبل

ارسلان پدصگ خوبه بچش تو بغلته و برا مامانش نقشه میکشی

آیسل
آیسل
1 سال قبل

اگه دلی هاتفو موندگار کنع دیگه به کل این رمانو ول میکنم تامام 😐
اصلا هم وسوسه نمیشم ادامشو بخونم۰۰
ولی فک کنم قبل از اینکه بره سراغ هاتف گیر ارس بیوفته و….. نقطه ها رو پر کنید پیخ پیخ ارسلان دلی و پیخ پیخ میکنه اون دنیا 🤣 😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آیسل
مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
1 سال قبل
پاسخ به  آیسل

با اون قسمت که میوفته دست ارسلانم موافقم

یه دیوونه که عاشق این رمانه
یه دیوونه که عاشق این رمانه
1 سال قبل

دوستان تو رو خدا میشه واسه مامانم دعا کنین خیلی مریضه خواهش میکنم 😭😭😭

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

انشاالله زود خوب شه عزیزدلم خودتو ناراحت نکن توکلت بخدا باشه

.........Aramesh..
.........Aramesh..
1 سال قبل

ایشالا که زود خوب میشه نگران نباش توکل کن به خدا عزيزم

نفس
نفس
1 سال قبل

چرا اینقدر تو این رمان دلارای بد جلوه دادن

مهی
مهی
1 سال قبل

هیجان انگیز بشد ولی نمیتونم پیش بینی کنم
احتمالن نیاد

حنا
حنا
1 سال قبل

دوستان یه سوال خارج از بحث🤦🏻‍♀️
آخه کسی رو نمی‌شناختم ذهنش مث کاربرای اینجا خلاق باشه…
میخوام واسه آنلاین شاپ آرایشیم اسم بزارم چه اسمی به نظرتون خوبه…؟!
البته اگه پیامم تایید شه😅

مهی
مهی
1 سال قبل
پاسخ به  حنا

مایلی شاپ

حنا
حنا
1 سال قبل
پاسخ به  مهی

مرسی

مهی
مهی
1 سال قبل
پاسخ به  حنا

گرل اسکای

هییییی
هییییی
1 سال قبل
پاسخ به  حنا

اتل‌ متل توتوله

حنا
حنا
1 سال قبل
پاسخ به  هییییی

ممنونم🙂😅

*****
*****
1 سال قبل

اوه اوه جالب شد
آقای ارسلان هاتف چقدر کاسب شد
دلارای بَده
چرا داری پس بچه شو
چطور تو این همه شلوغی کلاب اینقدر مهم شد
خداییا
.
.
.
.
با تشکر از آن هایی که با ریتم خوندن 😂😘
*برگرفته از اهنگ تتلو حرمسرا*

منتظر پارت بعدی دلارای ،فاطی
منتظر پارت بعدی دلارای ،فاطی
1 سال قبل
پاسخ به  *****

😂😂

ننه هاژوین
ننه هاژوین
1 سال قبل

حرفم با اون دوستی که میگه ارسلان عاشق دلی نمیشه پس عشق چیه. اگه نمخاست در به در دنبال دلارای نمگشت اون مرد که هر شب با یکی از وقتی دلارای رفته دیه نتوانسته با کسی باشه

ناامید از عاشق شدن ارسلان
ناامید از عاشق شدن ارسلان
1 سال قبل

الکی داریم خودمونو اذیت میکنیم بابا
پیوند این دوتارو تو اسمونا هم ننوشتن اون وقت ما داریم توی این سایت دنبالش میگردیم
ارسلان اگه یک درصد هم با این دوتا زندگی کنه فقط به خاطر دخترخودشه که اونم اگه دلارای با این کاراش بزاره ارسلان پیداشون کنه…وگرنه ارسلان صدساله سیاه عاشق دلارای نمیشه

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
1 سال قبل

از بچم ناامید نباش

پرستو
پرستو
1 سال قبل

جالب شد

اهورای دلارای :)))
اهورای دلارای :)))
1 سال قبل

اخه عزیزان
ارسلان خواسته دلی بیاد جلو چشه خودش و هاتف برقصه و دلبری کنه
و اینو دلارای میدونه
و دلارای میره اینو ب ارسلان میگه

Roya
Roya
1 سال قبل

حییی

Roya
Roya
1 سال قبل

پارت۲۸۴:
جمیله سر تکان داد و به سوی دلارای رف

دلارای که پشت در ایستاده بود با باز شدن در یکه خورد
جمیله با ان ناخن های قرمز و مژه های بالدار قضیه را توضیح داد

