کلافه نچی کرد و هاوژین را از روی تخت بلند کرد
هاوژین بی حال ناله زد
_ ماما
ارسلان با احتیاط بدون آنکه پوشک و لباسش را از تنش در بیاورد در قابلمه آب نشاندش و زیرلب غرید
_ مامانت خشک شده
با بلند شدن صدای گریه ی هاوژین دلارای بالاخره به خودش آمد
بغض کرده بدون حرف جلو آمد
آلپارسلان انتظار داشت اعتراض کند اما او در سکوت پوشک و لباس های خیس بچه را از تنش درآورد و به حمام برد
با دست آبی که کمی خنک تر شده بود را روی شانه های هاوژین پاشید
دلارای روی تخت نشست به زمین خیره شد
اخم های ارسلان درهم فرو رفت
_ چته؟
دلارای جوابش را نداد
_ مشکلش جدیه؟ دکتر خبر کنم
دلارای بعد از مکثی طولانی گرفته پچ زد
_ وقتی دنیا اومده بود خیلی ضعیف بود
ارسلان ابرو بالا انداخت
انتظار نداشت نیمه شب ، با بچه ای تب کرده کنار هم بنشینند و درد و دل کنند!
دلارای مشتی آب را روی بدن هاوژین ریخت
_ یک دکتر بهم معرفی کردن
داروهای خارجی داده بود برای تقویت نوزاد
هاوژین خواب آلود و بی حال سرش را به دست پدرش تکیه داد
_ اون زمان برای اینکه بتونم بزرگش کنم میرفتیم خونههای مردم برای تمیزکاری
آلپارسلان بهت زده دندان هایش را روی هم فشرد
تلاش کرد سرجایش ثابت بماند و دهن به ناسزا گفتن باز نکند
ناسزا به چه کسی؟
خودش هم نمیدانست
تنها میخواست برای خالی شدن حرص و حسرتش کسی را تا پای مرگ کتک بزند!
کسی جز خودش و مادر فرزندش!
_ هرکاری میکردم پولم جمع نمیشد
یا میرفت برای اجاره ، یا شیشه پستونک و پوشک هاوژین ، یا دوتا تخم مرغ و سیب زمینی که خودم از گرسنگی نمیرم
هاوژین انگشت ارسلان را به دهانش گرفت و لثه هایش را به آن مالید تا شاید خارششان کم شود
کم کم دندان در می آورد و تا چند وقت دیگر تولد دوسالگی اش بود
_ هرجایی قبولم نمیکردن
تا میفهمیدن نوزاد باهامه میگفتن نیا
حقم داشتن…
هاوژین گریه میکرد ، شیر میخواست ، پوشکشو کثیف میکرد
بعضی وقتام مجبور بودم موادشوینده قوی استفاده نکنم تا به ریه هاش آسیب نزنه
ارسلان با دست دیگرش گردنش را مالید
دردش شدید بود
مروارید همیشه میگفت درد شانه و گردن برای اعصاب است
حال با هرجمله ای که دلارای میگفت درد از گردنش میپیچید و تا شانه ی چپش ادامه پیدا میکرد
_ بعد از زایمان تا ماه ها ضعف داشتم
روزا کار میکردم ، شبا تا صبح هاوژینو تو خونه راه میبردم تا گریه نکنه
بعضی وقتا میخوابید اما دلم نمیومد بذارمش پایین
اشکش را پاک کرد و غمگین لبخند زد
او و دخترکش چه روزهایی گذرانده بودند…
شانه بالا انداخت
_ اون که تقصیری نداشت
مثل بقیه بچه ها حق داشت یکسره بغل مامانش باشه
تنها خواستم این بود یکی هوای بچهمو داشته باشه تا من بتونم
هاوژین پایش را در آب کوبید و خیره به مادرش بی حال خندید
تبش هنوز پایین نیامده بود
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 35
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ظاهرا نویسنده برگشت به تنظیمات قبلیش😂😂یه ماه دیگه پارت بعدی و میده
این نویسنده میخواد فرایند ثانیه به ثانیه ی رشد رو کامل نشون بده مثلا ۲سال طول بکشه برا دو ساله شدن بچه،ولی عزیزم تب بچه ۲،۳،روزه میاد پایین ن دو سه ماه،یا از حموم در اومدن و ب اتاق بغلی رفتن ۲ساعتم نمیشه ن دوماه
واسه شب یلدا نباید پارت بدی آدم بیشعور🤡
دوس دارم گریه کنم والبته فوش اونی ک دلارای رو ب من معرفی کرد
هم دردیم
اخی خسته نشی یوقت اخه نکه پارتات خیلی طولانیه جون ب لب میکنی ادم ، نمیدونم چند ماه دیگ طول میکشه تا تب هاوژین قطع بشه
🤣🤣🤣🤣
خیلی خوبه داره میره رو روند منظم پارت دادن
کانال اصلی تلگرامه اونجا پارت بزاره اینجا هم میزارن اونجا یه ترتیب افتاده اینم میزاره
میشه امروز پارت بدی واقعا نیازمند پارتم
بیخال دلی داری با یه گاو درد ودل میکنی 😐
آی ام گاو🐄
اگه ارسلان تویی رمان هستی که باید بگم
دور جون گاو
کاش پایانشو خراب نکنی
نه بابا این رمان پایانش خراب نمیشه البته امیدوارم پایان باز هم نداشته باشه
الهی اگه ارسلان الان کوتاه بیاد خیلی خوب میشه
بچه کی دوسالش شد ؟
من این رمان کوفتی تموم بشه ، پشت دستمو داغ کرده از این نویسنده الکی چیزی بخونم
داره دندون در میاره تب کرده بچه دلارای چرا اینطوری شدههههه یاد گذشته ها افتاده نکنه یه وقت بیماری داشته باشه هاوو
لعنتی استرس گرفتم
میشه شاه خشت هم بزارید؟
رمانای جمعه مثل رز وحشی و فئودال دیگه نمیان؟
واگعیه یا کیکه ؟
واگعی بود متاسفانه ـ
متاسفانه چیه این خودش اوج خوشبختی
اگه همینجوری پارت گذاری ادامه دار بشه خوبه
فکر کنم رمان قراره تموم بشه
وکاش پایانش جوری باشه که ارزش این همه صبر کردن وحرص خوردنمون داشته باشه و رمانی باشه که بگیم دلارای لایقش بود رمان به جایی برسه که وقتی دلارای بغض کرد ارسلان جون بده میخوام تا این حد عاشق دلارای باشه
عاشق که هست فقط باید اعتراف کنه ولی آره واقعا خداکنه
ولله هر مرد دیگه ای جز ارسلان بود کمه کمه جمله ی مقدسه ی “چیز خوردم ولتون کردم “رو تا الان ب زبون آورده بود
منتها ارس جان است دگر چ میشه کرد😂😄
خب قضیه اینه که ارسلان کسی رو ول نکرده ارسلان فقط دلارای رو مجبور به سقط کرد واین دلارای بود که فرار کرد وبنظرم به عنوان یه مادر کار درستی رو کرد
آخه تورو حضرت عباس این اسمش پارته؟؟؟ مارو مسخره کردین یا خودتونو!!!! ناموصا میمیرین یکمم بیشتر بدین؟؟ به پیر به پیغمبر چیزی ازتون کم نمیشه!!!!!!
استمو دوس دارم ناخداگاه ادم میخنده
با خوندن این پارت چشام پر شود