رمان دلارای پارت 289 - رمان دونی

 

 

 

 

 

نقطه ای نزدیک به ریشه

 

گیلدا ترسیده هیع کشید و موهای بافته شده‌ی بلند روی زمین افتادند

 

حوریا پوزخند زد ، اسوه و آیه با ترحم و تاسف سر تکان دادند و چهره بقیه دخترها بهت زده بود

 

دلارای چشم بست

 

قطره اشکی از روی گونه اش عبور کرد ومیان موهای نرم و خوش‌بوی هاوژین گم شد

 

صدای حاج خانم در سرش پیچید

 

تازه هفت ساله شده و موهای بلندش در حمام گره خورده بود

 

سرش آنقدر درد داشت که چشمانش اشکی شده بود

 

حاج خانم اما با شانه دانه ریز به جانش افتاده بود و با حرص میگفت :

 

_ موی زن زینتشه!

دختر موی بلند نداشته باشه زینت نداره

زنونگی و اصالت نداره

هروقت خواستی دست بهش بزنی شیطونو لعنت کن

 

هاوژین با گریه سویشرتش را چنگ زد و التماس کرد

 

_ ماما

 

چشمان اشکی اش را باز کرد

 

روبرویش صورت کوچک و معصوم او بود

 

با چشمان سرخ بینی ورم کرده

 

غمگین لب هایش کش آمد و بی صدا لب زد

 

_ جانِ مامان….

 

 

 

 

 

 

جمیله موهای خرمایی رنگ را از روی زمین چنگ زد

 

_ حوریا؟ آماده شو برو اتاق آقا!

 

موهارا بالا آورد و با حرص خندید

 

_ اینام با خودت ببر!

بگو اون چموش نیومد ، اما از جمیله موهاشو خواسته بودید

 

حوریا لبخند زد و جمیله با پا به شانه ی دلارای کوبید

 

_ خذ هذا إلى القبو ، عندما يتعلم الدرس ، ارميه خارجًا مثل الكلب

(اینم ببرید زیرزمین ، درسشو که گرفت مثل سگ پرتش کنید بیرون)

 

***

 

صدای گریه نوزاد در گوشش زنگ میزد

 

بچه ای با تمام توان گریه می‌کرد

 

ابروهایش چین افتاد

 

در خانه ای بزرگ بود ، بدون هیچ وسیله ای

 

خانه ای با دیوار های خاکستری و خالی از اثاثیه

 

در فضای بزرگش تنها صدای جیغ نوزاد می‌پیچید

 

ارسلان تلوتلو خوران جلو رفت

 

درهای سفید اتاق ها بی انتها بودند

 

هزاران در یک شکل!

 

در اول را باز کرد

 

اتاق خالی بود

 

سرگردان وارد اتاق بعدی شد

 

همه خالی بودند

 

گیج زمزمه کرد

 

_ اهورا

 

کودک بلند تر جیغ کشید

 

اینبار او هم فریاد زد و در اتاق بعدی را باز کرد

 

_ اهورا؟

 

 

 

 

هیچ کجا بچه ای نبود

اتاق ها تمامی نداشتند

همه یک شکل ، همه خالی

 

میان راهرو سرعتش را بالا برد

 

صدای گریه ها از همه طرف به گوش می‌رسید

 

سرگردان موهایش را چنگ زد

 

سایه ای از دور دید

 

سایه‌ای مات از بچه

 

نوزاد نبود! پسر هم نبود

هیچ شباهتی به اهورایی که برای خودش ساخته بود نداشت

 

از سایه مشخص بود سه چهار ساله است

 

پیراهن به تن دارد و موهایش را خرگوشی بسته

 

دنبالش دوید اما خبری نبود

 

اینبار صدای جیغ آشنا در گوشش پیچید

 

دخترک التماس میکرد

 

_ ارسلان … کمک

 

ارسلان سرعت قدم هایش را بالا برد

 

وحشت زده فریاد زد

 

_ دلارای

 

_ ارسلان

 

صدای گریه ی نوزاد

 

نفس زنان عربده کشید

 

_ کجایی؟ کجایی لعنتی؟

 

صداها به یک باره قطع شدند

 

پاهای ارسلان از حرکت ایستادند

 

به دنبال سایه گشت اما خبری نبود

 

سرگردان دور خودش گشت و بالاخره چشمش به رنگی جز سفید افتاد!

