رمان دلارای پارت 293 - رمان دونی

 

 

***

دو روز از روزی که دخترک را در بیمارستان رها کرده گذشته بود

 

دو روزی که خواب به چشمش نیامده بود

 

جیغ های هاوژین اجازه نمیداد کسی در کلاب چشم روی هم بگذارد

 

کلافه بود

عصبی تر از هميشه

 

همه چیز بهم ریخته بود و او انگار هیچ شباهتی به آلپ‌ارسلان گذشته نداشت تا بتواند در چند ساعت شرایط را درست کند

 

بچه را در ۴۸ ساعت گذشته ندیده بود

 

صدای گریه و جیغ هایش را می‌شنید اما ندیده بودش

 

انگار چیزی کم بود

چیزی سرجای خودش نبود و او را هر لحظه کلافه و سرگردان تر‌ می‌کرد

 

دوش گرفت و سعی کرد خودش را جمع و جور کند

 

با چند زنگ یک قرار ملاقات گذاشت و به محض قطع تماس در باز شد

 

با دیدن علیرضا اخم کرد

 

_ ابوتراب چندتا دختر آماده کرده ، میریم ببینیم

 

 

علیرضا خسته روی کاناپه نشست

 

_ امشب میرم هتل ، دو شبه نخوابیدم

 

_ شنیدی چی گفتم؟

 

_ تو شنیدی؟ اون وروره جادو پدرمو درآورده

 

آلپ‌ارسلان همانطور که آستین پیراهنش را مرتب میکرد زیرچشمی نگاهش کرد

 

_ کجاست؟

 

علیرضا سرش را به پشتی کاناپه چسباند و چشمانش را بست

 

_ اتاق من ، انقدر گریه کرد بیهوش شد

قراره ته این داستان چی بشه؟

 

ارسلان بی توجه به جمله اش پرسید

 

_ حاضرشو ، من حوصله سروکله زدن با ابوترابو ندارم

تو زبونشو بهتر بلدی

 

_ یک دفعه بگو تو خوب میمالی دیگه داداش

 

آلپ‌ارسلان بی اعتنا سمت اتاق علیرضا قدم برداشت

 

او را دست جمیله و دخترها نمی‌سپرد

 

یک بار از دستش داده بود

 

احساس می‌کرد هرکسی توانایی آسیب رساندن به آن کوچکِ نِق‌نِقو را دارد

 

وارد که شد متوجه چشمان باز و بغض آلود دخترک شد

 

 

 

هاوژین به محض دیدنش ناله کرد

 

_ ماما

 

دست به کمر بالای سر‌بچه ایستاد و با جدیت توضیح داد

انگار که کودک متوجه می‌شود

 

_ دیگه مامان تمومه ، از این به بعد فقط بابا هست

 

هاوژین بغض آلود لب چید و مشتش را روی چشمش کشید

 

آلپ‌ارسلان کلافه سر تکان داد

 

شاید باید کمی منعطف تر برخورد میکرد!

 

سعی کرد لبخند بزند

در چشمان آبی رنگ بچه خیره شد و لب هایش را به طور مسخره ای کش داد اما نتیجه تنها بزرگ شدن بغض هاوژین بود

 

عصبی پوف کشید

 

این کارها به او نیامده بود!

 

زیربغل های بچه را گرفت و با یک حرکت در آغوشش کشید

 

تاپ شلوارک سبزی به تن داشت که لکه های شیرخشک روی آن به چشم می آمد و موهایش نامرتب روی پیشانی اش ریخته بود

 

آب دهاتش آویزان و بینی اش کثیف بود

 

اولین باری که او را دیده بود به یادش آمد

 

دلارای موهایش را بسته و لباس تمیز و مرتب به تن داشت

 

بچه را با یک دست گرفت

 

باید فکری به حال این اوضاع میکرد!

 

 

 

علیرضا با دیدنش ابرو بالا انداخت

 

_ چرا شکل گونی برنج گرفتیش؟

 

آلپ ارسلان بچه را به سینه ی او چسباند و غرید

 

_ بو گند شیر میده ، میبردیش حمام

 

علیرضا بچه را در آغوش کشید

 

_ چند بار زاییدم که بلد باشم؟

نمیشه تو بگیریش من رانندگی کنم؟

 

ارسلان بی توجه به او سمت راننده نشست

 

علیرضا هاوژین را روی پای خودش نشاند و عینک آفتابی اش را به چشم زد

 

_ چی شده داری خودت میای؟ من تنهام میتونستم برم

 

ارسلان پایش را روی پدال گاز فشرد و زمزمه کرد

 

