رمان دلارای پارت 340 - رمان دونی

 

 

 

 

دلارای اما طاقت نیاورد

 

بغض کرده سر تکان داد

 

_ میایم حاج بابا … ارسلانم نیاد من و هاوژین میایم

 

ارسلان با خشم غرید

 

_ زن و بچه‌ی من بدون خودم تا پایین کلابم نمیرن! چه برسه یک کشور دیگه

 

دلارای خدارا شکر کرد که حاجی صدای آرام او را نشنید

 

مرد سرفه ای کرد

 

_ بچه‌ات … دختره یا پسر؟

 

دلارای سعی کرد بخندد اما با این چشمان اشکی مگر میشد؟

 

_ دختره ، خوابیده

 

_ اگر شوهرت راضیه … بگیر دوربینو روش ببینمش

 

دلارای دوربین را سمت هاوژین برگرداند و زیرلب غر زد

 

_ انگار شوهرم زاییدش که راضی نباشه!

 

ارسلان با تاسف سری تکان داد

 

دخترک شیشه‌شیرش را در آغوش داشت و با دهان نیمه باز عمیق نفس می‌کشید

 

حاجی با چشمان سرخ شده خندید

 

_ هزارماشاالله ، صبح … صبح حاج خانم بیاد میگم صدقه بده

اگر عمرم به این دنیا باشه … مرخص بشم خودم جلوی پاش هفت تا گوسفند قربونی می‌کنم

 

#part1460 🖤

 

ارسلان با اخم خیره‌ی دخترش شد

 

بچه‌ی او بود! خودش پدر داشت و نیازی نبود دیگران برایش قربانی دهند!

 

دلارای اما غمگین لبخند زد

 

پیرمرد دستش به جایی بند نبود

 

دلش را به همین چیزها خوش میکرد دیگر…

 

_ میارمش حاج بابا … تا مرخص بشی ما هم میایم می‌بینیش

 

مرد دوباره سرفه کرد

 

صدایش خش دار و مریض بود

 

_ برای شماها پدر بودن رو یاد نداشتم دلارای

کم گذاشتم میدونم

حتی تو حال داراب که الان خدا رو بنده نیست من و مادرتون مقصریم…

واسه نوه‌هام ولی میخوام سنگ تموم بذارم

میخوام بیاریش بذارمش رو چشمم

 

دلارای مظلوم خیره‌ی ارسلان شد

 

او هم چشمانش متاسف بود اما دلش نمی‌سوخت!

 

پدر و مادرهایشان اگر روی چشم گذار بودند ، وضعیت او و دلارای این نبود!

 

برای چندمین بار به نشان نفی سر تکان داد

 

کافی بود کسی از خانواده خودش یا دلارای صدایش را روی هاوژین بالا ببرد تا نتواند خودش را کنترل کند و دردسر جدیدی درست شود

 

#part1461 🖤

 

_ سه ساله سرم جلوی حجره دارا پایینه

اگر عمری باشه ..‌ میخوام نوه‌امو بغل بگیرم و سرمو بلند کنم

ما آدما خیلی دیر‌میفهمیم راهمون اشتباه بوده

شصت و نه سال برای دلِ خودم نه ، برای دل مردم زندگی کردم

بچه‌هامو بخاطر حرف مردم تربیت کردم

بخاطر آبروداری خوردیم ، پوشیدیم ، حرف زدیم و رفتار کردیم

یهو به خودمون اومدیم دیدیم عمرمون تموم شد

نه خودمون زندگی کردیم نه گذاشتیم بچه ها نفس بکشن

دیگه این آبرو و عزت رو نمی‌خوام دلارای

میخوام مردم پشتم حرف بزنن اما بچه‌هام و نوه‌ام دلشون خوش باشه….

 

دلارای آرام اشک می ریخت

 

با هرجمله اش دلش خون میشد

 

حاجی به سرفه افتاد

اینبار شدید تر از قبل

 

پرستار بعد از چنددقیقه وارد شد و ماسک اکسیژن را روی صورتش گذاشت

 

هنگامه نگران وارد شد

 

_ حالشون خوبه؟

 

_ لطفا بیرون اتاق باشید ، بیمار نیاز به استراحت داره

 

تماس قطع شد…

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 348

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
37 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آنه شرلی
آنه شرلی
3 ماه قبل

اینکه نویسنده ک*صخله و روانیه خیلی واضحه میدونید چیه ک*صخل تر از اااااااااون ما هایم ک بعد نمیدونم چند وقت یاااااااااا حتا سال داریم این رمان نکبتی رو میخونیم🙄🤦🏻‍♀️😂