 

خونی سرخ از زیر در یکی از اتاق ها جاری بود

 

 

 

 

 

 

 

 

کلافه جلو رفت

 

در اتاق را باز کرد

 

زنی از سقف آویزان بود و از بدن بی جانش خون جاری بود

 

صدای گریه دوباره شروع شد ، صدای جیغ ها ،‌ کمک خواستن ها و بالاخره چشمان آلپ‌ارسلان از هم باز شد

 

وحشت زده روی تخت نشست و سرش را میان دستانش گرفت

 

کی خوابش برده بود؟

 

به یاد نداشت…

 

دندان هایش را روی هم میفشرد و تلاش میکرد آنچه دیده را فراموش کند

 

موهایش را چنگ زد و زیرلب غرید

 

_ لعنت به من

 

سیگارش را آتش زد و عمیق کام گرفت

 

گردنش تیر‌ می‌کشید

 

با تقه ای که به در خورد پوف کشید

 

حوصله هیچکس را نداشت

 

با بالاتنه برهنه سمت در رفت

 

دخترک را به اتاق هاتف می‌فرستاد

امشب شب او نبود!

 

در را باز کرد و با دیدن حوریا پشت در ابرو درهم کشید

 

_ اینجا چیکار می‌کنی؟

 

 

 

 

حوریا لبخند زد

 

لب های زیبایی داشت

 

سرخ و قلوه ای با چشمان کشیده و خمار

 

_ جمیله گفت بیام ، یک امانتی دارم واستون

 

گفت و خواست وارد شود که آلپ‌ارسلان دستش را به چهارچوب چسباند و مانع شد

 

_ کجا؟

 

حوریا نگاهش را بالا کشید

 

لباس خواب آبی رنگی به تن داشت

 

دستش را روی سینه ی برهنه ارسلان کشید و خیره به چشمانش زمزمه کرد

 

_ امشب و با من بگذرون ، پشیمون نمیشی

شک نکن میتونم از اون دختره با سابقه زایمان جذاب تر باشم برات

هاوژین هنوز شیر میخوره

برای کی زنی که بچه شیر میده جذابیت داره؟!

 

ارسلان پوزخند زد

 

مچ دستش را در هوا چسبید و فشرد

 

چهره حوریا درهم شد اما حرفی نزد

 

صبورانه نگاهش را روی عضله های بهم تابیده ی آلپ‌ارسلان گرداند

 

بالاخره ارسلان بود که با یک حرکت عقب هلش داد و بی حوصله دستش را جلو گرفت

 

_ امانتیم؟

بده و گورتو گم کن

به جمیله هم بگو رید ولی بره خداروشکر کنه که امشب حوصله کسی رو ندارم

دختره رو بفرستید اتاق هاتف

 

 

 

 

حوریا عقب کشید

 

بی میل موهارا بالا آورد و کف دست آلپ‌ارسلان گذاشت

 

عقب رفت و دلخور توضیح داد

 

_ نمی‌تونه ، فرستادنش تو زیرزمین

فک نمیکنم بدون مو هاتف خان یک دقیقه هم تحملش کنه

 

ابروهای ارسلان بهم نزدیک شد

 

عصبی موهارا بالا اورد و حوریا زمزمه کرد

 

_ با اجازه آقا

 

گفت و عقب رفت

 

آلپ‌ارسلان با اخم خیره موهای دستش ماند

 

دیگر حال و حوصله فکر کردن به کسی را نداشت

 

دخترک و بچه اش بی اهمیت تر از آن بودند که بتوانند شب گندش را بدتر کنند!