_ همه چی بهم ریخته

وضع کلاب افتضاحه باید جمع و جورش کنم

لازم باشه ایران خونه و ماشین و زمینا رو می‌فروشم

به دردم نمیخورن ، چندماه خودمونو جمع کنیم میتونیم شعبه دو رو بزنیم

اولش سخته ولی از یکی دو سال دیگه میفته رو روال

 

علیرضا پوزخند زد

 

_ وضع کلاب افتضاح نیست ، وضع تو افتضاحه

دلارای رو چیکار کردی؟

زندست؟

غرق خون بردیش ، تنها برگشتی

 

 

فرمان را میان انگشتانش فشرد

 

دلارای…

علت کلافگی این روزهایش که قرار نبود به آن اعتراف کند

 

ناخواسته زیرلب غرید

 

_ از زیر بادیگاردا کشیدمش بیرون

 

_ جمیله انداخته بود به جونش!

رگشو زده بود

اون باید طلبکار باشه نه شماها

 

آلپ‌ارسلان انگار صدایش را نشنید

 

خیره به جاده غرید

 

_ جلوی شماها رقصید!

زنِ من ، واسه اون هاتف حروم زاده رقصید

 

_ مجبورش کردید یادتون رفته؟

قرار بود شبش اگر هاتف پسندید…

 

آلپ‌ارسلان با غرشی جمله اش را قطع کرد

 

_ خفه شو علی

 

هاوژین در تلاش بود لب هایش را به دنده برساند

 

سر بچه را آرام با دست عقب داد و پوف کشید

 

_ این بوی گند چیه؟

 

علیرضا خندید

 

_ دخترت خرابکاری کرده بابای نمونه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
75 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخیی بیچاره هاوژین

Ati
Ati
1 سال قبل

ما دیگه تو یه کانال دیگه خوندیم و تمومش کردیم نویسنده ی خوش قول ش دیگه بیخود زحمت نکشه وقتشو تلف رمان نوشتن نکنه دیگه مخاطبی نداره

Ryna
Ryna
11 ماه قبل
پاسخ به  Ati

میشه لینک کانال و بدی

فرزانه
فرزانه
1 سال قبل

چرا این سایت اینجوری

neda
عضو
1 سال قبل
پاسخ به  فرزانه

چجوری ؟دوسش نداری؟ 😥

فرزانه
فرزانه
1 سال قبل
پاسخ به  neda

نچ.یه اطلاعتی درمورد رمان دلارای چندبار نوشتم ولی ثبت نمیشه توی سایت.
نمیدونم‌چرا
دوست دارن بقیه تو خماری بمونن

فهیمه
فهیمه
1 سال قبل

ارسلان هانی که من شناختم تو این پارت فک کردم تا دلارای ببینه راست می‌کنه….اما ارسلان آدم نمیشه…بچه ها هیچ مرد سگ اخلاقی آدم نمیشه نه با وجود زن نه با احساس پدر شدن اینکه فکر کردیم ارسلان آدم میشه چرته،

Ffاب
Ffاب
1 سال قبل

نویسنده جان اینجایی که الان مارو بردی دبی هست.مثل ایران نیست آب پیدا شه این پارت رو دوماه طول ندی !!!جیجیجینگ چند پارت ارسلان در حال پیدا کردن آب و شستن پیپی های هاویژن،😂😂🙏👻👻👻👻👻

دوز‌پسر‌ارسلان
دوز‌پسر‌ارسلان
1 سال قبل

ارسلان‌چرا‌به‌این‌فکر‌نمیکنه.. اخه‌اسکل‌من..چرا‌نزاشتی‌با‌هومن‌ازدواج‌کنه‌و‌اوردیش‌پیش‌خودت…حاجی‌عاشق‌شدی‌دیگه..ریده‌به‌حالمون.

😂sober
😂sober
1 سال قبل

اگه عاشق نمی‌شد خوب بود؟ 😂 🙄
باز عاشق بشه سرش به سنگ میخوره آدم میشه دختر بازی نمیکنه اون علیرضا هفت خطم این همه دختر براش جور نمیکنه😂😂😂😑🙄
اگه میرفت زن هومن میشد ته رمان خیلی مسخره تموم‌میشد و این همه صبری هم که کردیم به fckمیرف اما الان کلی هیجان داره که به صبری که کردیم می ارزه 👶🏻👩🏻‍🍼🧔🏻‍♂️👱🏼‍♀️

دوزپسر‌ارسلان
دوزپسر‌ارسلان
1 سال قبل
پاسخ به  😂sober

اخه‌ناموصن‌گایید‌بمولا💀

دوز‌پسر‌ارسلان
دوز‌پسر‌ارسلان
1 سال قبل

حاجی‌ریدی..ارسلان‌ادم‌بشو‌نیست.