دلارای که تا حالا زیر کسی نخوابیده بود غوفا ب پا کرد

جمیله کشیده ای در گوشش زد و گف دختره ی بیببب
گومیخوری رو حرفم حرف میزنی
وسایلتو جمع کن سیکتو بزن

حالا دلارای موند و بچه ای که دست باباشه …

Busy bee
Busy bee
1 سال قبل

دیداری در کار نیست دلی فرار میکنه و حق میدم فرار کنه 😑 خدا نصیب نکنه آدم عاشق همچین جونوری بشه که گسترش تجارت‌ش مساوی با پرورش هرزه هاست

Fati
1 سال قبل

دادش دیگه لج نکن بازم بزار تروخداا🥺☺️😊

SaR
SaR
1 سال قبل

خیلی پروییه به خدا😐
نویسنده اصلا راضی نیست که شما این‌جا به این صورت پارت‌های فروشی رمانش رو بخونید بعد نه تنها می‌خونید بلکه بهش توهین هم می‌کنید که چرا دیر پارت میدی!
تا چه حد حق به جانب!!!!

Sana
Sana
1 سال قبل
پاسخ به  SaR

نویسنده یک سال پیش که ادمین رمان دلارای رو گذاشت خودش زیر رمانش کامنت گذاشته بود ناراحت هم نبود😑

...
...
1 سال قبل
پاسخ به  SaR

عزیزم همه نویسنده ها یه جا پارت رایگان میذارن یه جا وی آی پی که اون پولیه ..این پارت های رایگان هم ازبس جیگرتو خون می کنن با بی نظمی که خودت میری میخریش والا اگه راضی نباشه صدجا هم بگردی رمان رو پیدا نمی کنی ..
پرو هم خودتی که آدم درستی بودی که راضی بودن یا نبودن مهم بود برات اینجا چیکار می کنی ؟رطب خورده منع رطب کی کند ؟!
حق به جانب هم عمته .. یعنی این سایت با کلی ادمین و مخاطب شعورمون نمی رسه که تو بیای برامون از فرهنگ و ادب حرف بزنی

SaR
SaR
1 سال قبل
پاسخ به  ...

لابد شعورتون نمی‌رسه که همچین کاری می‌کنید دیگه

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
1 سال قبل
پاسخ به  SaR

ما پررو
ما حق به جانب
تو که آدم خوبی، تو که گلی، تو که حق به جانب و پررو نیستی بین ما چیکار میکنی؟ اینجا چه……
تو چرا نشستی پارتا پولی اونو میخونی برو پول بده بخر بخون اینجا چه گوهی… چه غلطی میکنی؟ منظورمه!
نویسنده خودش گوگل داره میتونه سرچ بزنه ببینه ی ادمین داره اینجا پارتای اونو میزاره یا نه؟! میتونه بخونه پیامای اینجا رو پس تو گاله رو باز نکن و ردیف کن هرچی سر زبونت میاد اوکی؟
واسه ما شاخ شده
بکش کنار بزار باد بیاد بابا😏🤟🏾

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط مادر ارسلان:)
SaR
SaR
1 سال قبل

من این سایت خارق‌العاده اتفاقی آشنا شدم و خودم vip رمان دلارای رو دارم.. می‌خوای عکسش رو بفرستم://////
انقدر پرو نیستم من مثل شماها…
حالا انقدر فشار نخور😑

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

تورو ب هرکی میپرستی اینارو باهم رو در رو کن الان باز نیای بگی دلارای بچه‌رو زده زیر بغل در رفته😭😭😭😭😭😭😭

چشم به راه جین شی
چشم به راه جین شی
1 سال قبل

فکر میکنم اینجا دیگه دلارای فشار میخوره و میره پیش ارسلان میگه بیشرف زنتم😐

*****
*****
1 سال قبل

گّهی زین به پشت گّهی پشت به زین
این داستان راز بقا😁
ارسلان و کلابش دختر های مردم رو جمع می کردن و پیش کش شیخ ها می کردن ، حالا هم خودش با دست های خودش زنشو پیش کش شیخ ها می کنه

Parham
Parham
1 سال قبل

واویلا

SAMA
SAMA
1 سال قبل

وای باورم نمیشههه دو روز پشت هم پارت داد انقدری که الان ذوق کردم اگر رتبه اول تجربی می‌آوردم ذوق نمیکردم😂😂

من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
1 سال قبل
پاسخ به  SAMA

فکر کنم یه چی خورده توسر نویسنده …..حالا بیا چشم نزنیم و سپاسگذار باشیم

دسته‌ها
77
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x