 

سمت میز مطالعه رفت و بطری نوشیدنش را برداشت

 

جرعه ای نوشید و هم زمان ناخواسته موها را سمت بینی‌اش برد

 

ناخوداگاه عمیق بو کشید

 

بوی آشنا در بینی اش پخش شد

 

جرعه‌ی دیگری نوشید و صدای پرستار در سرش پیچید

 

“تو این هفته دو نفر با اسم فرهمند زایمان کردن

اولی بچه دختر بوده

هاوژین فرهمند”

 

 

 

 

 

موها بوی آشنایی داشتند

دختری که میرقصید رقص آشنایی داشت

 

صدای حوریا تکرار شد

 

“هاوژین هنوز شیر میخوره”

 

سایه ی خواب هایش

 

دختری که با رقص میچرخید و روبنده داشت

 

دختری با نگاهی که غریبه نبود

 

سرش سوت کشید و سرگیجه امانش را برید

 

زیرلب پچ زد

 

_ هاوژین … هاوژین

 

سمت در قدم برداشت

 

حوریا از زیرزمین گفته بود

 

بی توجه به آسانسور پله هارا پایین رفت

 

تصویر اهورا محو شده بود

 

اصلا در لحظه حس کرد عاشق دختربچه ها شده است!

دختربچه های غرغروی بداخلاق با چشمان آبی و گونه های آویزان

 

سرعت قدم هایش را زیاد کرد

 

علیرضا با دیدنش پوف کشید

 

_ ارسلان این پسره خیلی تو نخ گذشته هاست میخوای….

 

بی توجه از او رد شد و سمت زیرزمین قدم برداشت

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
560 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Shaghayegh
Shaghayegh
1 سال قبل

نویسنده یه وقت زیاد به مغزش فشار نیاره داغون میشه

Lka
Lka
1 سال قبل

سلام
اگر نویسنده هم میخونه به ایشون هم سلام.
پیشنهادی دارم…
بهتر نیست کل رمان رو اول بنویسید، تا بتونید هر روز بطور منظم یه پارت بگذارید.
اینطوری هم خواننده لذت میبره و هم اینکه ، هر جا اسم نویسنده رو ببینه ، دلش بخواد رمان ایشونو بخونه..
نه اینکه بعداز اتمام رمان، نه تنها اسم نویسنده رو هر ببینه یا بشنوه ،دیگه سراغ رمانش نره .بلکه به سایت هم سر نزنه…
مثل همین سایت..

zahra_mohammad
zahra_mohammad
1 سال قبل

ای مردشورتونو ببرن باوا بزار دگه

yegan
yegan
1 سال قبل

تف تو روحت نویسنده تففففف همون هفته ای هم عرضه نداری پارت بدیییی سگ مصب
لعنت ب روزی ک من با این رمان گوه آشنا شدم))

شمیم
شمیم
1 سال قبل

جمله ها و کلمات همه رمان ها

چشماش دوکاسه خون شد
گوی های عسلی چشماش
زیر گوش پج زدن
سرم سنکین شد و سیاهی مطلق
قلبم خودشو محکم به سینه میکوبید
عطر تلخ به ریه هام کشیدم
با چشمهای مظلومش
آرایش کردم و جلو آیینه برا خودم بوس فرستادم
سینه پهن و عضلانی پسر
موهای بلند و خوشبوی دختر
لب قلوه ای
یه دوست مهربون که همجوره ناجی هست
کتک خوردنهای دختر
فریاد عصبی پسر
اخم و نگاه سرد پسر
زیر خواب پسر
موی پرپشت پسر که هی توش چنگ میکشه..
ساعدش رو روی چشماش گذاشت
یکیش رو تخت می‌خوابه و اون یکی میره رو کاناپه می‌خوابه
یا گوشه تخت خودش جمع میکنه
موهای بلند دختر رو دور دست میپیچه و میکشه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط شمیم
Sannnaaa
Sannnaaa
1 سال قبل
پاسخ به  شمیم