مبینا
مبینا
1 سال قبل

برابچ کسایی ک تو کانال وی ای پی خود نویسنده بودن رمان الان همینجاست نویسنده تو تلگرام چرت میگه یا ن جدی جلوتره؟

علیرضا رفیق ارسلان
علیرضا رفیق ارسلان
1 سال قبل
پاسخ به  مبینا

جلوتره

هیچی
هیچی
1 سال قبل

چقدر؟ تو رو خدا بگو چی شدهههه تو رو خدا بگو ارسلان رفته پیش دلاراییییی تو رو خداااا

علیرضا رفیق ارسلان
علیرضا رفیق ارسلان
1 سال قبل
پاسخ به  هیچی

داره میره😂دلارای رفته کلاب سلیطه بازی جمیله به ارسلان خبر داد ارسلانم همراه من داره میره😎😂

Ana
Ana
1 سال قبل

وای مگه کسی این رمانو میخونه هنوز :)) بعد از چند ماه الان یهو دیدم پارت اومده ازش …خدایی خیلی رمان مسخره ایه وقتی رمانایی قویی هست چرا این رمان آبکی رو میخونین واسه ذهنتون ارزش قائل باشین واسه چشمتون واسه نگاهتون ب کلمات ک چی میخونین چی روحتون تغذیه میکنه این رمان شخصیتاش بازی با روانه حتی نگاهم نندازین بهش

اهورای دلارای :)))
اهورای دلارای :)))
1 سال قبل
پاسخ به  Ana

مثلا چه رمانهای بهتر هست ؟

هیچی
هیچی
1 سال قبل
پاسخ به  Ana

رمان بهتر از این پیدا کردی بیا بهم معرفی کن
بهترین سناریو هارو داره
بهترین شخصیت هارو داره
میدونه چطوری لحظات رو توصیف کنه
من رمان زیاد خوندم ولی دلارای یه چیز دیگه هس

Viana
Viana
1 سال قبل
پاسخ به  هیچی

ببین من خودمم از بیکاری بعضی وقتا میخونم ولی اینقد که گفتیم مالی نیست ، افتضاحه یه جورایی در برابر رمانایی مثل تژگاه و رمانای مهرناز مثل اهیر اینا واقعا افتضاحه و خب سناریو که یه دختره احمقه که با حماقت زندگیش و اتیش میزنه برای یه بیلیاقت قلمم که خدمتت عارض بشم چون صدسال یبار پارت میده نظری ندارم لحظاتم که ولم کن جان مادرت

😂sober
😂sober
1 سال قبل
پاسخ به  Ana

اگه رمان بهتر میشناسه معرفی کن کارو زندگیمو ول میکنم به امید این پارت جدید بده میام تو‌این سایت به قول دوستان خیلی قشنگ تصویر سازی میکنه تو ذهن ما

دوس پسر مروارید
دوس پسر مروارید
1 سال قبل
پاسخ به  Ana

حالا درسته تو پارت گذاری اصلا نظم نداره
ولی خداوکیلی قلمش عالیه….داستانش همینطور.

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل

اوووووووو

😂sober
😂sober
1 سال قبل

وای چقدر خوبه سر تایم پارت میده چقدر دوست داشتنی تر میشه اینجوری نویسنده که به موقع پارت بده حالا گوش شیطون کر چشش نکنیم!😂❤️☹️
خدا کنه به همین منوال بره جلو پارت و رو برنامه بده نره با برف سال دیگه بیاد 🥺😂☹️

حانی
حانی
1 سال قبل

چرا این پسر ادم نمیشه؟؟؟؟!!!

فرزانه
فرزانه
1 سال قبل

متاسفانه تا الان ده بار این مطلبو نوشتم ولی نمیدون چرا توی سایت قرار نمیگره

Samieh
Samieh
1 سال قبل

خدا میدونه چقد خوشحال شدم پارت گذاشتتتتتت

مریم
مریم
1 سال قبل

حس میکنم هاتف دلاری رو میبره چون دوروزه ولش کرده ،ودلارای کینه ای میشه ،پیش هاتف میمونه ،درس میخونه خانم دکتر میشه ،چون رشته اش تجربی هست پروری با قدرت برمیگرده

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل
پاسخ به  مریم

شما پیش بینی نکنی چیزی نمیشه 😂😔🤲🏾
همش دیس لایکه که

😂sober
😂sober
1 سال قبل
پاسخ به  مریم

وای اگه اینطور که تو پیش بینی کردی باشه من این رمان میبوسم میزارم کنار اصلااااا جالب نیست دلارای هاتف🤢🤮