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
3 ماه قبل

حتی دیگه از این به بعد نظری نمیزارم که نظرات بره بالا

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
3 ماه قبل

نویسنده بخدا خیلی بی شرفی

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
3 ماه قبل

خاک تو سر هرکی که رای میده

delvin
delvin
3 ماه قبل

307 رای😐😐😐
چه عجیب یعنی نزدیک 600 نفر اینو میخونن 300 نفرم نمیدونم رو چه حساب رای میدن

خاک تو سرت
خاک تو سرت
3 ماه قبل

خب عااا

Mamanarya
Mamanarya
3 ماه قبل
پاسخ به  خاک تو سرت

چقد اسمت قشنگه😂😂😂😂😂

زاویه
زاویه
3 ماه قبل

لیدیای محترمه، این رمان تو کانال “دلارای” پارت گذاری میشه به قلم حنانه فیضی، و کلی‌ام از اینجا عقبتره، توی دوران سقطه دلارای به سر میبره…. و ایشون توی همون کانال اعلام کردن با پرداخت 47000 تومن میتونین وارد کانال vip بشین و کلی پارت جلوتر بخونین…. پیشنهاد نمیشه پولو پرداخت کنید واسه vip، چرا؟! چون یسریا اعلام کردن که ما همچین کاری کردیم و خلاصه اسکلمون کرده بودنو هر قرن یه بار پارت میومد، مثله همینجا😂😔، خلاصه گفتم تا جمع جَمعه یچیزیم ما بگیم و البته نمیتونم لینک کانالو بزارم که حنا جون خوش خوشانش بشه

Moongirl
Moongirl
3 ماه قبل

عقده ای تر از طراح و مصحح ها نهایی این خانم به اصطلاح نویسنده است

در انتظار...
در انتظار...
3 ماه قبل

دهن همه رو سرویس کردی

delvin
delvin
3 ماه قبل

به شخصه دیگه به سایتتون و مخصوصاً رمان هایی که جدید میزارید اعتماد ندارم و نمیخونم

هیچ
هیچ
3 ماه قبل
پاسخ به  delvin

دقیقا اولش رمان رو خوب میزارید بعد دیگه هیچی به هیچی

delvin
delvin
3 ماه قبل

چرا از سایتتون برش نمیدارید؟؟؟؟؟
ماشالا 290 تا هم که رای داره

فاطمه اناری
فاطمه اناری
3 ماه قبل

مسخره اس
چرا من اینو میخونم؟!

پیشته
پیشته
3 ماه قبل

نقل قول از بابا پنجعلی:
بود بود،نبودم نبود 🙂
محتوای رمان =💩
چس کلاسی نویسنده=∞

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
3 ماه قبل

بدبخت سادیسمی،مگه جنون داری روانی خوشحال میشی؟ عشق میکنی؟هی منتظریم پارت نمیدی بدبخت

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
3 ماه قبل

میشه بدونم چرا انقد زجرمون میدی؟

خواهر ارسلان:)
خواهر ارسلان:)
3 ماه قبل

بیاید از رمان های قشنگی ک خوندید ی معرفی کوچولو برید از بی حوصلگی در بیام

کیوی خانم🥝
کیوی خانم🥝
3 ماه قبل

رمان سیاه نمایی رو بخون خیلی قشنگه پی دی اف کاملش اومده . رمان اس کور هم تو همین سایت پارت گذاری میشه و خیلیییییی قشنگه

رها
رها
3 ماه قبل

از رمان های همین سایت : یاکان، پروانه میخواد تو را ، آق بانو ، یه رمان کامل هم خوندم به اسم(تنهایی) ، این هم قشنگ بود

لیلی
لیلی
3 ماه قبل

وای نگم برات ار رمان آق بانو و آیپارا عاای بودن 🥺

کَسی که اَز دَستِ نِویسَنده دِق کَرد مُرد....
کَسی که اَز دَستِ نِویسَنده دِق کَرد مُرد....
3 ماه قبل

هیچ کسان رو خوندی؟

♡Artemis♡
♡Artemis♡
3 ماه قبل

نمیدونم چرا دارم میخونمش ولی فقط منتظرم تموم شه

منم
منم
3 ماه قبل

تا میایم احساسی شیم یه دو قطره اشک بریزیم
سایت میگه “به این رمان امتیاز بدهید” خب معلومه که نمیدم، حتی اگه روند پارت گذاری بشه در حد لیگا بازم نمیدم! ادمین دوست داره عشقش میکشه هر قرن یکبار پارت میذاره منم میتونم عشقم میکشه امتیاز که هیچ بیلاخ میدم🗿👍🏻….

delvin
delvin
4 ماه قبل

😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 مزخرفه

خاک تو سرت
خاک تو سرت
4 ماه قبل

آفرین خواهر خسته شدی بیام مساژ بدوم؟

دسته‌ها
37
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x