خا اینا رو ننویسن چی بنویسن😂
ایده ی دیگه ای به ذهنشون نمیرسه که

اهورای دلارای :)))
اهورای دلارای :)))
1 سال قبل

ادمین عاشکیم
چنل فرعیه ۳ پارت جدیدوگزاشت
لودشون کن اینجا تا بچها بخونن این نویسنده رو ب فحش ببندیم

Zeynab
Zeynab
1 سال قبل

واعقن پارت جدید داده نویسنده !!
خب پس ادمین کجا تشریف داره
خو بزار خواهره من دیگه
این همه آدم معطل یه نیم چه پارتیم به خدا

yegan
yegan
1 سال قبل

حتما باز ریده ک ب فوش ببندیمش نه؟!
خب بذار زودد ادمین جان

پانیذ
پانیذ
1 سال قبل

حداقل بیاد به یجا برسونش دوباره چرت پرت تحویلمون هده

نیازمند پارت ۲۹۰ دلارای!
نیازمند پارت ۲۹۰ دلارای!
1 سال قبل

بچه ها نویسنده نهایی داره چرا درک نمیکنین🧑‍🦯

آتنا
آتنا
1 سال قبل

حرفت درسته ولی میتونه بیاد بگه من نهایی دارم تا بعد امتحانا خبری از پارت جدید نیست همینم نمیگه

نیازمند پارت ۲۹۰ دلارای!
نیازمند پارت ۲۹۰ دلارای!
1 سال قبل
پاسخ به  آتنا

دارم به سخره میگیرم.

pari
pari
1 سال قبل

نه که ما امتحان نهایی نداریم

اهورای دلارای :)))
اهورای دلارای :)))
1 سال قبل

نویسنده بچه داره
نهایی کجا بود

آتنا
آتنا
1 سال قبل

ای کاش حداقل ی دلمون میکردی میگفتی که کی پارت جدید میدی

Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

رمان آواکادو به شدت پیشنهاد میشه. تو همین سایت هست. من امروز رفتم خوندم . یه روز در میمون پارت گذاری میشه و عالیههههه

مهدیه
مهدیه
1 سال قبل
پاسخ به  Nasrin

موضوعش چیه

دلارای
دلارای
1 سال قبل

مگه قرار نبود امروز پارت بده چرا نداده😐

نمد
نمد
1 سال قبل

ولی دلارار یه حسنی که برای من داشت این بود
بالاخره گشادی رو کنار گذاشتم ایمیلم رو درست کردم🗿

Bardia
Bardia
1 سال قبل

یه سوال دارم از دخترا
بیشتر این رمان ها که میخونین زن ستیزن ولی با این همه میخونین و بعد دنبال آزادی و حقوق زنایین
کسی که دنبال آزادی نباید بیاد این کصشعرا رو بخونه که همش دختره رو آزار میدن
نمیفهممتون

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Bardia
نوشین
نوشین
1 سال قبل
پاسخ به  Bardia

داداش
ن تنها زن ستیزن بلکه حتی نویسنده شون زن هستن
و تازه خواننده های رمان ب شخصیت های دختر فحش میدن و از شخصیت های مرد تمجید میکنن…….
حق گفتی شاید باید ب خودم بیام و بذارم کنار این داستانا رو….