مریم
مریم
1 سال قبل

خوانندگان از شما تعجب میکنم ،نویسنده حتی برنمگرده ببینه چی نوشته
پارت ۲۹۰ارسلان با خدا معامله کرد که اگه پیداشون کرد تنهاشون نزاره ،،،تو این پارت دارای رو دو روز رها کرده به هاژوین گفت مادر بی مادر

هیچی
هیچی
1 سال قبل
پاسخ به  مریم

ارسلان تکلیفش با خودشم مشخص نیست کلا آدمه عجیبیه

😂sober
😂sober
1 سال قبل
پاسخ به  مریم

اتفاقا درسته اینطوری نشون میده به وضوح شخصیت بی ثبات ارسلانو و حماقت پی در پی دلارای☹️😢

Viana
Viana
1 سال قبل
پاسخ به  مریم

ببین کلا این و یادم نبود 😭

۰۰۰۰
۰۰۰۰
1 سال قبل

حالا یه سوال . نویسنده آدم شد مرتب پارت میده یانه؟

هیچی
هیچی
1 سال قبل
پاسخ به  ۰۰۰۰

فازش مشخص نیست یهو دیدی رفت یه سال دیگه برگشت

دوس پسر مروارید
دوس پسر مروارید
1 سال قبل

چه عجب….بعد قرن ها پارت دادن

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل

چه عجب!
خدا رو شکر نویسنده سر عقل اومده البته به این دو روز فعلا🤲🏾
پسر من چرا آدم نمیشه؟ یکم بزرگ شو بچم🤲🏾😔🤌🏽🥲

هیچی
هیچی
1 سال قبل

برو یه سیلی بزن بهشششششش

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل
پاسخ به  هیچی

نزدیکم نیس پدرسگ😐🥲🤌🏽
سیلی نمیزدم اول نوازشش میکردم بعدم با ملایمت حرف میزدم اگه به خرجش نمیرفت دوباره یکم نوازش بعد ی دونه سیلی🥲
بچمه دلم میسوزه براش😂🥴

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Z&F ( مادر ارسلان:) )
😂sober
😂sober
1 سال قبل
پاسخ به  هیچی

با سیلی خوب نیست باید ماهیتابه بزنه مثل میخ بره تو زمین😂😂❤️👦🏻

هیچی
هیچی
1 سال قبل
پاسخ به  😂sober

جرررررر

😂sober
😂sober
1 سال قبل
پاسخ به  هیچی

البته من اگه همچین پسری داشتم کلشو مثل مرغ میکندم مینداختم دور😂🥺👶🏻🐔
والله بیشرف چه خبره این همه مغروره مگه کیه اخه پول دار تر و خفن تر از این مثل این تو برق نزدن
این هرچی میخوام قیافشو خوب تو ذهنم تصور کنم نمیشه خیلی دوست دارم عکس ارسلان و ببینم ببینم چه توفه ای هست این همه ناز داره😂🙄😑❤️

Z&F ( مادر ارسلان:) )
Z&F ( مادر ارسلان:) )
1 سال قبل
پاسخ به  😂sober

بچممممم طلاست طلاااااااااا🥲🥲🥲🫀
هرکسی ی سلیقه ای داره مثلا همین من ع پسرای مغروری مث ای پدرسگ خوشم میاد🥴🪐🤌🏽🩹

Ffاب
Ffاب
1 سال قبل

نویسنده جون تو شهر ما درگز یکی رگشو زد یه شب تو بیمارستان نگهش داشتن.یه تصادفی با شکستگی سر و صورت بازو رو هم دو شب تو بیمارستان نگه داشتن.خواهشا دوماه این قسمتایی که دلارای تو بیمارستان و طول ندی …سپاااااس،🙏🙏😀

😂sober
😂sober
1 سال قبل
پاسخ به  Ffاب

وای موقع زاییدن دلارای یک ماه داشت بچه دنیا می آورد سر همینه هاویژن درشت اندامه 😂😂😂😂👶🏻❤️

Ffاب
Ffاب
1 سال قبل
پاسخ به  😂sober

واقعا راست میگی…درسته داستانه اما میشه با موضوعات دیگه بیشتر طولش داد.

😂sober
😂sober
1 سال قبل
پاسخ به  Ffاب

اره والله❤️ 😂

بارون
بارون
1 سال قبل

سلام فاطططیییی،😀😀زعرایم شناختی؟ایی نویسنده کجا بود تا حالا پارت نمیداده؟!
فاطی نویسنده رو تنبیه کو …ما رو خیلی حرص داده…فهمستی؟!

دسته‌ها
75
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x