*****
*****
1 سال قبل
پاسخ به  Bardia

الان که این جوری فکر می کنم خودمم ، خودم و نمی فهمم ، منم سعی میکنم بزارم کنار 🥲

رویا
رویا
1 سال قبل
پاسخ به  Bardia

من به این علت میخونم که نمیخوام فیلم ببینم و اینکه معمولا به خودم میگم هر کاری که این دخترا میکنن تو نباید انجام بدی و یه جورایی درس عبرت برام به حساب میاد و از اول این رمان رو دنبال نمیکردم چون تصورم این بود که دلارای یه احمقه و الان دنبالش میکنم چون کنجکاو پایانشم همین در مورد زن ستیز بودن این تیپ از رمانا هم باید گفت بعضا سیاهنمایی هست ولی عموما واقعیت روز جامعه هست و خود جامعه ما در خیلی موارد زن ستیز میشه کمااینکه پایان این رمانها محتملا خوب و خوشِ اما چیزی که در حقیقت رخ میده تباهی محض هست و راستش بخشی از پذیرش این موضوع توسط دخترا به خاطر شیوه تربیتی غلطی که تو نود درصد جامعه ما رایج و زن رده دومی و ضعیف دیده میشه البته خود تو طبقات مختلف جامعه شدت و ضعف داره ولی در نهایت توی بطن جامعه ما نهادینه شده و مردم حتی جنس زن این رو پذیرفتن و حتی کسایی که از ازادی حرف میزنن هم بعضا با همین منطق سازگارن و بهش پایبند هستن و یا به شدت افراطی عمل میکنن بنابرین خود جنبش هایی که دنبال ازادی زنها هستن هم روی اصول و قوانین پیشروی نمیکنن

Jana
Jana
1 سال قبل
پاسخ به  Bardia

نقد این داستان حداقل چند صفحه می‌شه. خلاصه و کلی می‌گم.
مسئله این نیست که چون زن ستیزه می‌‌خونیم یا چون همچین داستانی داره نباید خونده باشه!
کلیت دلارای چیزیه که توی جامعه وجود داره. خانواده‌های مذهبی اما ریاکاری که بچه‌ها رو می‌بندن و عقاید پوسیده‌شون زندگی فرزنداشون رو بهم می‌ریزه. دلارای درسته اغراق داره ولی چیزیه که تو جامعه وجود داره. آلپ ارسلان و دلارای تنها نمادی از دخترها و پسرهایی‌ان که خلاف جهت خانواده شروع به حرکت کردن. شاید اگر رفتارهای پدر و مادر دلارای و پدر آلپ ارسلان نبود، ارس و دلارای اصلا به همچین راهی کشیده نمی‌شدن.
اینکه ما دنبال آزادی و حقوق زنیم، دلیل نمی‌شه نخونیم. اتفاقاً باید بخونیم و باید یاد بگیریم. خیلی چیزا رو می‌شه یاد گرفت. (نقد دلارای حداقل ۵ صفحه آچار با فونت ریز می‌شه و این قصه سر دراز دارد، تو دو سه تا پاراگراف جا نمی‌شه.)

پاستیل قلبیتونممممم
پاستیل قلبیتونممممم
1 سال قبل
پاسخ به  Bardia

من میخونم که بیکار نمونم😂

نایاگارا پوپووو
نایاگارا پوپووو
1 سال قبل

نمی‌دونم نویسنده..نمی‌دونم چرا اینقدر احمق و زبون نفهم و بی شعوری!

هستی:)
هستی:)
1 سال قبل

اول دبیرستان شروع کردم به خوندنش الان سه سالم تموم شد ولی این رمان تموم نشد!!!

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

فاطمه جان نویسنده خودش گفته هفته ی یه پارت میده

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

واقعا ده تا

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

واقعا مرسییییی فاطی جونممممممم

دخیِ دلارای
دخیِ دلارای
1 سال قبل

الان ینی ی خطش ی پارته!؟😐

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

نه,من داشتم از تو سوال میکردم نمیدونم
چرا کامنتا جدا شد😂

yegan
yegan
1 سال قبل

بچه ها نویسنده گذاشته فک کنم تو وی آی پی
فاطمه جاننن تووخداااا بذارررر اگه گذاشتههه

yegan
yegan
1 سال قبل

الان ک دوشنبس قاعدتا تا شب باید بذاره دیگه..مرسی عزیزم فقط گذاشت زود بذار قربون دستت

yegan
yegan
1 سال قبل

ععع پارت وی آی پیو دیدی؟؟؟ اومده پارت؟؟ جان جدت بگو چیشدددد

Jana
Jana
1 سال قبل

کی داشته بهش تجاوز می‌کرده؟!

از منتظران 2025
از منتظران 2025
1 سال قبل
پاسخ به  Jana

به کی؟!

دسته‌ها
560
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x